• 1404 دوشنبه 27 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6118 -
  • 1404 يکشنبه 26 مرداد

35 سال از بازگشت اسراي ايراني جنگ 8 ساله گذشت

دردهاي مزمن مردان آزاده

بیش از 41 هزار نظامی و غیر نظامی، بهترين سال‌هاي عمرشان را در اردوگاه‌هاي عراق و زير يوغ استبداد اسارت 'گذراندند

بنفشه سام‌گيس 

 امروز، سي و پنجمين سالگرد بازگشت اسراي ايراني جنگ 8 ساله از عراق است. در طول جنگ تحميلي عراق عليه ايران و طي 69 ماه جنگي كه خسارت 644 ميليارد دلاري براي ايران به جا گذاشت، 190 هزار رزمنده شهيد شدند، 320 هزار نظامي و غيرنظامي، جانباز شدند و بيش از 41 هزار نفر اسير شدند. از آغاز جنگ ايران و عراق (31 شهريور 1359) 41 هزار و 731 نفر از رزمندگان ارتشي، سپاهي و بسيجي، غيرنظاميان، امدادگران هلال احمر، بهياران و پزشكاني كه در خط مقدم جنگ حضور داشتند، توسط نيروهاي بعث عراق اسير و به اردوگاه‌هاي عراق منتقل شدند. اسراي ايراني دوره اسارت خود را در 28 اردوگاه در استان‌هاي الانبار، صلاح‌الدين، نينوا، ديالي و بغداد سپري كردند در حالي كه 5 اردوگاه از اين تعداد با ساخت اردوگاه‌هاي بزرگ‌تر، تعطيل شد. 8 اردوگاه معروف به  «اردوگاه‌هاي مفقودين» شامل اردوگاه‌هاي شماره 11، 12، 14، 15، 16، 19، 20، بعقوبه و نهروان هم، تا مرداد 1369 و تا زمان آغاز بازگشت اسرا به ايران، از صليب‌سرخ جهاني مخفي نگه داشته شد در حالي كه بيشترين موارد نقض حقوق اسراي جنگي در همين اردوگاه‌هاي مفقودين بود ولي بازرسان صليب سرخ از وجود اين اردوگاه‌ها بي‌خبر بودند و تا 26 مرداد 1369، هيچگاه نتوانستند با اسراي اين اردوگاه‌ها ملاقات كرده و تخلفات رژيم بعث عراق از كنوانسيون ژنو و معاهدات بين‌المللي درباره حقوق اسراي جنگي را مشاهده كرده و به مجامع بين‌المللي گزارش  بدهند. 

از مجموع اسراي ايراني، 58 نفر مسيحي، 34 نفر كليمي و 23 نفر زرتشتي بودند و 527 اسير ايراني در دوران اسارت و در همان اردوگاه‌ها شهيد شدند و پيكرشان در سال 1381 به ايران تحويل داده شد. بيشترين تعداد اسراي ايراني در اردوگاه‌هاي عراق از استان تهران (6290 نفر) اصفهان (3403 نفر) خراسان رضوي (3261 نفر) خوزستان (2727 نفر) گيلان (2628 نفر) مازندران (2335 نفر) و فارس (2055 نفر) بودند و كمترين تعداد اسراي ايراني مربوط به استان‌هاي خراسان جنوبي (236 نفر) كهگيلويه و بويراحمد (315 نفر) هرمزگان (336 نفر) خراسان شمالي (398 نفر) و ايلام (399 نفر) بود. در بين اسراي نظامي، 22 هزار و 313 نفر ارتشي، 5954 نفر بسيجي (رزمندگان داوطلب)، 5481 نفر سپاهي و 1995 نفر از نيروهاي ژاندارمري بودند در حالي كه ميانگين سني اسراي نظامي بيش از 22 سال نبود و حدود 700 اسير هم كمتر از 18 سال سن داشتند. 177 نفر از اسرا، جهادگر،751 نفر امدادگر هلال‌احمر و 5736 نفر، پزشك و بهيار و غيرنظامي و مقامات بودند.
طبق اعلام مجيد شاه‌حسيني، معاون وقت كميسيون اسرا و مفقودين و عضو فعال كميته مذاكرات تبادل اسرا، پنجمين نامه بين دو رييس‌جمهور وقت (صدام حسين و آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني) اعلام صدام براي آزادي اولين گروه هزار نفره اسراي ايراني از ۲۶ مرداد 1369 را به دنبال داشت. به گفته شاه‌حسيني، تبادل اسرا چه يك‌طرفه و چه دوطرفه، از سال ۱۳۶۰ تا 1381 و طي سه دور انجام شد؛ دور اول از ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ تا ۲۸ دي ۱۳۶۸ بود كه در اين مدت طي ۱۹ مرحله، ۹۶۹ اسير شامل مجروحان، بيماران و ۲۲ اسير زن به ايران بازگشتند. دور دوم و معروف به «تبادل بزرگ» از ۲۶ مرداد 1369 آغاز شد و تا ۲۴ شهريور همين سال ادامه داشت و در اين دور و طي ۴۲ مرحله ۳۷ هزار و ۵۳۲ اسير به كشور بازگشتند كه حدود 19 هزار نفر از اين اسرا، تا روز آزادي و بازگشت به ايران، در اردوگاه‌هاي مفقودين حبس بودند و هيچ فردي از زنده بودن‌شان مطلع نبود. دور سوم بازگشت اسراي ايراني هم از مهر 1369 آغاز شد و تا اسفند 1381 ادامه داشت كه در اين دور هم ۶۳۹ اسير   ايراني  به  كشور   بازگشتند. 

