نشست واشنگتن بازي معادلات قفقاز را تغيير ميدهد؟
احسان موحديان
ارزيابي اين موضوع كه در نشست اخير واشنگتن ميان امريكا و ارمنستان و آذربايجان چه گذشته و اساسا بايد نگران بود يا خير، چند نكته قابل بررسي است.ابتدا بايد به زمينهها و پيشينه چنين توافقي توجه داشت. پرسش اصلي اين است كه آيا اين رويداد در خلأ رخ داده يا نتيجه زنجيرهاي از تحولات پيشين است. درك جايگاه اين اتفاق در سلسلهمراتب رويدادهاي مشابه، كمك ميكند تا بتوانيم ميزان اهميت آن را بهدرستي بسنجيم؛ اينكه آيا بايد چنين توافقي را نقطه پاياني يك روند دانست يا حلقهاي در زنجيرهاي بزرگتر؟ واقعيت اين است كه تلاش براي ايجاد كريدور جعلي زنگزور در اين منطقه، سابقهاي طولاني دارد. از اواخر دوره عثماني، اين ايده مطرح شد و در دوره آتاتورك نيز پيگيري شد. بعدها نيز در مقاطع مختلف، از جمله پس از فروپاشي شوروي، پيشنهادهايي در اين زمينه در اختيار بازيگران منطقهاي و به خصوص ارمنستان قرار گرفت كه در مجموع پذيرفته نشد. در ادامه، چندين جنگ در منطقه قرهباغ از دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۰ رخ داد كه نهايتا به از دست دادن مناطق ارمنينشين قرهباغ كوهستاني و دشتي انجاميد. پس از آن، ساختوسازهاي گسترده در منطقه آغاز شد و شركتهايي از تركيه، و بازيگران ديگر از جمله انگليس و اسراييل، به پروژههاي جادهسازي، انتقال انرژي و ساخت خطوط ريلي ورود كردند. همزمان فشارهايي خارجي بر ارمنستان اعمال شد تا اجازه عبور بدون كنترل مرزي و گمركي در برخي مسيرها داده شود. اين تحولات بايد در كنار ساير طرحهاي منطقهاي ديده شود؛ از جمله مسير لاجورد كه افغانستان و پاكستان را به آسياي مركزي متصل ميكند، يا كريدورهايي كه از سوريه و عراق تا تركيه امتداد دارند. همچنين طرحهايي براي اتصال هند به كشورهاي عربي و اسراييل مطرح و خطوط لوله نفت و گاز از مناطق عربي به اسراييل و سپس اروپا تعريف شده است كه در هيچيك از آنها ايران نقشي محوري ندارد. نتايج اين روندها نشان ميدهد كه بخشي از اين طرحها ميتواند منجر به كاهش وزن ژئوپليتيكي ايران شود؛ بهگونهاي كه كشورمان از مسيرهاي مهم انتقال انرژي، خطوط راهآهن بينالمللي و جادههاي ترانزيتي كنار گذاشته شود و حتي بنادر اصلي آن جايگاه استراتژيك خود را از دست بدهند. چنين شرايطي ميتواند هزينه هرگونه فشار يا تهديد عليه ايران را براي ديگر كشورها كاهش دهد، چرا كه اين كشورها ديگر به مسيرهاي عبوري و ظرفيتهاي جغرافيايي ايران وابستگي نخواهند داشت. از اين منظر به نظر ميرسد ناديده گرفتن اين تحولات يا كوچك شمردن آنها، رويكردي سادهانگارانه خواهد بود. حال اما براي پاسخ به اين پرسش كه ايران چگونه ميتواند با تحولات پيراموني مقابله كرده و موقعيت ژئوپليتيكي خود را حفظ يا تقويت كند، بايد ابتدا به اهرمهاي در دسترس كشور توجه كرد. مهمترين اين اهرمها، ظرفيت اقتصادي و ترانزيتي ايران است؛ اما اين ظرفيت زماني به كار ميآيد كه بتواند نياز ديگر كشورها را بهشكلي مقرونبهصرفه، سريع و ايمن برطرف كند. در دو دهه گذشته فرصتهاي مهمي وجود داشته كه بخشي از آنها استفاده نشده است. به عنوان نمونه، در سال ۲۰۰۵ خط لوله باكو- تفليس- جيحون افتتاح شد كه نفت جمهوري آذربايجان را از طريق گرجستان به تركيه و از آنجا به مقاصدي چون اسراييل منتقل ميكند. نقشه اين پروژه نشان ميداد كه در عمل، مرز زميني ارمنستان با ايران ناديده گرفته شده است؛ موضوعي كه برخي كارشناسان همان زمان آن را زنگ خطري جدي ميدانستند و معتقد بودند اين روند ميتواند به ايدههايي مانند كريدور