روشنفكران پوپوليست
محسن آزموده
مطابق فهم و درك من از دو مفهوم روشنفكر و پوپوليست، عنوان اين يادداشت دقيق و درست نيست و ناسازگار (پارادوكسيكال) است، يعني من فكر ميكنم روشنفكر بنا به تعريفي كاربردي نميتواند پوپوليست باشد، چرا كه معتقدم روشنفكر كسي است كه تا سر حد امكان از بيان آنچه حقيقت ميپندارد در حوزه عمومي ابا و واهمهاي ندارد، خواه مورد پسند و خوشايند قدرت حاكم و عموم جامعه باشد يا نباشد. بنابراين روشنفكر نميتواند پوپوليست يعني خوشايند مردم باشد و تنها بايد متعهد به حقيقت باشد.
مراد از حقيقت هم يك امر ماورايي و دور از دسترس يا خاص و منحصر به فرد نيست. منظور همان باوري است كه آدم با عقل و استدلال به آن رسيده و فكر ميكند درست است و مهمتر آنكه براي آن دليل و استدلال قابل عرضه در آستين دارد و هر جا لازم باشد، آن استدلال را عرضه ميكند، ضمن آنكه روي آن تعصب ندارد و اگر استدلالي مخالف شنيد و قانع شد، اشتباه خود را ميپذيرد و بيان ميكند كه آنچه حقيقت ميپنداشته، غلط بوده. به عبارت ديگر تعهد به حقيقت به معناي پذيرش امكان خطاكاري خودمان است.
اما مفهوم روشنفكر، يكي از مبهمترين مفاهيم فرهنگي در روزگار ما است و هر كسي تعريف و مرادي از آن دارد و در نتيجه هيچ كسي نميتواند مدعي شود كه روشنفكر اين است و جز اين نيست. عنوان يادداشت حاضر يعني «روشنفكران پوپوليست» ناظر به معنايي مبهم و كلي و رايج از «روشنفكر» است، يعني فردي كه در فضاهاي عمومي، اعم از مجازي يا غيرمجازي اولا تريبون و صدايي دارد و ثانيا مدعي روشنگري و حقيقتپراكني است و ثالثا در فضاي عمومي به صورت صريح اظهارنظر ميكند.
در ميان اين افراد كم نيستند آنهايي كه به جاي حقيقتگويي و حقيقتنويسي، پسند و خورند افكار عمومي مينويسند و حرف ميزنند و بيشتر از آنكه دغدغه حقيقت داشته باشند، دلنگران لايك و فالوور و دنبالكننده هستند. اين افراد باهوشند، شاخكهاي حساسي دارند و فضاي عمومي را به خوبي رصد ميكنند و هر جا احساس ميكنند، آنچه حقيقت ميپندارند، با افكار عمومي همسوست، آن را در بوق و كرنا ميكنند و هر جا فكر ميكنند كه چنين همراستايي وجود ندارد، سكوت ميكنند يا بعضا طوري حرف ميزنند كه نه سيخ بسوزد و نه كباب.
راهنما و دليل ايشان نه عقل و استدلال و سند و مدرك و اخلاق، كه افكار عمومي است. آنها مدام از واقعيتي مبهم و غيرشفاف و نامتعين به نام «مردم» سخن ميگويند و خود را وكيل مدافع و سخنگوي ايشان ميدانند. مصداق اين دسته از «روشنفكران» كم نيست. بسياري از ايشان در ابتداي راه به معناي نخست اين يادداشت از روشنفكر، كار روشنفكري كردهاند، اما متاسفانه پس از چندي به دام فضاي مجازي و حلقههاي بسته آن ميافتند و به جاي تعهد به روشنفكري، دنبالهروي افكار عمومي (public opinion) ميافتند، يعني در واقع تبديل به سلبريتي ميشوند. اين خطري است كه همه كساني را كه در فضاهاي عمومي مينويسند يا اظهارنظر ميكنند، تهديد ميكند. پادزهر آن هم چيزي نيست جز التزام به عقل و استدلال و بازگشت به آنها، فارغ از اينكه كسي يا كساني خوششان بيايد يا خير.