اردوگاه‌هايي كه بهترين سال‌هاي زندگي 35 هزار رزمنده را نابود كرد 
جلد 17 از مجموعه ۸۰ جلدي «فرهنگنامه اسارت و آزادگان» به تاريخچه ايجاد اردوگاه‌ها، تركيب جمعيتي بر اساس قوميت و سن و سواد و وضع تاهل و ميزان درآمد و محل سكونت پيش از جنگ اسرا، ساختار فيزيكي و شرايط اقليمي اردوگاه، روند اسارت تا انتقال به اردوگاه، مجموعه گزارش‌هاي صليب‌سرخ، تشكيلات فرماندهي بعثي و فرماندهي اسراي ايراني اردوگاه، اسامي برخي از چهره‌هاي شاخص و معروف اردوگاه و نام شهدا و متوفيان اردوگاه اختصاص دارد. مسعود ده‌نمكي؛ روزنامه‌نگار، فعال سياسي، فيلمساز و مولف اين فرهنگنامه، در مقدمه‌اي براي جلد 17 مي‌نويسد: «نگارنده بر اين باور است به تعداد افرادي كه در اسارت بوده‌اند، روايت و تعريف در مورد شرايط حاكم بر روند اسارت و تبعات آن وجود دارد. حتي روايت افراد درگير در مساله اسارت كه مورد ثبت‌نام صليب‌سرخ قرار گرفته‌اند با روايت و تعريف اسرايي كه جزو مفقودين بوده‌اند، بسيار متفاوت  و گاهي متناقض  است.» 
مولف همچنين در مقدمه اين جلد از فرهنگنامه، در مروري بر ايجاد اردوگاه‌هاي مفقودين و اسراي گمنام و مفقود مي‌نويسد: «در طول 8 سال حدود 42 هزار تن از رزمندگان و ساكنان شهرهاي مرزي به اسارت نيروهاي دشمن درآمدند كه در يك تقسيم‌بندي كلي به دو گروه عمده اسراي ثبت‌نام شده توسط كميته بين‌المللي صليب‌سرخ و اسراي مفقودالاثر تقسيم مي‌شوند. گروه اول؛ اسرايي بودند كه پس از گذراندن مراحل مختلف بازجويي و شكنجه در زندان‌هاي موقت و مدتي پس از ورود به اردوگاه اصلي، مورد بازديد نمايندگان كميته بين‌المللي صليب‌سرخ قرار گرفته و ثبت‌‌نام ‌مي‌شدند كه در پي اين ثبت‌نام، با پركردن برگه نامه‌اي كه بازرسان كميته صليب‌سرخ در اختيار اسرا قرار مي‌دادند و ارسال آن به هلال‌احمر ايران، خانواده اسرا را از سرنوشت و اسارت آنان آگاه مي‌ساختند و اسرا نيز تا پايان اسارت از اين طريق با خانواده‌هاي خويش‌ در ارتباط بودند. نيروهاي بعثي‌ نيز پس از ثبت‌‌نام هر اسير، وظايفي برعهده داشتند كه مهم‌ترين و اصلي‌ترين آنها حفظ جان آنان بود كه اين امر شرايط روحي اسير را تا حدودي در وضع بهتري نسبت به اسراي مفقود و ثبت‌نام نشده قرار مي‌داد. از تعداد اسراي ايراني ذكرشده، تقريبا 25 هزار تن مورد ثبت‌نام كميته بين‌المللي صليب‌سرخ قرار گرفته بودند. گروه دوم؛ اسراي مفقود‌الاثر بودند كه آنها نيز به دو گروه تقسيم مي‌شوند: دسته اول، اسرايي كه در همان روزهاي ابتدايي جنگ به اسارت درآمده و به زندان‌هاي عراق منتقل شده بودند و دشمن از معرفي اين افراد به كميته بين‌المللي صليب سرخ به علت شاخص ‌بودن درجه و عضويت يا سمت و مسووليت لشكري يا كشوري خودداري كرده بود. بخش عمده اين گروه از اسرا، افسران و خلبانان ارتش جمهوري اسلامي ايران بودند كه ازجمله اين خلبانان مي‌توان شهيد حسين لشکري، عبدالمجيد فنودي، محمدابراهيم باباجاني و محمود محمودي را نام برد. شهيد محمدجواد تندگويان نيز كه در زمان جنگ و اسارت وزير نفت بود، ازجمله اسراي مفقودالاثري بود كه تا زمان شهادت نيز در زندان‌هاي مخفي دشمن بود و به نمايندگان كميته بين‌المللي صليب‌سرخ معرفي نشد. (مهندس محمدجواد تندگويان 9 آبان 1359 به اسارت ارتش رژيم بعث درآمد. ارتش عراق در ابتدا اسارت وزير نفت ايران را تاييد و سپس انكار كرد و در نهايت، جسد وزير كه تمام سال‌هاي اسارت را در حبس انفرادي و گمنامي سپري كرده بود، 26 آذر 1370 به ايران تحويل داده شد.) گروه دوم از اسراي مفقودالاثر، اواخر سال ۱۳۶۵ و اوايل سال ۱۳۶۷ به اسارت درآمدند و به اردوگاه اصلي نيز انتقال يافتند، اما دشمن بنا بر دلايل نامعلوم، آنها را به كميته بين‌المللي صليب‌سرخ معرفي نكرد. اين گروه در مدت اسارت خود شرايط سخت و طاقت‌فرسايي داشتند و حتي از كمترين امكانات محروم بودند كه در پي اين گمنامي، دشمن بي‌هيچ واهمه و ترسي به بدترين شكل به شكنجه و آزار آنها مبادرت مي‌كرد. ۵۷ تن از اسرا كه از افسران نيروي دريايي، زميني و هوايي ارتش جمهوري اسلامي بودند، تمام مدت دوران چند ساله  اسارت خود را در زندان‌هاي دائم به سر بردند.» 
