اسراييل با استراتژي زمين سوخته در سوريه؟!
نصرتالله تاجيك
بعد از سرنگوني رژيم اسد، اسراييل نشان داد مشكلش نه با حكومت سوريه بلكه با كشور سوريه است. نحوه رقابت و مخالفت اسراييل با تركيه و ايران در سوريه متفاوت است! در مورد تركيه بحث رقابت براي حوزه نفوذ است، اما با ايران بحث هويتي و وجودي است. ميزان و عمق حوزه نفوذ تركيه و اسراييل در سوريه يكسان نيست و متفاوت است كه در سويدا خود را نشان داد و باعث ايجاد وضعيت شكنندهاي در سوريه شده كه ميتواند مقدمه گسيختگي منجر به تجزيه در سوريه گردد! آنهم در زماني كه اين كشور شاهد فقدان دو عامل تاريخي حفظ تماميت ارضياش يعني مشت آهنين داخلي و متحد بزرگ خارجي است! در ميان كشورهاي خاورميانه، سوريه يكي از قديميترين، پيچيدهترين ساختارهاي سياسي، اجتماعي و ژئوپليتيكي را دارد. اين پيچيدگي نه تنها ناشي از وضعيت سياسي و حكمراني است، بلكه حتي نحوه قرارگيري عوارض طبيعي مانند كوه و دشت نيز در طول تاريخ تبعات سياسي و اجتماعي قابلتوجهي براي اين كشور بهجا گذاشتهاند. سوريه كشوري است با بالاترين تنوع نژادي، قبيلهاي و مذهبي در منطقه. در پنج دهه گذشته، به دليل حكومت متمركز حزب بعث و اعمال فشار به جاي تقسيم قدرت از مسير دموكراتيك، با سرپوشگذاري سياسي روي شكافهاي اجتماعي و قومي آن انرژي گريز از مركز متراكم شده است. اكنون، با كنار رفتن آن فشارها و فروپاشي نسبي ساختار متمركز، طبيعي است كه انرژي انباشتهشده در جامعه آزاد شود و شكافهاي اجتماعي و هويتي، خود را بهگونهاي احتمالا انفجاري و تخريبي همراه با خشونت بروز دهند. از اين منظر، جهشها و درگيريهاي كنوني در سوريه چندان هم غيرمنتظره نيستند و قابل پيش بيني بودند. بنابراين براي تحليل وضعيت سوريه اعم از سياسي، اجتماعي و امنيتي بايد آن را در سه سطح بررسي كرد: سطح ملي (داخلي)، سطح منطقهاي و سطح بينالمللي. در سطح ملي، پيشتر به برخي نكات اشاره شد، اما بررسي دقيقتر نيازمند واكاوي عميق گسلهاي اجتماعي و قومي است كه جامعه سوريه در درون آنها زيست ميكند. اين تحليل مستلزم پژوهشهاي ميداني و كتابخانهاي گسترده است تا تصويري جامع و دقيق از زيست سياسي و اجتماعي مردم سوريه و نيازها و دغدغههاي آنان به دست آيد. در سطح منطقهاي، آنچه بيش از هر چيز به چشم ميخورد، رقابت بازيگران منطقهاي مانند تركيه و اسراييل است. اسراييل درصدد تضعيف همسايگان خود با استراتژي زمين سوخته است و علاقهاي به همسايگي با تركيه عضو ناتو ندارد! در اين ميان، سياست خارجي تركيه در قبال خاورميانه با فقدان ژرفنگري و همهجانبهنگري مواجه است. اقدامات شتابزده و مقطعي آنكارا، بدون توجه به تبعات بلندمدت، عملا فرصتهايي را براي سوءاستفاده اسراييل فراهم كرده است. وضعيت نزار كنوني سوريه! ناني است كه اردوغان و هاكان فيدان در سفره كشورهاي اسلامي، دنياي عرب و كشورهاي منطقه گذاشتند! كه شرمآور است! يك اشتباه استراتژيك يا خوشخدمتي پيمانكارانه براي رقابت با ايران ولي بدون شناخت و تبعات آن! حساسيت اسراييل به تركيه از جهاتي خيلي كمتر از حساسيتش به ايران نيست! بعد از سرنگوني رژيم اسد، اسراييل نشان داد