ادامه از صفحه اول
احياي بينتيجه
همان سال دوم توسعه «نكاشت» را حذف كردند و گفتند كه امكان آن وجود ندارد. گفتيم سدها بايد به ميزان ۳ و ۴ دهم ميليارد متر مكعب حقآبه درياچه را اولويت قرار دهند اما از دولت دوم حسن روحاني، يعني زماني كه دكتر رضا اردكانيان به عنوان وزير نيرو انتخاب شد آن را هم ندادند. معلوم است كه وقتي حقآبه درياچه داده نميشود، بعد از آب شرب، اولويت با حقآبه درياچه اروميه نيست و ما آب را به بخش كشاورزي و صنعت ميفروشيم و بخش كشاورزي و صنعت را اولويت قرار ميدهيم، درياچه اروميه احيا نخواهد شد و وقتي هم كه درياچه اروميه احيا نشود اولين ضربه آن اتفاقا به بخش كشاورزي و صنعت خواهد خورد.
همانطور كه شما هم از نكاشت و بحثهاي مرتبط با كشاورزي گفتيد، يكي از مهمترين مسائل در اين زمينه كشاورزي است و از آن مهمتر مجاب كردن كشاورزان در زمينه اشتغال و معيشت است كه در آن منشور هم بحثهاي مرتبط به آن وجود داشت. با توجه به شرايط محلي درياچه اروميه، چه مواردي را ميتوانيم به عنوان معيشت جايگزين كشاورزان و مردم محلي در نظر بگيريم؟
حوضه آبريز درياچه اروميه با چندين كشور مرز مشترك دارد يا خيلي به آنها نزديك است و جمهوري آذريايجان، ارمنستان، نخجوان، تركيه و سليمانيه در عراق از جمله اين كشورها هستند. اين مرزهاي مشترك مزيت تجاري خارقالعادهاي براي اين حوضه فراهم كرده است. ميانگين نزولات آسماني و كيفيت اقليمي حوضه آبريز درياچه اروميه دو و نيم برابر بيشتر از كشور است و مواهب و جذابيتهاي طبيعي خارقالعادهاي هم براي رونق گردشگري طبيعي دارد. همچنين اين منطقه از كهنبومهاي تاريخي زيادي برخوردار است؛ كليساهاي متعددي در اين حوزه وجود دارد و تنوع فرهنگي و قوميتي فوقالعاده جذاب آن ميتوانند از نظر گردشگري مزيت محسوب شوند و توليد پول داشته باشد. با توجه به اينكه غبارآلودگي منطقه با توجه به بارندگي آن كم است، راندمان پنلهاي خورشيدي در آن بسيار بالاست و انرژي خورشيدي خيلي خوبي در آنجا قابليت توليد دارد. همچنين منطقه پتانسيل استحصال انرژي گرمايي و بادي را دارد و در اين حوزه ميتواند حرفهاي زيادي براي گفتن داشته باشد و مخصوصا با توجه به دانشگاههاي خوبي كه در تبريز و اروميه هست در صنايع هايتك، استارتاپهاي سبز توان فعاليتهاي زيادي دارد و اينها مزيتهاي حوضه آبريز درياچه اروميه است كه احياي آنها نياز به خراشيدن بيشتر منابع آبي منطقه را ندارد.
بنابراين آنطور كه ميگوييد، ستاد احياي درياچه اروميه در اين سالها نتوانسته است به اهداف خود برسد.
ستاد بعد از دوره اول دوره حسن روحاني و زماني كه عيسي كلانتري رييس سازمان محيط زيست شد شكست خورد. كسي كه رييس ستاد احياي درياچه اروميه است به قدري مسووليت سنگيني دارد كه نبايد مسووليت ديگري را بپذيرد و عيسي كلانتري با پذيرفتن مسووليت اين سازمان و رودربايستي كه با بقيه همكاران خود در كابينه داشت، عملا به وظايف خود نتوانست عمل كند. در دوره ابراهيم رييسي ضربه كاري وارد شد و ستاد را به استاندار آذربايجان غربي سپردند. آذربايجان غربي خود به دنبال صادرات محصولات كشاورزي، توسعه كشاورزي و توسعه پول است و اصلا برايش مهم نيست كه درياچه اروميه خشك شود يا نشود بعد مديريت آن را به دست همان سيستم ميسپاريد؟ معلوم است كه در اين شرايط تضاد منافع پيدا ميكند بنابراين درياچه اروميه عملا در دوران سهساله ابراهيم رييسي متاسفانه به بدترين وضعيت ممكن دچار شد الان در دوره آقاي پزشكيان هم همچنان رييس اين ستاد استاندار است و ما در اين يك سال هيچ تحول و عزم جدي براي احياي درياچه اروميه به رغم حرفهاي قشنگ نميبينيم. رييس ستاد احياي درياچه اروميه بايد يك شخصيت مقتدر و قدرتمند باشد نه اينكه استاندار يكي از استانها را به عنوان رييس ستاد درياچه اروميه انتخاب كنند. رييس ستاد احياي درياچه اروميه بايد يك نفر در حد وزير يا معاون رييسجمهور باشد.