مولف در بخش ديگري از اين مقدمه در شرح تاريخچه ايجاد اولين اردوگاه نگهداري اسراي ايراني مي‌نويسد: «با تهاجم نيروهاي دشمن با توان نظامي بسيار بالا و در مقابل، عدم آمادگي دفاعي رزمندگان ايراني، نيروهاي بعثي‌ به‌ سرعت به خاك ايران رسيده و برخي شهرها را در محاصره خود قرار دادند كه در اين ميان تعدادي از رزمندگان اعم از ارتشي، سپاهي و نيروهاي ژاندارمري كه در مناطق مرزي انجام وظيفه مي‌كردند و تعدادي از نيروهاي مردمي و شخصي كه به صورت خودجوش در مقابل دشمن ايستاده بودند و همچنين بسياري از ساكنان مناطق قصرشيرين و... به اسارت درآمدند و به زندان‌هاي موقت فرستاده شدند. بعثي‌ها كه تا آن زمان تجربه چنداني نداشتند، اسرا را بدون بازجويي‌هاي منسجم و پس از چند روز حضور در زندان موقت، به پادگاني در منطقه نظامي شهر رمادي منتقل كردند و به اين ‌ترتيب اولين اردوگاه اسراي ايراني كه تركيبي از افراد با باورها و عقايد مختلف بود و شباهتي به اردوگاه اسراي جنگي نداشت، در مهر ۱۳۵۹ تأسيس و به اردوگاه رمادي معروف شد، در مدت چند روز نيز ظرفيت اردوگاه كه حدود ۱۲۰۰ تن بود، تكميل شد. اسارت تعداد ديگري از رزمندگان ايراني و همچنين ساكنان مناطق جنوب كشور همچون آبادان و خرمشهر، منجر‌ به تأسيس اردوگاهي در منطقه نظامي موصل در استان نينوا شد كه تركيب جمعيتي اين اردوگاه نيز شباهت چنداني به اردوگاه اسراي جنگي نداشت و اسرا از باورها و عقايد متفاوت و مختلفي برخوردار بودند. در اين ميان تعدادي از افسران و خلبانان نيز به اسارت درآمدند كه بعثي‌ها تعد‌ادي از آنها را به اردوگاه و گروهي را به زندان منتقل كردند، اين وضعيت تا حدود يك ‌سال باقي بود و اسراي ايراني در طول اين مدت به اين دو اردوگاه منتقل مي‌شدند. بعثي‌ها در شهريور 1360 عده‌اي از اسراي افسر و كمك‌ خلبان را كه تقريبا يك ‌سال قبل به اسارت درآمده بودند و اين مدت را در زندان ابوغريب سپري كرده بودند، از زندان خارج كرده و به اردوگاهي در منطقه نظامي رمادي، منتقل كردند. جنگ تحميلي در سال‌هاي ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ شكل منسجم‌تري به خود گرفت، ايران خود را براي دفاع آماده‌تر كرد و حتي براي بازپس‌گيري مناطقي كه مدتي در محاصره دشمن بود نيز عمليات‌هايي انجام داد. اسراي عمليات‌هاي فتح‌المبين و بيت‌المقدس (اوايل سال ۱۳۶۱) از اين دسته بودند. طي اين عمليات‌ها، رزمندگان ايراني به علت اينكه با تمام نيرو در مقابل دشمن مي‌ايستادند، با جراحت شديد يا در حالت بي‌هوشي به اسارت نيروهاي بعثي درمي‌آمدند. بعثي‌ها پس از به اسارت درآوردن چند پزشك ايراني؛ مانند دكتر هادي بيگدلي، دكتر هادي عظيمي، دكتر عباس پاك‌نژاد، دكتر رسول.الف و دكتر مجيد جلالوند، آنها را پس از طي دوران زندان به اردوگاه الانبار منتقل كرده و چهار آسايشگاه اين اردوگاه را به ‌عنوان بيمارستان در نظر گرفتند. بعثي‌ها چندين تخت در آن آسايشگاه قرار داده و اسراي مجروح را ابتدا به اين اردوگاه منتقل و پس از مداواي سطحي جراحات، آنها را به اردوگاه‌هاي ديگر منتقل مي‌كردند. بعثي‌ها به لحاظ باورها و اعتقادات آزادگان درصدد تفكيك اسرا برآمدند و در تاريخ 16 شهريور 1361 اردوگاه «موصل 3» را افتتاح كردند كه اين اردوگاه را به اسراي مذهبي اختصاص دادند. در سال ۱۳۶۱ دشمن براي اولين ‌بار، در ميان اسراي عمليات بيت‌المقدس شاهد حضور رزمندگان نوجوان ايراني بود كه در مرحله اول اين عمليات ۲۳ تن از اين نوجوانان بسيجي به اسارت درآمدند. بعد از وقوع عمليات