«اعتماد» در گفتوگوي اختصاصي با نادر انتصار بررسي میکند
سهم خواهي به سبك اروپا
دليل افزايش تحركات ديپلماتيك تروييكاي اروپايي هراس از كاهش نفوذشان در برنامه هستهاي ايران و توافق احتمالي تهران و واشنگتن است
ديدار اخير علي لاريجاني، مشاور مقام معظم رهبري با ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه در كرملين بار ديگر نشاندهنده تلاشهاي ديپلماتيك تهران براي مديريت تنشها در خاورميانه و جهتدهي به برنامه هستهاي كشورمان است. اين ديدار در آستانه توافق ايران و سه كشور اروپايي آلمان، فرانسه و انگليس بر سر ازسرگيري مذاكرات هستهاي انجام شد، مذاكراتي كه به گفته اسماعيل بقايي، سخنگوي وزارت خارجه كشورمان قرار است روز جمعه در استانبول برگزار شود. پيشتر اسكاي نيوز مدعي بود كه رايزنيها روز يكشنبه در ژنو يا وين برگزار خواهد شد، اما حالا در آخرين واكنش تركيه ميزباني دور تازه رايزنيهاي ديپلماتيك ايران و تروييكاي اروپايي را عهدهدار شده است. به ادعاي ناظران، شانس دوباره به ديپلماسي داده شده آنهم در شرايطي كه كشورهاي اروپايي پيشتر براي فعالسازي مكانيسم ماشه «اسنپبك» و بازگرداندن تحريمها عليه تهران خيز برداشتهاند. در همين راستا گروهي از دو منظر فعل و انفعال كشورهاي اروپايي را تبيين كردهاند، گروهي بر هم صدايي تروييكاي اروپايي و امريكا تاكيد دارند و گروهي ديگر از تلاش اروپا جهت سهمخواهي در مذاكرات احتمالي ايران و امريكا و خيز اين گروه از بازيگران براي بازتعريف نقش و جايگاهشان ميگويند، به همين بهانه روزنامه اعتماد با هدف ارزيابي گزارههاي حاكم بر تحولات كنوني با نادر انتصار، استاد برجسته و بازنشسته دانشگاه آلاباماي جنوبي امريكا و مقيم در اين ايالت گفتوگو كرده است. انتصار در مصاحبه با «اعتماد» ضمن تاكيد بر عميق شدن گسل بياعتمادي ميان ايران و امريكا بر اين باور است كه به نظر ميرسد مواضع و خطوط قرمز ايران نسبت به قبل از تجاوز نظامي اسراييل تغيير كرده است. از منظر اين كارشناس همزمان اروپا تلاش دارد تا به نقش حاشيهاي خود در ديپلماسي احتمالي ميان ايران و امريكا پايان داده و جايگاهش را باتعريف كند.
مشروح اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد:
كشورهاي اروپايي اخيرا جهت فعالسازي ماشه به تكاپو افتادهاند و قرار برآن شده تا روز جمعه ميان تهران و تروييكاي اروپايي نشستي در استانبول برگزار شود، باتوجه به نتايج حاصل از رايزنيهاي پيشين ايران و تروييكاي اروپايي احتمال آنكه فعالسازي ماشه به تعويق بيفتد تا چه ميزان است؟
سه كشور اروپايي كه زماني از اعضاي اصلي برجام محسوب ميشدند يعني فرانسه، بريتانيا و آلمان اكنون به بازيگراني درجهدو در اين پرونده تبديل شدهاند. خود اين كشورها نيز اين واقعيت را ميدانند و تلاش ميكنند بهطور كامل از فرآيندهاي مرتبط با مذاكرات كنار گذاشته نشوند. از همين رو، گاهي دست به تهديداتي ميزنند، اما در عمل، نقش تعيينكنندهاي در مسير مذاكرات ايفا نميكنند. در حال حاضر، در سطح سازمان ملل، از ميان اعضاي اروپايي برجام، تنها فرانسه و بريتانيا باقي ماندهاند كه عضو دايم شوراي امنيت هستند. امريكا كه از برجام خارج شده و چين و روسيه نيز با توجه به مواضع فعليشان به نظر نميرسد در جهت افزايش فشار بر ايران گام بردارند. در اين ميان، مهمترين اهرمي كه فعلا دراختيار اروپا قرار دارد، مكانيسم موسوم به ماشه يا «اسنپبك» است. با اين حال، نبايد اين ابزار را بيش از اندازه حياتي يا تعيينكننده تلقي كرد. حتي اگر فرض كنيم كه اين مكانيسم فعال شود و تحريمهاي ششگانه سازمان ملل عليه ايران بازگردند، بايد ديد اين تحريمها تا چه اندازه كارايي دارند.آخرين قطعنامه مهمي كه شوراي امنيت عليه ايران تصويب كرد، قطعنامه ۱۹۲۹ بود كه در سال ۲۰۱۰ به تصويب رسيد. اين قطعنامه در واقع مجموعهاي از مفاد تحريمهاي پيشين را تجميع كرد و مواردي نيز به آن افزود. پس از برجام، قطعنامه ۲۲۳۱ در سال ۲۰۱۵ جايگزين شد كه در عين حال، مكانيسم بازگشت تحريمها (اسنپبك) را نيز در خود گنجانده بود. بنابراين، در صورت فعالشدن مجدد مكانيسم ماشه، ما به شرايطي بازميگرديم كه در قطعنامه ۱۹۲۹ پيشبيني شده بود.