مشكلش نه با حكومت سوريه بلكه با كشور سوريه است. نحوه رقابت اسراييل با تركيه و ايران متفاوت است! درمورد تركيه بحث رقابت براي حوزه نفوذ است، اما با ايران بحث هويتي و وجودي است. ميزان و عمق حوزه نفوذ تركيه و اسراييل در سوريه متفاوت است كه در سويدا خود را نشان داد كه باعث ايجاد وضعيت شكنندهاي در سوريه شود كه مقدمه گسيختگي منجر به تجزيه در سوريه گردد! آنهم در زمانيكه اين كشور شاهد فقدان دو عامل تاريخي حفظ تماميت ارضياش يعني مشت آهنين داخلي و متحد بزرگ خارجي است! نتيجه اين روند آن شده كه امروز اسراييل به مهمترين و شايد تنها بازيگر تاثيرگذار در صحنه سوريه بدل شده است. سياست اسراييل براي امنيت حداكثري، تضعيف و تجزيه همسايگان، باقيگذاشتن زمينهاي سوخته و تبديل واحدهاي جغرافيايي بزرگ به واحدهاي كوچك و كنترلپذير. در اين بستر، برخي احتمال مواجهه مستقيم تركيه و اسراييل در خاك سوريه را مطرح كردهاند، اما بيشتر تحليلگران اين سناريو را بعيد ميدانند. علت اين است كه سياست خارجي تركيه-بهويژه مواضع شخص رجب طيب اردوغان- داراي ثبات، تداوم و راهبرد مشخصي نيست. مواضع آنكارا بهطور دايم در حال تغييرند و بيشتر مبتني بر تاكتيكهاي مقطعياند تا يك راهبرد جامع و باثبات. اين تغييرپذيري و بندبازي سياسي، احتمال تقابل تركيه با اسراييل را بهشدت كاهش ميدهد. در سطح بينالمللي نيز اهداف امريكا در سوريه حمايت كامل از اسراييل و در بسياري از موارد با سياستهاي روسيه و چين همخواني ندارد. در نتيجه، سوريه نهفقط ميدان درگيريهاي داخلي، بلكه صحنه رقابت قدرتهاي جهاني با منافع و اولويتهاي متضاد است. آنچه در سويدا شاهد بوديم، در واقع آغاز فعال شدن گسلهاي قوميتي در سوريه است. دليل اين امر به ماهيت تحولات سياسي اخير اين كشور بازميگردد. بهطور مشخص، ميتوان گفت آنچه در سوريه در سرنگوني رژيم اسد رخ داد، تحولي درونزا براي آزادي و ايجاد جامعهاي دموكراتيك نبود. قدرتهاي خارجي، ازجمله ايالاتمتحده امريكا، اسراييل، تركيه و برخي كشورهاي عربي، به منظور محو بازدارندگي خاورميانهاي ايران، در روند تحولات سياسي و بهويژه در فرآيند تقسيم قدرت پس از رخدادهاي سال گذشته، نقش تعيينكنندهاي ايفا كردند. اين نقشها سازنده نبوده بلكه تخريبي هم بوده! در حقيقت، نميتوان تحولات سوريه را به مثابه يك زايش سياسي طبيعي تحليل كرد. اين تحولات بيشتر واكنشي اجتماعي بودند به مجموعهاي از تصميمات سياسي تحميلشده حكومت در كنار امن كردن جبهه شمالي اسراييل كه فاقد بنيانهاي بومي و دروني بودند. در چنين شرايطي، تقسيم قدرت بهدرستي و بهطور متوازن انجام نگرفته است. اقليتهاي قومي و مذهبي ازجمله كردها، علويها و ساير گروههاي قومي در ساختار قدرت سياسي، مديريت اجتماعي و نهادهاي حكومتي جايگاه متناسب و واقعي خود را نيافتهاند. آنها يا از قدرت محروم شدهاند يا سهمشان با واقعيتهاي اجتماعي و جمعيتي همخواني ندارد. همين مساله باعث شده تا، آنگونه كه پيشتر هم اشاره شد، شكافهاي اجتماعي و قومياي كه سالها سركوب يا پنهان شده بودند، اكنون به سطح بيايند و بهنوعي به «دمل چركيني» تبديل شوند كه سر باز كردهاند. تجربه