خيبر (اسفند 1362) و اسارت حدود ۴۰۰ اسير كم‌سن‌وسال در اين عمليات، بعثي‌ها درصدد جمع‌آوري «اطفال» در يك اردوگاه برآمدند و فروردين ۱۳۶۳ اردوگاهي تأسيس كردند و حدود 700 اسير نوجوان 15 تا 18 ساله را به اين اردوگاه مشهور به اردوگاه اطفال منتقل كردند. در فروردين‌ ۱۳۶۳ با تاسيس اردوگاهي در شهر تكريت، تمامي افسران به اردوگاه مذكور منتقل شدند و البته تعدادي سرباز را نيز براي انجام امور افسران در كنار آنها در آن اردوگاه اسكان دادند. عمليات كربلاي ۴ در تاريخ سوم دي 1365 به ‌وقوع پيوست و بعثي‌ها براي اسكان اسراي اين عمليات، اردوگاهي در شهر تكريت تأسيس كردند كه اردوگاه ۱۱ ناميده شد و اسراي اين اردوگاه، اولين گروهي بودند كه بعثي‌ها از نشان ‌دادن آنها به نمايندگان كميته بين‌المللي صليب‌سرخ  خودداري كردند .»
طبق آنچه مولف با رجوع به گزارش‌هاي رسمي، اخبار، روايت مقامات و اسيران آزاده در مقدمه مي‌نويسد، دو سال پس از پذيرش قطعنامه 598 (توسط ايران) و 9 سال و ۱۰ ماه پس از اسارت اولين گروه از اسراي ايراني، توافقنامه تبادل اسرا ميان دو دولت ايران و عراق به امضا مي‌رسد و اولين گروه اسرا در تاريخ 26 مرداد 1369 از اردوگاه موصل 1 تبادل شده و به ايران بازمي‌گردند و تا چهارم شهريور همان سال و طي 10 روز، تبادل و بازگشت تمام اسراي ايراني به كشورمان انجام مي‌شود و پس از تخليه اردوگاه‌هاي ثبت‌نامي از اسرايي كه نام و پرونده در كميته بين‌المللي صليب سرخ داشتند، مراحل بازگشت اسراي حبس در اردوگاه‌هاي مفقودين آغاز مي‌شود چرا كه تا روز 26 مرداد 1369، اعضاي كميته بين‌المللي صليب سرخ از وجود اردوگاه‌هاي مفقودين و زنده بودن بيش از 17 هزار رزمنده و غيرنظامي ايراني حبس در اين اردوگاه‌ها بي‌خبر بودند. با پايان گرفتن مرحله تبادل اسراي مفقود در تاريخ 20 شهريور 1369، تصور مي‌شد كه تمام اسيران ايراني به كشور بازگشته‌اند اما بنا به تحقيق مولف بر اسناد و شواهد تاريخي و روايات شفاهي، حدود۲۷۰ اسير از اردوگاه ۱۸ و حبس در زندان‌هاي عراق، تا دو ماه بعد از پايان تبادل گروهي اسيران ايراني، همچنان در اردوگاه‌هاي عراق زنداني بودند. (حسين لشکري؛ اولين خلبان اسير ايراني در جنگ تحميلي عراق عليه ايران است كه روز 27 شهريور 1359 و در هنگام عمليات پروازي براي عقب راندن نيروهاي بعث از مواضع هدف حمله در جنوب و غرب ايران، اسير شد و دوره 18 ساله اسارت را در زندان ابوغريب، زندان سعدبن‌ابي‌وقاص و خانه‌هاي شخصي تعيين شده در بغداد سپري كرد. رژيم بعث عراق تا خرداد 1373 از افشاي زنده بودن حسين لشكري جلوگيري كرد تا اينكه در اين زمان، طارق عزيز؛ معاون صدام حسين در ديدار با نماينده صليب سرخ در ژنو، خبر از زنده بودن لشكري داد و بعد از 14 سال، ايران و جهان از زنده بودن اين اسير ايراني مطلع شدند. با اين حال بعد از اين تاريخ هم اسارت لشكري ادامه داشت تا اينكه به دنبال توافق نهايي ايران و عراق در اسفند 1376 و در جريان برگزاري اجلاس سران كشورهاي اسلامي در تهران، مراحل آزادي لشكري سرعت گرفت و 17 فروردين 1377 بعد از 18 سال اسارت به ايران بازگشت اما مجال طولاني براي زندگي نداشت و 19 مرداد 1388 در منزل شخصي خودش بر اثر عارضه تنفسي از دنيا رفت. حسين لشكري، در كتابي با عنوان 6410، شرح زندگي و ايام اسارتش را نوشت و نام كتاب هم معادل روزهاي اسارتش بود؛ 6410 روز اسارت بدون آنكه جز نگهبانانش و سران رژيم بعث، فرد ديگري در اين كره خاكي از زنده بودن اين خلبان  ايراني با خبر  باشد.) 