زنگزور منجر شود. ايران ميتوانست در همان مقطع، مسيرهاي جايگزين پيشنهاد دهد؛ مثلا به تركمنستان و قزاقستان پيشنهاد انتقال نفت و گاز از طريق خاك ايران به اروپا را ارايه كند، يا خطوط ريلي را توسعه دهد تا نيازهاي كشورهاي آسياي مركزي را پوشش دهد. همچنين امكان سرمايهگذاري در ارمنستان وجود داشت؛ از ايجاد پالايشگاه و تأمين سوخت تا احداث مناطق آزاد تجاري مشترك، پمپبنزينهاي زنجيرهاي و فروشگاههاي بزرگ. با توجه به وسعت محدود ارمنستان، اين اقدامات ميتوانست به سرعت وابستگي اقتصادي متقابلي ايجاد كند و دامنه نفوذ ديگر بازيگران را كاهش دهد. اما با وجود از دست رفتن بخشي از اين فرصتها، همچنان ظرفيتهايي باقي مانده است. اين فرصتها بيش از همه از مسير همكاريهاي راهبردي با روسيه و بهويژه چين به دست ميآيد. چين نيز امروز با محدوديتهاي فزاينده در مسيرهاي دريايي مواجه است و ايالات متحده تلاش ميكند با تحريك برخي كشورهاي جنوب شرق آسيا، فشار بر پكن را افزايش دهد. در چنين شرايطي، مسيرهاي كريدوري به روي چين بسته ميشود و فقط يك كريدور باز است كه به باورم آن هم ميتواند به نوعي تله براي اين كشور باشد چرا كه تحت كنترل امريكا است. برداشتهاي متفاوت از تحولات منطقهاي و نبود هماهنگي كامل ميان نهادهاي مسوول، ميتواند مانع استفاده بهينه از اين فرصتها شود. براي بهرهبرداري موثر، ايران نيازمند رويكردي يكپارچه، واقعبينانه و بلندمدت در سياست خارجي و اقتصادي خود است. اما درباره رويكرد روسيه به عنوان ديگر بازيگر اثرگذار قفقاز جنوبي بايد گفت مسكو در بسياري از مسائل منطقهاي، از جمله بحران اوكراين، نشان داده كه اين كشور گاهي فاقد يك نگاه راهبردي است. چنانكه در مورد اوكراين، اگر مسكو زودتر و از طريق راهحلهاي نرمافزاري و ديپلماتيك اقدام ميكرد، شايد ميتوانست بحران را با هزينه كمتر مديريت كند. در ارتباط با موضوع كريدور، بايد توجه داشت كه امريكا در ظاهر ممكن است بحث حق ساختوساز را مطرح كند، اما اين اقدام ميتواند بهتدريج به حق اداره منجر شود. چنين مسيري به معناي ايجاد زيرساختهايي است كه نياز به حفاظت دارند؛ از اين رو نيروهاي نظامي و كارشناسان امنيتي نيز وارد منطقه ميشوند و در نهايت، اين حضور به شكلگيري يك كريدور عملياتي ميانجامد. اين نكتهاي است كه ايران و روسيه بايد بهخوبي درك كنند، چرا كه وضعيت موجود به شكل فعلي باقي نخواهد ماند. با توجه به اين شرايط، بعيد است ايران بهتنهايي توان حل كامل بحران فعلي را داشته باشد. اين مساله بايد با همراهي و استفاده از ظرفيت روسيه و چين دنبال شود. در غير اين صورت، خطر آن وجود دارد كه مذاكرات يا توافقات احتمالي ميان مسكو و واشنگتن حتي در حاشيه نشستهايي مانند ديدار در آلاسكا به نوعي مبادله امتيازات منجر شود؛ به اين معنا كه امريكا بخشي از خواستههاي روسيه در اوكراين را بپذيرد و در ازاي آن مسكو امتيازاتي در منطقه قفقاز جنوبي بدهد. چنين سناريويي، اگر رخ دهد، ميتواند حضور ناتو را در همسايگي مستقيم روسيه و در خاك ارمنستان و آذربايجان تقويت كند و پيامدهاي مهمي براي امنيت منطقه داشته باشد. رايزني فعال و هماهنگ ديپلماتيك داراي اهميتي دوچندان است. تهران بايد با هر دو شريك خود مسكو و پكن گفتوگوهاي جدي داشته باشد، نظرات را به اشتراك بگذارد و به درك مشتركي از تهديدات و فرصتها برسد. در غير اين صورت، كشور با چالشهاي امنيتي و اقتصادي جدي در مرزهاي شمالغربي روبهرو خواهد شد؛ مرزهايي كه با حضور و نفوذ همزمان بازيگران خارجي، ميتواند به مناطق پرتنش و ناامن تبديل شود. كارشناس مسائل قفقاز