يكي از اعضاي ستاد احيا در روزهاي گذشته اعلام كرد كه تأمين و انتقال بخشي از حقابه درياچه از طريق سد كانيسيب و ساير منابع، نشاندهنده عزم جدي براي حفظ درياچه است. آيا آنطور كه گفته ميشود اين سد در تامين منابع آبي موثر است؟
جالب است كه در بوق و كرنا گفته شد كه آب را از طريق سد كانيسيب به درياچه منتقل كرديم اما متاسفانه هيچ آماري از اينكه تاكنون چه مقدار آب از اين طريق وارد درياچه اروميه شده است منتشر نشده است اما گزارشهاي متعددي وجود دارد كه آب در مسير رسيدن به درياچه اروميه با موتور پمپهايي كه كشاورزان ميگذارند برداشت ميشود و باز به توسعه كشاورزي در اطراف درياچه منجر ميشود. به صورت علني موتور پمپ گذاشتهاند و براي توسعه كشاورزي، آب را از كانال كاني سيب برداشت ميكنند.
سنت بنيانگذار در مورد آتشبس و خاتمه جنگ (۵)
پرداخت غرامت جنگ و نيز بازگشت آوارگان عراقي به كشورشان تاكيد شد. اين قطعنامه برخلاف قطعنامههاي پيشين شوراي امنيت سازمان ملل بهاتفاق آرا تصويب شد. عراق بلافاصله اين قطعنامه را قابلپذيرش خواند و اعلام كرد درصورتيكه ايران اين قطعنامه را رسما و بدون قيد و شرط بپذيرد، اين كشور هم قطعنامه را ميپذيرد، اما ايران در واكنش به صدور اين قطعنامه اعلام كرد كه ما هيچوقت به اين سازمان و اين شورا اميدي نداشتهايم. اين قطعنامه هيچ اثري ندارد و ما را از اينكه بتوانيم از اين راه، عدالت و حق را برقرار كنيم مأيوس كرد. اگر كار جدي ميخواهد انجام بشود بايد با واقعيتها درست برخورد شود. آتشافروز جنگ و متخلف از موازين بينالمللي مشخص و محكوم شود. هشتمين قطعنامه شوراي امنيت با شماره ۵۸۸ در تاريخ ۸ اكتبر ۱۹۸۶ به تصويب رسيد. در پي شكايتهاي مكرر ايران در مورد كاربرد سلاح شيميايي توسط عراق و اعزام كارشناسان سازمان ملل، گزارشي به دبيركل رسيد كه رييس شوراي امنيت، بيانيه قاطعي در محكوميت كاربرد اين سلاحها توسط عراق صادر كرد، در اين بيانيه، «ادامه منازعه» نيز محكوم شده بود و در پي آن شوراي امنيت در ۸ مهر ۱۳۶۵، بحث خود را در مورد جنگ آغاز كرد و دبيركل، گزارش مفصلي به شورا ارايه كرد. اين بحث منجر به صدور قطعنامه ۵۸۸ در تاريخ ۱۵ مهر همان سال به اتفاق آرا شد. اين قطعنامه، با احساس خطر عميق نسبت به طولاني شدن و تشديد منازعه و با يادآوري تعهدات دولتها در خودداري از كاربرد زور و حل صلحآميز اختلافات، ايران و عراق را به اجراي كامل و بدون درنگ قطعنامه قبلي شورا مبني بر آتشبس بين طرفين فرا ميخواند. آن زمان در محافل ايراني علت اصلي صدور اين قطعنامه، بيشتر به خاطر تهديد ايران به انجام حمله سرنوشتساز به عراق ارزيابي شد و برخي صاحبنظران قطعنامه ۵۸۸ شوراي امنيت سازمان ملل را اولين قطعنامهاي ميدانند كه شوراي امنيت تلاش كرد تا مواضع غيرمسوولانه اين شورا درخصوص جنگ ايران و عراق را تا حدي اصلاح كند و گفتهاند كه: شوراي امنيت سازمان ملل در كليه قطعنامههاي پيشين خود تلاش كرد تا مواضع ناعادلانه و مبتني بر حمايت از متجاوز را به ايران تحميل كند كه با عدم پذيرش اين قطعنامهها ازسوي ايران مواجه شد، اما پس از اين قطعنامه و به دنبال تحولاتي كه طي فاصله صدور دو قطعنامه رخ داد، اين شورا مجبور به تغيير نوع نگاه خود به جنگ در قطعنامههاي ديگر خود شد به طوري كه تلاش كرد مطالبات ايران را تا حد زيادي در دو قطعنامه 588 و 598 لحاظ كند و واقعگرايي بيشتري در جنگ از خود نشان دهد. اين قطعنامه را ميتوان اولين هسته قطعنامه 598 دانست كه در آن تلاش ميشود هر چند كلي رويكرد جديدي درخصوص ارايه راه براي جنگ طرح شود. اين رويكرد در قطعنامه بعدي يعني 589 تا حد بيشتري بروز يافت.