 محمد قبادي؛ مولف و پژوهشگر تاريخ، در يادداشتي از محمدرضا عبدي و زاگرس ميراني نام مي‌برد؛ تنها اسرايي كه فروردين 1362 توانستند از اردوگاه «موصل» فرار كنند. قبادي در بخش ديگري از يادداشتش، يك سوال طرح مي‌كند؛ فرار از اسارت چه جايگاهي در انديشه و منطق رزمنده‌ اسير ايراني در جنگ عراق عليه ايران داشته؟ و در جواب اين سوال مي‌نويسد: «آنچه از روح كنوانسيون ژنو (بندهاي ۹۱ تا ۹۴ عهدنامه سوم) برمي‌آيد اين است كه چنانچه اسيري پس از به اسارت درآمدن يا در دوران بازداشت در اردوگاه‌ اقدام به فرار كند، از نظر حقوق جنگ، عملي مذموم و زشت انجام نداده بلكه دقيقا برعكس، عمل وي منطبق با شرافت سربازي و شهامت ميهن‌دوستي بوده و يك وظيفه ملي و ميهني تلقي خواهد شد و اين مهم در خاطرات افسران اسير شده ارتش در جنگ عراق عليه ايران منعكس شده است. خلبان آزاده محمدصديق قادري در كتاب خاطراتش اشاره مي‌كند - ما به عنوان يك نظامي، فرار از اسارت را يكي از وظايف خودمان مي‌دانستيم و از اين ‌رو فرار از زندان ابوغريب براي ما يك دغدغه بود و دوستانم خيلي جدي به آن فكر مي‌كردند. براي اين منظور چون از توانايي حسين مصري خبر داشتيم او را مامور شناسايي محيط اطراف خود كرديم - خلبان آزاده هوشنگ شيروين، در خاطرات خود به موضوع برنامه‌ريزي براي فرار اشاره مي‌كند و تاكيد مي‌كند كه نام طرح فرارشان، الطارق، بوده است. جز در يك مورد، فرار موفقي در دوران جنگ عراق عليه ايران به ثبت نرسيده است. فرار محمدرضا عبدي و هم‌اردوگاهي‌اش زاگرس ميراني در اول فروردين ١٣۶٢ از اردوگاه موصل، تنها فرار موفق اسيران ايراني از اردوگاه‌هاي عراقي بود. فراري كه به ‌نظر مي‌رسد كمتر حرف ‌زدن درباره آن ترجيح داده شده است، اگر چه دفتر ادبيات پايداري حوزه هنري، كتاب خاطرات محمدرضا عبدي را منتشر كرد در حالي كه زاگرس ميراني در سكوت و در حالي كه با بيماري‌هاي جسمي و روحي ناشي از شكنجه‌هاي دوران اسارت دست و پنجه نرم مي‌كرد، در يكي از آخرين روزهاي بهار ١٣٨٢ از خانه‌اش خارج شد و ديگر بازنگشت و حتي جنازه‌اي هم  از او يافت  نشد.» 

اسيران ايراني، سالم   بازنگشتند 
علي داعي كه حقوقدان و از اسراي جنگ عراق عليه ايران است، سال 1387 در كتابي با عنوان «نقض حقوق اسيران ايراني در اردوگاه‌هاي عراق» علاوه بر بهره‌مندي از تجربيات عيني خود در سال‌هاي اسارت، بررسي قوانين و معاهده‌هاي حقوقي و بين‌المللي درباره حقوق اسراي جنگي و مصاحبه با ساير اسراي اردوگاه‌هاي عراق، تخلفات رژيم بعث در ناديده گرفتن حقوق اسراي جنگي را با معادل‌سازي مفاد كنوانسيون‌هاي ژنو و جزييات نقض حقوق انساني و اجتماعي اسراي ايراني در اردوگاه‌هاي عراق مطرح كرد. 