به باور شما بازگشت همه اين محدوديتها، فشارها بر ايران بالاخص در حوزه اقتصادي را افزايش نميدهد؟ به بياني بهتر نميتوان فعالسازي احتمالي ماشه را نوعي جنگ اقتصادي اعلامي عليه كشورمان عنوان كرد؟
توجه كنيد، براساس قطعنامه فوق دو نوع تحريم عمده ازسوي شوراي امنيت عليه ايران وضع شده بود: نخست، تحريمهايي در حوزه فعاليتهاي هستهاي و محدوديت در خريد و فروش تجهيزات مرتبط با اين صنعت و دوم، تحريمهايي مربوط به برنامه موشكي ايران، بهويژه موشكهاي بالستيكي كه امكان حمل كلاهك هستهاي دارند. حال فرض كنيم اين تحريمها دوباره فعال شوند؛ واقعيت آن است كه در سالهاي اخير، تحريمهايي به مراتب شديدتر و گستردهتر، ازسوي امريكا و حتي اروپا، عليه ايران اعمال شدهاند. حال خواه اسنپبك فعال شود يا نه، در عمل، اكثر اين محدوديتها اكنون نيز بهصورت گسترده اجرا ميشوند. شاهد هستيم در شرايط فعلي، هيچ كشوري نميتواند در زمينه توسعه فناوري هستهاي با ايران همكاري موثري داشته باشد يا در جهت ساخت سامانههايي كه ممكن است منتهي به توليد يا حمل كلاهك اتمي شود، به ايران كمك كند. محدوديتها و تحريمهاي فعلي، نه تنها تكرار همان مفاد قطعنامه ۱۹۲۹ هستند، بلكه به طور چشمگيري گستردهتر شدهاند. حتي ميتوان گفت تحريمهايي كه امريكا و متحدانش اكنون وضع كردهاند، در بسياري موارد پنج يا شش برابر سنگينتر از آن چيزي است كه در قطعنامههاي گذشته آمده بود.
اساسا ميتوان گفت همزمان با از سرگيري رايزنيها ميان ايران و تروييكاي اروپايي، شاهد همصدايي اروپا و امريكا هستيم يا اينكه فرانسه، انگليس و آلمان صرفا درصدد احياي نقش خود در رايزنيهاي احتمالي هستند و سهمخواهي از برنامه هستهاي كشورمان را دنبال ميكنند؟
يكي از دلايل ورود مجدد اروپا به موضوع برجام اين است كه نميخواهند از معادلهاي كه احتمالا بين ايران و امريكا شكل ميگيرد، حذف شوند؛ معاملهاي كه ممكن است محقق شود يا نه، اما آنها نگرانند در صورت تحقق چنين توافقي، از آن معادلات كنار گذاشته شوند، بهويژه اگر گفتوگوهاي ميان ايران و امريكا به امضاي يك توافق بلندمدت كه مدنظر ترامپ هم هست، منجر شود. در آن صورت، نقش اروپا به حاشيه خواهد رفت و نفوذش در ايران كاهش مييابد. اين يكي از نگرانيهاي اصلي اروپاست. موضوع دوم، جنگ روسيه و اوكراين است. براي اروپا، اين جنگ اهميت حياتي دارد؛ حتي بيشتر از آنچه براي امريكا اهميت دارد. اروپاييها نگرانند كه اگر روسيه بتواند اوكراين را بهطور كامل شكست دهد در آن صورت، نفوذ روسيه افزايش مييابد و مخاطرات امنيتي بالقوهاي براي اروپا ايجاد ميشود. اين نگراني، مخصوص اروپا است و امريكاييها چنين سطحي از نگراني را ندارند. ازسوي ديگر، اروپا اين برداشت را دارد كه امريكا نيز به نوعي وارد جنگ ايران و اسراييل شده است. همين مساله باعث شده كه اروپاييها، علاوه بر چالشهايي كه با ايران دارند، از عملكرد امريكا نيز ناراضي باشند. در عين حال، در موضوع اوكراين نيز بين اروپا و امريكا نوعي فاصله ايجاد شده كه خود بر فضاي تعاملات طرفين تاثير گذاشته است.