ادامه دارد
نكاتي درباره يك رسانه خاص
اما نظامهاي سياسي در سهم اين نهادها (پژوهشي يا رسانهاي) و شيوههاي انجام آن با همديگر متفاوت هستند. در نظامهاي غربي، براي اين مهم، از شيوههاي نرمتر و علميتري استفاده ميشود و ديالكتيك پژوهش، رسانه و ديپلماسي در آنها پررنگتر است. در نظامهاي سياسي شرقي، نقش روزنامههايي مانند پراودا در شوروي، رودونگ سينمون در كرهشمالي و گرانما در كوبا پررنگتر از نهادهاي پژوهشي بوده است. وضعيت كشور ايران با گرايشهاي سياسي متنوع در روزنامههاي مختلف و ارتباط ضعيف پژوهش، رسانه و ديپلماسي، مشابهت چنداني با اين دو نظام سياسي ندارد. بهرهگيري نظامهاي سياسي از رسانهها در فرآيندهاي القاي سياستها، آمادهسازي رواني افكار عمومي و سنجش بازخوردها، نقشي «فرارسانهاي» به آنها ميبخشد و آنها را در تحليل سياست داخلي و خارجي، به بازوي تبليغاتي رسمي يا غيررسمي تبديل ميكند. بر اين اساس، بخشي از مطالب يا تيترهاي تند و غافلگيركننده اين نوع رسانهها ممكن است نه بازتاب تصميم نهايي نظام، بلكه بخشي از فرآيند «آزمون واكنش» جامعه يا حتي بخشي از يك عمليات رواني معكوس باشد؛ به اين معنا كه با سنجش واكنش افكار عمومي يا نخبگان نسبت به يك رويكرد، نظام بتواند بدون هزينه مستقيم، مواضع خود را تعديل يا تثبيت كند. ازسوي ديگر، ممكن است اين نوع رسانهها در مواردي به عنوان «مرزبان رسانهاي» يا نوعي «ترمز مطبوعاتي» ايفاي نقش كنند؛ يعني با واكنش به رسانههاي منتقد، حدود مجاز انتقاد در فضاي رسمي را بهصورت ضمني ترسيم نمايند. در كنار اين، نبايد از نقشي كه چنين رسانههايي در تامين خوراك خبري براي پايگاههاي اجتماعي وفادار ايفا ميكنند، غافل شد؛ نقشي كه ميتواند احساس انسجام و همسويي را در بخشي از جامعه تقويت كند. با اين حال، اگر ماموريتهاي اين نوع رسانهها بهدرستي با نيازهاي نسل جديد و شرايط متحول امروز همسو نشود، خطر كاهش اثربخشي و افت سرمايه نمادين آنها وجود خواهد داشت. در اين راستا بهتر است بخشي از كاركردهاي اين نوع رسانهها به ديگر نهادها واگذار شود. از جمله، طراحي پيمايشهاي منظم براي «رصد تغييرات ارزشها و نگرشهاي مردم ايران» درباره مسائل كليدي، ميتواند جايگزين روشهاي غيرمستقيم و پرهزينه اين نوع رسانهها چون «دادهگيري اجتماعي» به سبك آزمون-خطا باشد. همچنين در تحليل افكار عمومي ميتوان از ابزارهاي هوش مصنوعي بهره جست. در اين راستا، با دادهكاوي نظرات مردم، ميتوان مدلهايي ساخت كه بازخورد اقشار مختلف مردم را درباره يك موضوع خاص پيشبيني كنند. همچنين، تقويت ديپلماسي عمومي و استفاده از كانالهاي رسمي براي ارسال پيام به مخاطبان خارجي، ميتواند جايگزين راهبردهاي پرريسك انتقال پيام از طريق رسانههاي داخلي شود. درنهايت، بايد توجه داشت كه نظامهاي رسانهاي كارآمد، به جاي اعمال مرزهاي سلبي براي انتقاد، مسيرهايي ايجابي براي مشاركت نخبگان و شهروندان در تصميمسازي فراهم ميكنند. در چنين ساختاري، «وفاداري نخبگان»، نه از مسير «كنترل سلبي و ايجاد انفعال»، بلكه با مشاركت، گفتوگو و اعتماد دوطرفه شكل ميگيرد.جامعهشناس
لزوم رهبري بيسروصدا در سازمانهاي ايراني
نتيجهگيري- رهبري بيسروصدا، با اتكا بر تاثيرگذاري نرم، شبكهسازي هوشمند و حمايت بيچشمداشت، ميتواند چالشهاي سازماني و سياستگذاري عمومي در ايران را به فرصتي براي تحول خرد، اجماع تدريجي و حكمراني پايدار تبديل كند.
نهادينهسازي اين الگو نيازمند تغيير نگرش، تصويب سازوكارهاي حمايتي و آموزش مهارتهاي جديد است و به عنوان جمله پاياني؛ بهرهگيري از ظرفيت مغفول رهبري بيسرو صدا، راهي مطمئن براي بهبود كارايي و انسجام سازمانها در مسير مديريت خردمندانه است.
دانشآموخته دكتراي علوم سياسي- سياستگذاري عمومي