طبق آنچه داعي در كتاب خود مطرح كرده، روند بازجويي از اسرا، شرايط نگهداري و اسكان، امكانات رفاهي براي نيازهاي اوليه و ضروري، بهداشت و درمان، آزادي فعاليت‌هاي مذهبي، آموزشي، ورزشي و تفريحي، ميسر شدن امكان ارتباط اسرا با خانواده‌هايشان، شرايط اشتغال اسرا در اردوگاه و حتي مجازات و تنبيهات، هيچ كدام منطبق با معاهده‌هاي بين‌المللي نبوده و رژيم بعث با ناديده گرفتن اين معاهدات، حقوق اسراي ايراني را به‌ طور واضح پايمال كرده كه مصداق بارز آن، وجود 8 اردوگاه «مفقودين» و پنهان داشتن اين اردوگاه‌ها از چشم بازرسان صليب سرخ است كه طبق گفته اسراي اين اردوگاه‌ها، بدترين شرايط زيست و زندگي هم در اين اردوگاه‌هاي پنهان جاري  بوده  است.
 نكته اين است كه حتي اگر حق انساني اسراي ايراني در اردوگاه‌هاي عراق به ‌طور كامل رعايت مي‌شد هم، اسارت و حبس به ‌طور معمول با خودش مشكلات متعدد جسمي و رواني مي‌آورد. اسير جنگي هيچ تفاوتي با يك زنداني محكوم به حبس طولاني‌مدت ندارد و هر دو به يك اندازه دچار آسيب‌هاي جسمي و رواني خواهند شد. حتي اگر تفاوت ماهوي اسارت و محكوميت كيفري را در نظر داشته باشيم و اينكه اسارت، يك ارزش معنوي در خود نهفته دارد در حالي كه محكوميت كيفري، همان طور كه از نامش پيداست، انگ و برچسب متعاقب ارتكاب به جرم با خود حمل مي‌كند و آينده فرد محكوم را حتي بعد از آزادي و تا پايان عمر تحت تاثير قرار مي‌دهد، همين كه هر دو نفر، ماه و سالي از عمرشان را بايد با كمترين امكانات، تحت سختگيرانه‌ترين محدوديت‌ها و تنبيه‌ها، با محروميت‌هاي تحميلي  و  زير يوغ ديكتاتوري حاكم بر محيط حبس سپري كنند، همين آگاهي، زجر جسمي و رواني ايجاد مي‌كند. طي سه دهه بعد از بازگشت اسراي ايراني به كشور، محققان و پژوهشگراني بر آسيب‌هاي جسمي و رواني وارد شده بر اسراي ايراني تحقيق كردند و در صفحات مجازي مرتبط با امور اسراي ايراني هم، اين آسيب‌ها از زبان برخي اسرا كه بعد از آزادي در رشته علوم قضايي و انساني مشغول به تحصيل شده بودند، فهرست‌وار و خلاصه مطرح و مرور شد. تفاوت نتايج پژوهش محققاني كه تجربه اسارت در اردوگاه‌هاي عراق نداشتند با اسرايي كه تجربه خود را در اين تحقيقات پيش چشم مي‌آوردند، كاملا مشهود بود چرا كه اسرا، هم آسيب‌هاي دوره اسارت را و هم آسيب‌هاي بعد از آزادي را در يك كاسه مي‌ريختند و مي‌گفتند انساني با اين آسيب‌هاي درهم تنيده، حتما قادر به حظ بردن از زندگي  نخواهد  بود. 
علي خاجي يكي از اسراي جنگ 8 ساله عراق عليه ايران است كه در اين سال‌ها در مقالات خود در شرح آسيب‌هاي اسارت نوشته است: «...مشكلاتي كه پس از آزادي اسير با وي همراه است، خانواده را نيز درگير مي‌كند. وقتي پدر خانواده از مشكلات روحي و جسمي رنج مي‌برد، اين موضوع اهميت و حساسيت بيشتري پيدا مي‌كند. آزادگان و خانواده‌هايشان بيشترين آسيب را از جنگ ديده‌اند. به زباني مي‌توان گفت كه بيشتر از خود آزادگان، خانواده‌هايشان (به‌ويژه فرزندان‌شان) آسيب ديده‌اند. در دوران اسارت كه پدر در خانواده حضور نداشته، فرزندان رنج‌هاي بسياري را متحمل شده‌اند و پس از رهايي پدر نيز با مشكلات جسمي، روحي، درماني، اجتماعي و اقتصادي او روبه‌رو هستند. هر دوره‌ زماني اسارت (اعم‌ از آغاز، حين و پس از اسارت) مشكلات خاص خود را دارد. اسارت كل زندگي اسير را تحت‌تأثير قرار مي‌دهد و زندگي افرادي كه اين دوران را طي كرده‌اند با ديگران كاملا متفاوت است. دوري از خانواده (از 6 ماه تا 11 سال) و ايجاد فاصله به ‌لحاظ طرز تفكر، سبك زندگي، علايق، ارزش‌ها و اهداف، پدر را با تضادهايي روبه‌رو مي‌كند و ارتباطات سرد خانوادگي، فاصله‌ اعضاي خانواده را بيشتر مي‌كند و احساس تعلق را كاهش مي‌دهد. تعدادي از اسرا، پس از آزادي به غير از