سويدا نمودي از همين وضعيت است؛ يعني سرريز شدن نارضايتيهاي انباشته، در قالب درگيريهاي اجتماعي و مطالبات هويتي. همانگونه كه پيشتر اشاره شد، تحولات سوريه را نميتوان يك زايش طبيعي دانست؛ آنچه در اين كشور رخ داد، در واقع نوعي «سزارين» سياسي اجتماعي بود. از اين منظر، به باور من، آقاي احمد الشرع را ميتوان نماد يك كاتاليزور «دوران تخريب» دانست. سوريه براي نيل به ثبات و آرامش، بيترديد مسير دشوار و درازي در پيش خواهد داشت. در اين ميان، بازيگران خارجي همچون امريكا و اسراييل نقش جدي در شكلدهي به تحولات سوريه ايفا كردهاند و همچنان عناصر جديدي از اهداف آنان در صحنه سوريه و در غياب مردم رخ مينمايد. از همينرو بعيد به نظر ميرسد كه حوادث سويدا به دليل اهداف اسراييل به اين زودي پايان يابد و هر گونه آتشبس نيز شعله زير خاكستر است! اسراييل در سالهاي گذشته سابقهاي روشن از تلاش براي نزديك كردن اقليتها و جوامع قومي سوريه به خود داشته است. اين سياست در جهت تضعيف دولت مركزي و دامنزدن به روندهاي جداييطلبانه طراحي شده است. در واقع، شعلههاي تمايل به جدايي از دولت مركزي در ميان برخي اقليتها، با تغذيه و هدايت اسراييل همواره روشن و فعال نگاه داشته شده است. در مورد سويدا، بهويژه باتوجه به حضور گسترده دروزيها در اين منطقه و ويژگيهاي سياسي اجتماعي و تاريخي اين جمعيت سه درصدي در سوريه، بايد به اهداف مشخص اسراييل براي ايجاد «منطقه حائل» توجه كرد. راهبرد اسراييل در اين سالها بر اين اصل استوار بوده كه اطراف سرزمينش را با گروهها و اقوامي كه احساس نزديكي بيشتري به آن دارند، محصور كند. اين خطمشي از همان آغاز موجوديت اسراييل، به دليل درگيري عربي اسراييلي، بهويژه در تعامل با اقليتهاي غيرعرب در خاورميانه، دنبال شده است. نتيجه اين رويكرد، شكلگيري ارتباطات عميق و پنهان ميان تلآويو و برخي جوامع قومي و مذهبي در سوريه است. اكنون اين جوامع در موقعيتي قرار دارند كه ميتوانند به نيابت از اسراييل، نقشآفريني امنيتي و سياسي داشته باشند. از منظر من، مهمترين مساله در حال حاضر، ناتواني در طراحي يك چارچوب پايدار براي مديريت تعارض در سوريه است. مديريت تعارض نهتنها يك روند علمي، بلكه نيازمند مرحلهبندي دقيق، مشاركت همگاني و نيت واقعي براي سازش است. در حال حاضر، حتي اگر آرامشي نسبي نيز به وجود آيد، اين آرامش بر بستري از خاكستر است و شعلهور شدن دوباره تنشها در هر لحظه ممكن خواهد بود. در اين ميان، نميتوان از نقش گروههاي تندروي حامي دولت مركزي ازجمله جبهه النصره در اين تنشها غافل ماند. اين گروهها نيز بخشي از پازل پيچيده تنش در سطح ملي هستند و ميتوانند هر لحظه بر بحران دامن بزنند، اما در كنار اين عوامل داخلي، بايد به كنش و واكنش بازيگران خارجي نيز توجه كرد. در صورتي كه تنشها كاهش يابد و به سمت تثبيت برود، بازيگراني هستند كه بهدنبال استمرار اين ثبات خواهند بود. در اين ميان، يكي از بازيگران كه علاقهمند به ثبات و حكومت قوي در سوريه نيست، اسراييل است. امريكا نيز معمولا در چنين مواردي از سياستهاي اسراييل حمايت ميكند.
ديپلمات بازنشسته و استاندار پيشين