در صورتي كه فرضيه فعالشدن ماشه محقق شود، تهران ميتواند بر حمايتهاي بازيگراني چون روسيه و چين حساب باز كند؟
به باورم، بازيگري روسيه و چين، تقريبا مشابه همان رويكردي است كه در جريان جنگ دوازده روزه و پس از آن شاهد بوديم. آنها در مجامع مختلف مانند بريكس و نشستهاي شانگهاي، اقدامات اسراييل را محكوم ميكنند؛ اين محكوميتها ممكن است از نظر لفظي شديد هم باشند، اما در عمل، نبايد انتظار كمك تعيينكنندهاي از جانب چين يا روسيه داشت. اين كشورها روابط نسبتا حسنهاي با ايران دارند، اما اين روابط به معناي آمادگي براي ورود به يك جنگ جديد در حمايت از ايران نيست. منافع آنها بسيار گستردهتر و پيچيدهتر از آن است كه بخواهند به خاطر ايران وارد يك درگيري نظامي شوند.
در ميانه افزايش فعل و انفعالهاي ديپلماتيك سفر علي لاريجاني، مشاور مقام معظم رهبري به مسكو و ديدارشان با ولاديمير پوتين رييسجمهور روسيه را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
سفر آقاي لاريجاني به روسيه نيز تا حد زيادي در چارچوب مناسبات طبيعي ديپلماتيك قابل ارزيابي است. چنين ديدارهايي در شرايط حساس، امري رايج و متداول است. آقاي لاريجاني به عنوان مشاور رهبر معظم انقلاب، ماموريتي برعهده دارد كه ميتواند در راستاي ارزيابي مستقيم خواستهها و واكنشهاي احتمالي كشورهاي طرف گفتوگو انجام شود و اين مساله نيز كاملا روشن و قابل درك است. در ميانه تنشها يا حتي در دوران جنگ هر چند كه اكنون آتشبس برقرار شده اين قبيل رايزنيها ضرورتهايي انكارناپذير هستند. به اعتقاد من، ايران هماكنون عملا در شرايطي شبيه جنگ بهسر ميبرد؛ چه در عرصه اقتصادي، چه در حوزه سياسي و چه در بُعد نظامي. بنابراين چنين سفرهايي را ميتوان نوعي نظرسنجي ديپلماتيك تلقي كرد كه در فضاي بحران و تشنج، ابزاري براي سنجش مواضع و برآورد احتمالات آينده تلقي ميشود. با اين حال، با توجه به عمق اختلافات ميان طرفها و انتظاراتي كه ايران از بازيگران بزرگي همچون چين و روسيه دارد، نبايد بيش از اندازه خوشبين بود. نبايد انتظار داشت كه ورق بهيكباره برگردد و همهچيز به نفع ايران تغيير كند.
نقش ميانجيگرانه روسيه را چقدر محتمل ميدانيد؟
چنين احتمالي وجود دارد و بعيد نيست كه آقاي پوتين دوباره درخواست خود را تكرار كند، اما در عمل بعيد به نظر ميرسد كه روسيه اكنون قدرت و نفوذ لازم را داشته باشد كه بتواند به عنوان يك واسطه مهم و موثر نقشآفرين باشد. نفوذ روسيه در ايران هم تا حدي كاهش يافته و حتي بهنظر ميرسد كه روابط ميان پوتين و ترامپ نيز نسبت به دو يا سه هفته گذشته تضعيف شده است، بنابراين، پوتين فعلا در موقعيتي نيست كه بتواند نقش تعيينكنندهاي در اين زمينه ايفا كند. پيغامها ميان ايران و امريكا از مسيرهاي ديگري رد و بدل ميشود و احتمال دارد دوباره مساله ميانجيگري يا انتقال مواد هستهاي به شكل خاصي مطرح شود. درباره آن چهارصد كيلوگرم اورانيوم غنيشده با غناي ۶۰درصدي كه هنوز وضعيت دقيق اين مواد مشخص نيست و با وجود اينكه ترامپ مدعي شد اورانيوم غنيشده نابود شدهاند اما هيچ شواهد يا دلايلي دال بر انهدام كامل آن ارايه نشده است. با اين شرايط، شايد روسيه بخواهد پيشنهادي ارايه دهد و اگر ايران بپذيرد، ممكن است آن مواد را دراختيار روسيه بگذارد تا به عنوان ميانجي نگهداري كند. در ازاي آن، احتمالا پيشنهاد دهد كه كيك زرد به ايران تحويل داده شود.
باتوجه به بياعتمادي حاكم كه بعد از جنگ ۱۲ روزه ميان ايران و امريكا و اسراييل افزايش يافته و همچنين شروط تهران جهت دسترسي به تضمين مبني بر عدمحمله و با اقدام نظامي مقابل، احتمال از سرگيري گفتوگوها و فراتر از آن دستيابي به توافق برد-برد را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
اگر بخواهيم به اين سوال پاسخ دقيقي بدهيم، نيازمند اطلاعات گستردهاي هستيم كه متاسفانه دراختيار ما قرار ندارد. ايران هيچگاه به طور شفاف اعلام نكرده دقيقا از ايالاتمتحده چه ميخواهد و اينكه در جريان اين چانهزنيها تا چه اندازه حاضر است از خواستههاي خود عقبنشيني كند. يكي از خواستههاي اصلي ايران از ابتدا اين بوده كه حق غنيسازي اورانيوم به رسميت شناخته شود؛ اين مطالبه سالهاست كه پابرجاست. همچنين ايران همواره خواهان لغو تحريمها بوده، اما اينكه اين تحريمها دقيقا تا چه اندازه، از چه زماني و با چه مكانيسمي برداشته شوند، همچنان در ابهام است. به اعتقاد من اما به نظر ميرسد اكنون مواضع ايران تاحدي تغيير كرده است. آقاي عراقچي از امريكا خواسته است كه اين كشور تضمين دهد كه در طول مذاكرات هيچگونه حمله نظامي عليه ايران انجام نخواهد داد. اما اين موضعگيري جديد ايران، بهويژه در برابر شخصيتي مانند ترامپ، از جهاتي قابل تأمل است. ترامپ فردي است كه به محض آنكه احساس كند طرف مقابل در موقعيت ضعف قرار دارد يا خواستههايش را با لحني ملايمتر مطرح ميكند، براي فشار بيشتر اقدام ميكند. به اعتقاد من اكنون مذاكرات در يك مسير سراشيبي قرار گرفته است. اميدواريم حتي اگر به نتيجه مطلوب هم نرسند حداقل اين روند بهگونهاي نباشد كه كل مسير مذاكرات به شكست كامل بينجامد. با اين همه اين خوشبيني حداقلي كه بايد در هر گفتوگويي وجود داشته باشد، اكنون بهشدت كاهش يافته است. سطح اعتماد بهشدت افت كرده و فضاي بياعتمادي حاكم شده. افزون بر اين، امريكا خود را در موقعيتي ميبيند كه نيازي به اعطاي امتياز به ايران احساس نميكند. بهنظر من، نبايد منتظر چنين امتيازي باشيم. حتي اگر گفتوگوها از سر گرفته شوند.