مشكلات روحي و جسمي، از مشكلات رفتاري و عدم توانايي در ابراز احساسات، عدم توانايي در تطابق خود با جامعه، نااميدي و... رنج مي‌بردند. اسارت آستانه تحمل آنها را پايين آورده بود. زماني ‌كه پدر (به دليل اسارت) در خانواده حضور نداشته باشد، مشكلات اقتصادي به‌ گونه‌اي پديدار مي‌شود و پس از رهايي از اسارت به شكلي ديگر. پدر با انبوهي از مشكلات جسمي و روحي مانند نقص عضو يا بيماري‌هاي اعصاب و روان و اختلالات رواني، نمي‌تواند مانند افراد عادي فعاليت كند و خانواده، خود با مشكلاتي روبه‌رو است و فعاليت آزاده، جوابگوي نيازهاي اقتصادي خانواده نيست كه باعث بروز مشكلاتي براي آزاده و روابط عاطفي‌اش با اعضاي خانواده مي‌شود. مي‌توان آسيب‌هاي اسارت را به دو دسته بيماري‌هاي جسمي و رواني تقسيم كرد. متأسفانه مطالعه قابل تأملي كه مبناي تصميم‌گيري و استناد باشد، در سال‌هاي پس از آزادي اين افراد انجام نگرفته است؛ لذا عمده اطلاعات موجود، از خاطرات اسراي ايراني و شرح وضعيت و شرايطي است كه در اسارت با آن روبه‌رو بوده‌اند. مشخص نيست اين شرايط - كه برخي مواقع بسيار غيرانساني بود و عموما با حداقل‌هاي لازم براي يك زندگي انساني شباهتي نداشت - تا چه اندازه بر سلامت اين افراد اثر گذاشته است؛ بنابراين آنچه بيان مي‌شود شرح ماوقع است و بيان‌كننده وضعيت حاضر نيست كه برخي شواهد از نامناسب بودن آن گواهي مي‌دهد. مطالعات خارجي انجام ‌شده بر اسراي جنگي در كشورهاي ديگر حاكي از آن است كه اسراي جنگي نسبت به افراد ديگر شركت‌كننده در جنگ، وضعيت سلامت بدتري دارند و آن به‌ علت شرايط سخت دوران اسارت است. اين مساله مي‌تواند براي ايراني‌ها بيشتر مطرح باشد؛ زيرا عموما در زمان اسارت بين 18 تا 22 سال سن داشتند كه نسبت به گزارش‌هاي بين‌المللي پايين‌تر است و خود مي‌تواند عامل مهمي در تضعيف وضعيت سلامت اسرا باشد. اسراي ايراني شرايط بهداشتي - درماني نامناسبي داشتند. اين وضعيت از زمان شروع اسارت آغاز و تا مبادله اسرا ادامه يافت. ازجمله مشكلات اسراي در بند دشمن، سوء‌تغذيه از جهت كمّي و كيفي بود. اين سوء‌تغذيه آثار بسيار زيانباري را بر جسم كل آزادگان به دنبال داشت. كمتر آزاده‌اي است كه به بيماري‌هاي گوارشي و كليوي مبتلا نباشد و همه اين بيماري‌ها به‌ علت آب آشاميدني ناسالم و غذاي ناكافي و گاهي غيربهداشتي است. غذاي اسرا از جهت كيفي و كمّي بسيار اندك بود و گاهي علاوه‌ بر كم‌ بودن مقدار، از تاريخ توليد آنها سال‌ها گذشته و فاقد هرگونه ويتامين يا پروتئين بود. يك روز يكي از بچه‌ها توانسته بود كيسه خالي جاي لاشه گوسفند منجمد را از آسايشگاه بياورد. مُهري كه روي آن بود تاريخ توليد گوشت را نشان مي‌داد. آن زمان زمستان 1362 يعني اوايل 1983 ميلادي بود، در حالي كه تاريخ توليد گوشت، 1965 ميلادي بود. اسهال، سوزش و زخم زبان و خارش پوست بدن، سه بيماري سمج و سخت‌جاني بودند كه حسابي با بچه‌ها مأنوس شده بودند و به‌ آساني راضي نمي‌شدند كه دل از اردوگاه بكنند. هيچ داروي موثري هم براي نابود كردن آنها وجود نداشت. علت پيشرفت و توسعه اين بيماري‌ها، عمدتا نبودن آب كافي و استفاده از سطل اتاق براي اسهال بود كه منجر مي‌شد ويروس اين بيماري خطرناك هميشه در فضاي اتاق جولان بدهد و همه را مبتلا سازد. شرايط سخت اسارت و انواع شكنجه‌هاي جسمي و رواني، بدون شك تأثير منفي بر سلامت اين افراد داشته است. متأسفانه مطالعه و بررسي قابل قبولي در اين زمينه صورت نگرفته است. استرس پس از ضربه، از شايع‌ترين پيامدهاي اسارت است كه مي‌تواند بيماري‌هاي خاصي را به دنبال داشته باشد. نكته بسيار مهم، آسيب‌پذيري اعضاي خانواده اسرا از وضعيت سلامت آنان است و در اين ‌ميان فرزندان آنها بيشترين آسيب را  از اين  ناحيه متحمل مي‌شوند.» 