شما در پاسخ به سوال قبلي به شخصيت غيرقابل پيش بيني ترامپ اشاره كرديد و احتمال توسل دوباره ايالاتمتحده به گزينه نظامي، در چنين چارچوبي، آيا دستيابي به توافق نسبي كه صرفا زمينهساز مديريت تنشها شود، وجود دارد يا خير؟ بالاخص آنكه تهران بار ديگر تاكيد دارد كه غنيسازي اورانيوم خط قرمز رسمي كشورمان است؟
پاسخ دادن به اين پرسش هم، نيازمند اطلاعات دقيقتري است اما در همين راستا، در هفته گذشته دو سخنراني مهم در ايالاتمتحده انجام شد كه ميتوانند ديد بهتري نسبت به فضاي مذاكرات به ما بدهند. نخست، مصاحبه مطبوعاتي آقاي آنتوني بلينكن، وزير خارجه سابق امريكا كه نكتهاي عجيب در آن مطرح شدكه نميتوان آن را به طور قطعي تاييد يا تكذيب كرد. ايشان مدعي شد كه ايران، پيش از آغاز مذاكرات در دولت بايدن، نه تنها حاضر شده بود غنيسازي را در سطح توافق برجام (يعني ۳.۶۷درصد) ادامه ندهد، بلكه حتي آمادگي داشت درصد غنيسازي را به كمتر از يك درصد كاهش دهد. البته نميدانم سخن ايشان تا چه اندازه صحت دارد، اما اين عدد، اگر واقعا مطرح شده باشد، واقعا شگفتانگيز است. درصد اورانيوم طبيعي در طبيعت چيزي حدود ۰.6درصد است. به بيان ديگر، ايران براساس گفتههاي بلينكن ظاهرا پذيرفته بود اساسا از غنيسازي صنعتي صرفنظر كند و تنها خواهان آن بود كه «حق غنيسازي» بهصورت نمادين برايش محفوظ بماند. اما از منظر سياسي، اگر اين ادعا درست باشد، معنايش آن است كه غنيسازي ديگر خط قرمز جمهوري اسلامي ايران نيست. به عبارتي، ايران آماده است كه غنيسازي را عملا كنار بگذارد و فقط يك حق نمادين براي آن حفظ شود.سخنراني دوم نيز سه روز پيش توسط آقاي جيك ساليوان، مشاور امنيت ملي رييسجمهور بايدن، در
نشستي مهم در موسسه امنيتي آسپن (Aspen Security Forum) برگزار شد. ساليوان نيز همان ادعاهاي آنتوني بلينكن را تكرار كرد و در قالب آن سخن گفت و تاكيد كرد كه حمله نظامي ترامپ عليه تاسيسات هستهاي ايران اقدامي بيفايده بود، چراكه به ادعاي او ايران پذيرفته كه غنيسازي را به صفر برساند. بهبيان ديگر، دو مقام عاليرتبه و بانفوذ در سياست خارجي امريكا، بدون فاصله زماني زياد، از يك ادعاي مشترك سخن گفتهاند. اگر اين ادعاها صحت داشته باشند، بهنوعي حملاتي كه عليه تاسيسات هستهاي ايران انجام شد نهتنها كمكي به فرآيند توافق نكرد، بلكه ممكن است همانگونه كه آقاي ساليوان اشاره كرد بسياري از زيرساختهاي برنامه هستهاي ايران را از بين برده باشد و اين مساله، در روند اعتمادسازي، ضربه بزرگي تلقي ميشود.
همانگونه كه اشاره كرديد، مواضع گروهي از اعضاي حزب دموكرات با جمهوريخواهان متفاوت است؛ اين تناقض در رسانهها نيز عريان شده است، بالاخص آنكه بعد از تجاوز امريكا به سايتهاي هستهاي كشورمان، رسانههاي امريكايي برخلاف ادعاي ترامپ مبني بر نابودي تمامي تاسيساتمان در اين باره ترديدهاي جدي را مطرح كردند، حال چنين شكافهايي را ميتوانيم در قالب جدال جناحي درون امريكا تبيين كنيم؟
به هر حال، هر اتفاقي كه در داخل ايالاتمتحده ميافتد، در چارچوب جدال و كشمكش ميان دو حزب اصلي يعني دموكراتها و جمهوريخواهان نيز قابل تحليل است. اين مساله، روشن و طبيعي است. اما به نظر من، دستكم در چارچوبي كه اين سخنان مطرح شدهاند، ماجرا اندكي متفاوت است،
به ويژه در مورد كنفرانس امنيتي «آسپن»
(Aspen Security Forum) كه در سالهاي گذشته معمولا محلي براي بحث و تبادلنظر نخبگان امنيتي و سياسي از هر دو جناح امريكا بود و نه صحنهاي براي جدالهاي سياسي روزمره. البته نميتوان با قاطعيت گفت كه اين ادعاها حتما دقيق و درست هستند. شخصا و نيز بسياري از تحليلگران ديگر نميتوانيم بهسادگي بپذيريم كه تمام آنچه گفته شده، عاري از اغراق يا جهتگيري جناحي است. با اين حال، نكته اينجاست كه اين سخنان صرفا از سوي يك يا دو مقام سياسي مطرح نشده است. وندي شرمن، عضو ارشد تيم مذاكرهكننده امريكا در جريان مذاكرات برجام، در يك سخنراني در دانشگاه هاروارد تاكيد كرد كه اين موضوع به يك مساله حاشيهاي در مذاكرات تبديل شده است. او گفت اكنون مسائل مهمتري براي بحث درباره رايزنيها با ايران وجود دارد.مسائلي كه اطلاع دقيقي از آنها در دست نيست.
به عنوان سوال آخر، ديدار مقامات دفاعي امريكا و اسراييل و توافقهاي حاصله درباره ارسال تجهيزات نظامي به تلآويو را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ بالاخص آنكه هم در داخل و هم برخي منابع غربي مدعياند كه درصورت ازسرگيري جنگ ميان ايران و اسراييل، تلآويو ازحمايت واشنگتن برخوردار خواهد بود.
اسراييل به دليل نفوذ عميق خود در ساختار تصميمگيري امريكا، نقش تعيينكنندهاي در سياستهاي واشنگتن دارد. بارها گفته شده كه نميتوان سياست امريكا را در خاورميانه از سياست اسراييل جدا دانست؛ اين دو كاملا به هم مرتبط و وابستهاند. حتي اگر روزي فرض كنيم ترامپ بخواهد اقداماتي را انجام دهد كه تا به امروز انجام نداده، باز هم نميتواند نفوذ اسراييل در واشنگتن را ناديده بگيرد. رابطه اسراييل با امريكا، بهويژه ارتباط نزديك نتانياهو با اعضاي كنگره، حتي در درون تيم سياست خارجي ترامپ نيز بسيار قويتر شده است، به ويژه پس از حمله اخير اسراييل به تاسيسات هستهاي ايران. بنابراين، همانطور كه پيشتر نيز اشاره شده، حتي اگر امريكا بخواهد توازني در منطقه ايجاد كند، اين خواسته در تضاد كامل و صد و هشتاد درجهاي با منافع اسراييل قرار دارد. از طرفي اسراييل صلح را به معناي تضعيف همه كشورهاي منطقه، خلع سلاح آنها و حتي تجزيه آنها ميداند تا حدي كه اقدامات اوليه براي تجزيه سوريه در جريان است و لبنان نيز عملا به بخشهاي مختلف تقسيم شده است. در سطح نظري، بحث ادعايي تجزيه ايران نيز مدتهاست در محافل تئوريك اسراييلي دنبال ميشود و اين موضوع اكنون در برخي مراكز قدرت امريكا نيز مورد بحث قرار گرفته است. تعريف اسراييل از صلح كاملا با تعاريف ديگر كشورها متفاوت است و اساسا موضوعي است كه امكان نزديك كردن آنها به هم وجود ندارد، بنابراين تصور اينكه بتوان سياست امريكا را از نفوذ اسراييل جدا كرد، بيش از حد خوشبينانه و در حد خيال است. اين احتمال همواره وجود داشته و اكنون نيز برقرار است كه اسراييل به خوبي ميداند اسلحه و پول از سوي امريكا به راحتي دراختيار تلآويو قرار خواهد گرفت. تا زماني كه اين شرايط ادامه يابد و امريكا اين روند را حفظ كند، هيچ اهرم فشار واقعي روي اسراييل وجود نخواهد داشت و اسراييل دليلي نميبيند كه تعريف خود از سياست دفاعياش را تغيير دهد. سالانه حدود پنج ميليارد دلار كمك مالي مستقيم از امريكا به اسراييل منتقل ميشود كه بازپرداختي ندارد و با احتساب تسليحات جديد، اين رقم بسيار بيشتر نيز خواهد شد.