ابوالقاسم عيسي مراد، اسير ديگري است كه تابستان 1365 و در سن 20 سالگي و در خاك عراق اسير شد و در سال‌هاي بعد از آزادي، تحصيلات خود را در رشته روان‌شناسي ادامه داد كه حاصل اين تحصيلات، كتابي با عنوان «روان‌شناسي اسارت» است. عيسي مراد در اين كتاب به گواه آنچه خود و هم‌بندی‌هايش تجربه كرده‌اند، آسيب‌هاي رواني و جسماني اسراي ايراني در اردوگاه‌هاي عراق را  تشريح كرده است. 
 «...در عراق حدود 20 كمپ در شهرهاي موصل و رماديه و تكريت وجود داشت و گنجايش كمپ‌ها حدود 40 هزار نفر بود. هر بخش از كمپ 8 آسايشگاه بود و هر آسايشگاه حدود 50 تا 60 اسير يا بيشتر داشت كه فضاي در اختيار هر اسير در آسايشگاه حدود 2 تا 2.5 موزاييك بود و البته بعضي از اسراي ثبت‌نام ‌نشده (در اردوگاه‌هاي مفقودين و پنهان از بازرسان صليب‌سرخ) در سوله‌هاي نگهداري جو و گندم حبس بودند. در هر كمپ به‌ طور ميانگين حدود 1500 تا 2000 اسير زنداني بودند. متوسط سن اسيران 21 سال بود اما اسير 14 ساله يا 60 ساله هم بين اسرا بود. ابتلا به انواع بيماري‌هاي پوستي، قلبي، گوارشي، عصبي با علايم جسماني در ظاهر فرد، كاهش وزن و ضعف عمومي، سوءتغذيه ملموس بين اسيران شايع بود. كمبود غذايي و سوءتغذيه از مشكلات بزرگ اسارت به شمار مي‌رفت زيرا كيفيت غذاها بسيار بد و برخلاف دستور صليب سرخ جهاني بود. طبق كنوانسيون ژنو، بايد هر 6 ماه يك‌ بار لوازم شخصي به اسرا مي‌دادند ولي تحويل كفش و لباس و پتو به اسرا گاهي تا يك سال و نيم به تعويق مي‌افتاد. بيماري‌هاي پوستي، پوسيدگي دندان، اسهال عادي و خوني رايج بود. به دليل تعداد كم سرويس بهداشتي، ممنوعيت ساعتي استفاده از دستشويي اعمال مي‌شد. گريه يكي از راه‌هاي تخليه دردهاي رواني اسير بود. گاهي از شدت شكنجه اسرا، اسيران به گريه پناه مي‌آوردند و از وخامت حال ياران خود به گريه مي‌افتادند. اسرا دائم در اضطراب به سر مي‌بردند. اسير نمي‌دانست آيا او را خواهند كشت؟ آيا شكنجه مي‌شود؟ چه عذاب‌هايي در انتظار اوست؟ آيا زنده خواهد ماند؟ آيا به كشورش برمي‌گردد؟ اسرا براي رهايي از هيجان خيالبافي مي‌كردند. در خواب، روياي آزادي و نان و آب مي‌ديدند. بسياري اسرا آرزو مي‌كردند روزها به شب تبديل شود تا بخوابند و از فشارها و استرس‌هاي رواني آنها كاسته شود. بي‌احساسي در اسارت در درصد قابل توجهي از اسرا شيوع داشت. بعضي از اسرا مي‌گفتند حتي اگر خانواده‌هاي‌مان را پشت سيم‌هاي خاردار ببينيم هيچ گونه احساسي به ما دست نمي‌دهد. اين گونه اسيران به نوعي يخ‌زدگي عاطفي دچار مي‌شدند.اسراي جنگي دچار مشكلاتي از بابت حافظه، توجه و تمركز مي‌شوند. علايم اختلال عصبي و رواني و ميزان بيماري و ناتواني جسمي در اسرا بيشتر است. حتي تا 40 سال بعد از اسارت، اسراي جنگي دچار اختلال استرس پس از ضربه هستند كه به صورت كابوس در خواب بروز مي‌كند. بيماري گوارشي حتي تا 40 سال بعد از اسارت باقي مي‌ماند و اسرا دچار بيماري‌هاي عصبي ناشي از نقص تغذيه‌اي سيستم عصبي مي‌شوند. اضطراب و افسردگي، اختلال خواب، ترس، كابوس‌هاي رايج شبانه، گوشه‌گيري، نشخوار فكري، تحريك‌پذيري از علايمي است كه در اسراي جنگي شناسايي شده. شيوع بالاي انزواطلبي، اختلال فيزيكي روان‌شناختي و تظاهرات پارانوييدي در اسراي جنگي شناسايي شده. بيماري‌هاي حاد گوارشي قلبي - عروقي و سيستم‌هاي استخواني، اختلال در حافظه و تمركز، كاهش وزن، سوءتغذيه طولاني، صدمات جسمي شديد و ضربات سر و ساير جوارح در اسراي جنگي شناسايي شده. ميزان خودكشي در اسراي جنگي بالاست كه بر اثر افسردگي عميق  اتفاق   مي‌افتد.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها