• 1404 دوشنبه 23 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6091 -
  • 1404 دوشنبه 23 تير

عباس عبدي در گفت‌وگو با «اعتماد» ابعاد آشکار و پنهان جنگ 12 روزه و دوران پساجنگ را بررسي مي‌كند

مردم جنگ را تمام می کنند

مهدي بيك‌اوغلي

آيا جنگ ادامه پيدا مي‌كند يا جنگ ايران با اسراييل را بايد پايان يافته تلقي كنيم؟ اين پرسشي است كه اين روزها در هر كوي و برزني درباره آن صحبت مي‌شود. بسياري از ايرانيان در مواجهه با هم تلاش مي‌كنند پاسخي براي اين پرسش بيابند. عباس عبدي، فعال سياسي اصلاح‌طلب اما از زاويه خاصي به اين پرسش پاسخ مي‌دهد كه با اغلب پاسخ‌هاي ديگر متفاوت است. عبدي در گفت‌وگو با «اعتماد» درباره اين ابهام بزرگ جامعه ايراني به اين نكته اشاره مي‌كند كه سرنوشت جنگ نه در اختيار طرف مقابل، بلكه در زمين نظام سياسي ايراني است! به اعتقاد اين تحليلگر نظام سياسي «اگر از طريق باز كردن راه براي حضور مردم به سوي موازنه قوا حركت كند، جنگ را پايان خواهد داد.» در نقطه مقابل اگر «گامي در جهت ايجاد موازنه قوا با متجاوزان برداشته نشود، هيچ دليلي ندارد كه آنان دوباره و چند باره دست به تجاوز نزنند.» با منطق عبدي، سرنوشت جنگ نه در آن سوي مرزها، بلكه در داخل كشور و در بطن نظام تصميم‌سازي‌هاي كشور و توجه به مطالبات مردم و به رسميت شناختن سبك زندگي و بهبود اقتصاد خانوارها تعيين مي‌يابد. در كنار اين پرسش كليدي عبدي در اين گفت‌وگو تلاش كرده نوري به ابعاد پنهان همه مفاهيمي بتاباند كه در جريان جنگ 12روزه و دوران پساجنگ رخ داده است.

معمولا جنگ‌ها جدا از تبعات ويرانگير و خسارت‌بار، دستاوردهايي هم خلق مي‌كنند، مثلا جنگ جهاني دوم منجر به توسعه فناورانه در غرب و دستيابي به مدلي از صلح پايدار شد. اگر قرار باشد از يك طرف آسيب‌ها و ضعف‌ها و از سوي ديگر دستاوردهايي براي نبرد 12 روزه برشماريم به چه مواردي مي‌توان اشاره كرد. چه از دست داديم و چه به دست آورديم؟
اميدوارم گفت‌وگوي خوبي را داشته باشيم كه مخاطبان عزيز «اعتماد» هم بهره‌مند شوند و طبعا نقايص و كاستي‌هاي آن را بر بنده مي‌بخشند. پيروزي يا شكست هر دو مي‌توانند هم‌زمان فرصت يا تهديد باشند. اينگونه نيست كه با يك پيروزي به اوج و قله رفت و ماندگار ابدي شد، يا با يك شكست در قعر دره فرو رفت و درمانده ابدي شد. به علاوه اين جنگ كه تمام نشده است. چون نه صلحي رخ داده و نه حتي آتش‌بسي رسمي به وجود آمده است. فقط ترك عمليات مستقيم نظامي است. بدتر اينكه حتي مثل پيش از جنگ هم نيست، چون اين تجاوزات قبح و تابوي جنگ را شكسته است. اگر موازنه‌اي هم هست كه موجب آتش‌بس شده است، بايد ديد كه در درجه اول به چه قيمتي است و در درجه دوم آيا امكان حفظ آن وجود دارد يا خير؟ درباره برخي تبعات مثبت و منفي آن مي‌كوشم كه براي پرهيز از طولاني شدن به صورت مختصر توضيح دهم. هزينه‌هاي جنگ براي ايران شهادت بيش از هزار نفر شهروند و مصدوميت تعداد بيشتر، و در اين ميان علاوه بر شهروندان و كودكان و زنان و مردان تعدادي از دانشمندان و فرماندهان نظامي نيز هستند كه خسارت زيادي است. تخريب زيرساخت‌هاي نظامي و صنعتي مرتبط با آن و مناطق مسكوني و اداري نيز از اين جمله‌اند. شايد مهم‌ترين عارضه‌اي كه چندان مورد توجه عموم نيست، نحوه مواجهه با اين جنگ اطلاعاتي و امنيتي است كه نظام سياسي ايران را وارد مرحله‌ پيچيده‌اي از رفتارهاي امنيتي و حفاظتي خواهد كرد كه هزينه بزرگي را براي نحوه مديريت كشور بار خواهد كرد. هنوز ابعاد اين مشكل روشن نيست. من در اين باره تحليلي دارم كه بايد جداگانه و در فرصت مناسب بگويم، خلاصه آن اين است كه نظام سياسي ‌آن‌اندازه درگير حفاظت و امنيت خود شود كه از درك واقعيت‌ها باز بماند، اين چيزي شبيه زندگي چريكي در دهه ۱۳۵۰ است كه آن اندازه درگير حفظ امنيت و ارتباطات امن مي‌شدند كه از زندگي و فهم متعارف باز مي‌ماندند و امنيت اولويت اول آنان شده بود، در حالي كه اولويت اول آنان بايد چيز ديگري مي‌بود. اين وضعيت يك سياهچاله امنيتي است.
دستاورد مهم و ديگر اين جنگ براي ايران، رسيدن به آتش‌بس در عين تنهايي و انزواي جهاني بود. همه جهان فقط نگاه كردند، ‌گر چه اطمينان دارم كه خيلي‌ها در جهان و به دلايل گوناگون و روشن از زده شدن تل‌آويو و حيفا و... بسيار خوشحال بودند، ولي اين فرق مي‌كند با اينكه حس همدلي و حمايت جهاني را به دست آورده باشيم. قرار گرفتن در يك تقابل همزمان با اسراييل، ناتو (به صورت غير رسمي) و امريكا و پايان آنچناني آن اگر پيروزي تلقي نشود، در اين مرحله شكست هم تلقي نخواهد شد. يكي از مهم‌ترين دستاوردهاي اين جنگ، زنده شدن و عينيت يافتن موجوديتي به عنوان ايران نزد اكثريت قاطع مردم ايران است. اين فرآيندي بود كه از سال‌هاي طولاني آغاز شده است، بازتاب آن را در نام‌گذاري كودكان مي‌توان ديد كه من در پژوهش خود آن را نشان داده‌ام و در سال‌هاي اخير روند آن تشديد شده است. اين جنگ اتفاقي بود كه اين گرايش را در سطح كلان عينيت و نمود داد. گويي همه منتظر فرصتي بودند كه اين خواست دروني خود را نشان دهند. اين اتفاق مرز ميان خيلي‌ها را روشن كرد. هنگامي كه به رفتارهاي مسوولانه خانم پرستو فروهر نگاه مي‌كنيم كه پدر و مادرش كاردآجين شدند و در كنار آن مواضع كساني را مي‌بينيم كه پوست و گوشت و استخوان و شهرت آنان همگي از اين نظام است و در جبهه اسراييل هستند به اهميت اين مرزبندي بيشتر واقف مي‌شويم. آيا اين جنگ موجب خواهد شد كه حكومت متوجه شود كه مرز ميان خادم و خائن چيست؟ و حداقل از اين پس خادمان به كشور را با برچسب خيانت حذف نكند و برعكس. يكي از دوستان مطلع مي‌گفت كه متن برخي از نامه‌هايي كه از سوي دانشگاهيان در محكوميت تجاوز اسراييل و امريكا نوشته شده، از سوي استاداني است كه با توجيهات گوناگون از دانشگاه اخراج يا بازنشسته شده‌اند و زخم خورده اين ساختار هستند و جالب اينكه بسياري از استاداني كه از اين ساختار منتفع شده‌اند حتي حاضر به امضاي اين بيانيه‌ها نشده‌اند. اين مرزبندي عملي و به آزمون گذاشتن ادعاها براي جامعه و حكومت ‌آموزنده است. خيلي وارد جزييات اين مساله نمي‌شوم.
در اين ميان بزرگ‌ترين دستاورد جامعه و مردم ايران نمايش دادن رفتاري ارزشمند بر اساس متمايز كردن ميان دولت‌ها و حكومت‌ها با مفهوم كلي ميهن و كشور است، كه مي‌تواند سرآغازي جدي براي احياي رويكردي واقعي و پيشرو باشد كه ايرانيان را پيرامون خود بسيج و متحد كند. رويكردي كه در عزاداري‌ها (گرچه به شكل افراطي) نيز ديده شد. رفتار مدني مردم در مواجهه با اين جنگ براي ناظران سياسي و اجتماعي بسيار غير منتظره بود. در اين جنگ شاهد پديده‌هايي هم بوديم كه مي‌تواند فرصتي جدي براي حكومت جهت بازنگري در سياست‌هاي گذشته باشد. سياست‌هاي رسانه‌اي و امنيتي و اطلاعاتي گذشته آن مي‌توانند به عنوان يك نقطه ضعف جدي تلقي شوند كه آشكار شدن ناكارآمدي اين حوزه‌ها فرصتي است براي بازنگري ريشه‌اي در آنها. پيشنهاد مشخص اين است كه حكومت اقدام به تهيه و انتشار يك گزارش ملي درباره جنگ نموده و منتشر كند و تمام نقاط قوت و ضعف موجود را به مردم خود بگويد. گمان نكند كه دشمن اينها را نمي‌داند. به سخنان دبيركل حزب‌الله لبنان توجه كنند كه چقدر روشن به نقاط ضعف خود پرداخته است؟ فكر كنم كه پاسخ من به پرسش اول شما خيلي طولاني شد.
آقاي عبدي موضوع كمبودهاي ايران در حوزه رسانه در جنگ 12 روزه بيشتر از هر زمان ديگري به چشم آمد. هم حاكميت و هم مردم ديدند كه خروج مرجعيت رسانه از داخل چه تبعات جبران نشدني مي‌تواند داشته باشد. برخي معتقدند مهم‌ترين ضربات بر پيكره ايران در حوزه رسانه بود. درباره اين خلأ و راهكارهاي جبران آن چه نظري داريد؟ چه بايد بكنيم تا جدا از بخش‌هاي نظامي و راهبردي و اقتصادي در حوزه رسانه‌اي هم توان رويارويي در نبرد روايت‌ها را داشته باشيم؟
همان‌گونه كه گفتم نهادهاي رسانه‌اي و اطلاعاتي نشان دادند كه قادر به ايفاي نقش و كاركرد مناسب خود در دنياي امروز به ويژه در چنين وقايعي نيستند. علت اصلي تعريفي است كه از وظايف اين نهادها صورت گرفته است. هنگامي كه همه‌چيز را امنيتي كنيم، عملا امنيت را نابود كرده‌ايم. رسانه را هم نابود كرده‌ايم. يك نمونه كوچك آن ناتواني ايران در توليد و انتشار خدمات هنري و تصاويري از اين جنگ است كه بتواند حقانيت و مظلوميت مردم ايران را در جهان بازتاب دهد. چرا؟ چون به علل امنيتي اجازه فعاليت براي اين حوزه‌ها وجود نداشت. عملا حوزه هنر و عكاسي و فيلم در اين جنگ به حاشيه رفته بودند، لذا ما نوعي خودتحريمي را براي خودمان پذيرفتيم. مساله و مشكل رسانه به ويژه صدا و سيما هم فقط در مديريت آنجا نيست. اين مديريت بازتابي از نگرش كلي ساختار سياسي به رسانه و انتظارات از آن است. از رسانه انتظار دارند كه در خدمت سياست‌هاي رسمي و قدرت باشد آن هم به صورت كاملا آشكار و افراطي و به ويژه روايت‌محور. در حالي كه مساله به گونه ديگري است. بله پذيرفتني است و معقول هم هست كه رسانه در خدمت سياست‌هاي رسمي باشد ولي بايد چند شرط رعايت شود. اول اينكه اين سياست‌ها بدون حضور رسانه و بدون نقد و همراهي آن مصوب و اجرايي نشده باشد. در واقع كارگزار رسانه بيگانه با اين سياست‌ها نباشد. دوم اينكه رسانه يا رسانه‌ها بازتاب‌دهنده اكثريت قاطع مردم باشند. سوم اينكه رسانه استقلال نسبي و حرفه‌اي داشته باشد. نظام رسانه‌اي كه فاقد اين ويژگي‌ها باشد، رسانه نيست، بوق است. مديريت بوق با مديريت رسانه به كلي متفاوت است. بوق ابزاري در دست افرادي معدود براي جا انداختن و تحميل يك روايت به كلي نادرست از واقعيت است در حالي كه رسانه دنبال طرح روايت‌هاي موجود و مبتني بر حقيقت و ايجاد امكان انتخاب براي مخاطب است. در بوق، مخاطب به دارنده دو گوش تقليل جايگاه پيدا مي‌كند، در رسانه، مخاطب نقش مستقيم در رسانه دارد و با دل و عقل خود با آن ارتباط برقرار مي‌كند. تا هنگامي كه فلسفه رسانه در اين ساختار تغيير نكند، هيچ تغيير مهمي رخ نخواهد داد. بوق به اين معناست كه هر چه صداي خروجي بلندتر و گوش‌خراش‌تر و مستمرتر باشد، اثرگذارتر است، ولي در رسانه اصولا فرياد جايي ندارد. صداي بلندتر صداي منطقي‌تر نيست، بلكه غيرمنطقي‌تر هم هست. قبلا هم گفته‌ام نحوه استفاده ما از رسانه مدرن به سنتي‌ترين شكل ممكن است. اين درد امروز و ديروز نيست. ولي امروز بيش از ديروز ناكارآمدي اين نظام رسانه‌اي مشهود شده است. به نظرم اين نحوه استفاده از رسانه مثل آن است كه براي حمل و نقل آجر و گچ و سيمان به روستاي دور دست، از فضاي داخلي يك بنز آخرين مدل استفاده كنيم، كاري كه بايد با گاري يا حداكثر با تريلي دو چرخ بسته شده به پشت تراكتور انجام داد. راه‌حل جزيي براي اصلاح نظام رسانه‌اي وجود ندارد. بايد رويكرد را نسبت به فلسفه حكومت‌داري و حقوق مردم و حاكم اصلاح كرد. اگر چنين شد، اولين بازتاب آن در نظام رسانه‌اي رسمي ديده خواهد شد. يكي از اصلي‌ترين شكست‌هاي ما در اين جنگ شكست در جنگ رسانه‌اي بود.
يكي ديگر از بحث‌هاي پر دامنه در دوران جنگ و پساجنگ، ضرورت تن دادن به اصلاحات بود. برخي تحليلگران با اشاره به اينكه مردم حجت را بر حاكميت تمام كردند، خواستار توجه حاكميت به مطالبات مردم شدند. اما كمتر شاهد آن هستيم كه درباره دامنه‌هاي اين تغييرات و اصلاحات صحبت شود. ايران پسا جنگ اگر در مسير اصلاحات حركت كند چه شكل و شمايلي خواهد داشت؟ آيا مدلي از عربستان بن سلماني در ايران اجرا مي‌شود آيا نوعي بناپارتيسم در جمهوري دوم فرانسه محتمل است يا نوع ديگري؟
واقعيت اين است كه مردم براي دل و اعتقاد خودشان چنين رفتاري را داشتند. مردم كه با يكديگر مشورت نكردند تا چه رفتاري را داشته باشند. قصد آنان هم تمام كردن حجت نبود. اگر باز هم چنين اتفاقي رخ دهد، برحسب شرايط بيشتر يا كمتر رفتار مشابهي خواهند داشت. اگر بازتاب‌هاي مثبت از رفتارشان ببينند يا به‌طور عملي تشويق شوند، طبعا بهتر رفتار خواهند كرد و اگر نه، طبعا سردتر و منفعل‌تر خواهند شد. ولي اين رفتار مردم يك واقعيت و درس را به حكومت‌كنندگان نشان داد. اينكه هسته سخت قدرت مردم هستند، مردمي كه هزينه مي‌دهند و نه آن تعداد اندك كه با رانت و فساد مي‌كوشند خود را هسته سخت نظام قالب كنند. آنان حتي پوسته نازك و نرم نظام هم نيستند، بلكه دقيقا رانت‌خواران مفت‌خوري هستند كه از اين راه ارتزاق مي‌كنند. بنابراين اگر تاكنون كساني در اين توهم بودند كه گروه اندكي به نام «هسته سخت» نظام وجود دارند كه پاي نظام مي‌ايستند، اكنون بايد از اين توهم خارج شوند. ديدم آقاي قاليباف اين را گفته است و اميدوارم به تبعات آن نيز ملتزم باشد. اين توهم چه آثاري داشت؟ عبور از مردم و چسبيدن به هسته پوشالي و بي‌خاصيت. پس اصلاحات چيزي نيست جز بازگشت به هسته اصلي سخت نظام كه مردم هستند. هنگامي هم كه مي‌گوييم مردم. يعني همان ۸۶ ميليون نفر ايراني، بدون هيچ تمايزي. هنگامي كه شعر و نوحه ايران را مي‌خوانيم، يعني ايران ظرفي است كه مظروف آن همه شهروندان ايراني هستند. بايد تبعيض‌هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي را برداشت. بازگشت به مردم، نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر. بايد نهادها و سياست‌گذاري‌ها و قانون‌گذاري‌ها، شفاف و تابع خواست و اراده همين مردم باشند. رسانه بايد بازتاب همين مردم باشد، نه اقليتي بسيار كوچك. مجلس بايد بازتاب همين مردم باشد، نه يك اقليت ۳درصدي، سياست‌ها بايد مطابق خواست و اراده اكثريت قاطع مردم باشد و نه اقليت محض و... جزييات اين اصلاحات اكنون مورد بحث نيست. كافي است اراده‌اي شكل بگيرد و در اين مسير حركت شود. هر گام ولو كوچك برداشته شود، مردم همراهي خواهند كرد. مهم برداشتن گام‌هاي اول و دوم در يك مسيري طولاني است. مسيري كه با درايت و همراهي همه بايد انجام شود.
 ‌همزمان با پايان جنگ، شاهد نوع خاصي از تحركات تندروها هستيم. روزشمار تحولات پساجنگ كه با سفر رييس‌جمهور به جمهوري آذربايجان براي اجلاس اكو آغاز شد تا سفر عراقچي به برزيل براي اجلاس بريكس، سپس گفت‌وگوي رييس‌جمهور با كارلسون و تلاش براي مذاكرات و.... ادامه پيدا كرد، همه اينها نشان مي‌دهد كه تندروها در هر مرحله، فعاليت‌هاي دامنه‌داري را براي فشار بر دولت آغاز كرده‌اند. از ايجاد هشتگ براي عدم كفايت رييس‌جمهور گرفته تا خروج از ان‌پي‌تي و حتي گرا دادن به نتانياهو براي ترور پزشكيان و.... اين تحركات به چه معناست؟ برخي معتقدند تندروها نگران حذف خود از پهنه سياسي در اثر تحولات پساجنگ هستند؛ بنابراين به سمت روش‌هاي انتحاري روي آورده‌اند. شما در اين خصوص چگونه مي‌انديشيد؟
به نظر من تندروي‌ها به خودي خود مساله اصلي نيست. همه جا هست. آنچه كه در ايران خطرناك است، چترهاي حمايتي است كه براي آنان گشوده مي‌شود. اينكه كسي كه تشت رسواي تحليل‌هاي غلط او از آسمان به زمين افتاده و در عين حال پياپي به عنوان تحليل‌گر صدا و سيما رطب و يابس مي‌گويد و طامات مي‌بافد و براي كشور هزينه مي‌تراشد آن هم از رسانه انحصاري رسمي، اين پديده خطرناك است. اينكه كساني هر چه مي‌خواهند مي‌گويند ولي مراجع رسمي سكوت مي‌كنند و هيچ برخوردي نمي‌كنند در مقابل اگر از جناح ديگر كوچك‌ترين حرفي كه مورد پسند نباشد گفته شود، احضار و برخورد مي‌شوند، اين پذيرفتني نيست. البته در مجموع به نظرم حكومت از آنان عبور كرده است ولي همچنان بقاياي آنها در حال فعاليت هستند، آنان همچنان در حال انتقام‌گيري از مردم، دولت و حكومت به واسطه انتخابات سال گذشته هستند.
اگر حاكميت به هر دليلي، تن به اصلاحات مد نظر اكثريت ايرانيان ندهد و به سياق سال‌هاي قبل عمل كند، يعني يك طيف اقليت سكان هدايت ساختارهاي مديريتي و... را به دست بگيرند، طرح‌هاي ضد مردمي مثل حجاب و... دنبال شوند و متفكران و انديشمندان و منتقدان بازداشت و زنداني شوند و نظارت استصوابي هم ادامه يابد چه شرايطي براي كشور پيش مي‌آيد؟ آيا اساسا ديگر مي‌توان با مدل قبلي در عرصه سياسي و حاكميتي حضور پيدا كرد؟
ماجرا پيچيده نيست حتما به ياد داريد كه در زمستان ۱۴۰۱ گفتم كه فقط دو سال فرصت است براي انجام تغييرات و اصلاحات. از يك طرف موازنه خارجي كشور به‌شدت به زيان سياست‌هاي رسمي موجود است. هم به لحاظ اتفاقاتي كه در منطقه افتاده و هم از منظر ويژگي‌هاي جديد جنگ كه نشان داد ضربه اصلي را از اين ويژگي‌ها خورده‌ايم. در ادامه نيز اين عدم توازن، به‌طور قطع بيشتر خواهد شد، مگر اينكه در سياست داخلي اتفاقي رخ دهد.
عدم توازن در داخل نيز به سقف قابل تحمل خود رسيده است. همه ناترازي‌ها در نقطه بحراني هستند و به‌طور قطع در آينده نيز افزايش خواهند يافت. چه در اقتصاد، چه در رسانه، چه در فرهنگ و چه در جامعه و چه در سياست. تنها چيزي كه مي‌توانست اين جماعت اندك و «خود هسته سخت پندار» را اميدوار كند، اين بود كه؛ «دستي از غيب برون آيد كاري بكند» كه اين هم معلوم شد فقط يك خيال و انتظار بود و مطابق با سنت‌هاي الهي نيست. به ويژه كه مطابق روايات اسلامي چنين افرادي كذاب و در‌وغگو هستند. بنابراين ضروري است كه موازنه قواي جديدي ايجاد شود. اين موازنه جز از طريق بازگشت صادقانه به مردم ممكن نيست كه نيست. حتي اصلاح سياست خارجي هم بدون بازگشت به مردم در داخل؛ ممكن نيست. چنين سياستي موازنه قوا را در همه ابعاد تغيير خواهد داد. امكان انجام گام به گام آن نيز هست. فقط نيازمند فهم درست از واقعيت (كه به نظرم به‌طور كلي محقق شده) و شجاعت كافي براي نشان دادن اراده معطوف به اصلاحات و تغيير است.
در مورد صحبت‌هاي رييس‌جمهور با كارلسون و ارسال پالس‌هاي خاص تنش‌زدايي از سوي پزشكيان بحث‌هاي زيادي صورت گرفته است. تندروها انتقاد مي‌كنند و جامعه مدني به استقبال لحن رييس‌جمهور در اين مصاحبه رفته. شما درباره اين گفت‌وگو چه نظري داريد و پيام‌هاي رييس‌جمهور در اين گفت‌وگو را چطور مي‌بينيد؟
واقعيت اين است كه اهميت يافتن اين گفت‌وگوها به علت بي‌اهميت و بي‌اعتبار شدن رسانه‌هاي رسمي در داخل است، و الا چه دليلي دارد كه ما مجبور شويم براي بازتاب دادن نظراتمان با رسانه‌هاي آنان گفت‌وگو كنيم؟ ولي اصل اين گفت‌وگو در مجموع خوب بود، بازتاب آن در فضاي مجازي نيز مثبت بود، يك پژوهش اين ادعا را تأييد مي‌كند. براي نظر دادن درباره جزييات آن نيازمند تأملي دو‌باره هستم. مخالفت تندروها نيز خيلي مهم نيست. هر كاري كنيد آنان تخطئه مي‌كنند، مثل داستان ملانصرالدين و پسرش است كه هر جور سوار الاغ خود شدند يا نشدند، از سوي مردم تخطئه گرديدند. اين افراد هم كمابيش همين هستند. نه اينكه نقدي به اين مصاحبه وارد نباشد، كه قطعا هست، ولي آنان اول رد مي‌كنند، بعد دنبال شواهدش هستند.
 ‌برخي معتقدند انسجام اجتماعي و اتحاد ملي ايجاد شده در جنگ 12 روزه از جمله رفتارهاي هيجاني يك جامعه است كه اصولا ممكن است بلندمدت نباشد و براي استمرار و قوام آن بايد مكمل‌هاي رفتاري ويژه‌اي را به كار گرفت. براي حفاظت از اين فضا چه بايد كرد؟
رسيدن به انسجام اجتماعي و وحدت ملي را بايد فراتر از اين اتفاقات و رويدادها مهم دانست. همين كه ديگران و حتي در داخل كسي انتظار اين رفتار را از مردم نداشت، بايد مورد توجه قرار گيرد. در سال ۱۳۵۹ كه جنگ شد همه مي‌دانستيم كه اكثريت مردم چه رفتاري از خود نشان خواهند داد. بنابراين و به نظر من در پاسخ‌هاي قبلي هم گفتم، بايد موازنه قوا به سود ايران شود و يكي از مهم‌ترين و ساده‌ترين و ارزان‌ترين و مفيدترين راه‌هاي تحقق اين هدف بازگشت به مردم و تقويت سرمايه و انسجام اجتماعي است.
فكر مي‌كنيد سرانجام تنش‌هاي ايران با اسراييل و امريكا در زمان ترامپ به چه سمت و سويي برود. جنگ در افق پيش رو را محتمل مي‌دانيد يا توافق را؟
من مي‌خواهم يك پيش‌بيني راهبردي مشروط كنم به نظرم اگر از طريق باز كردن راه براي حضور مردم به سوي موازنه قوا حركت كنيم، بدون ترديد اين موازنه به دلايل گوناگون به سود ايران خواهد شد و اين جنگ در قالب كنوني آن ادامه نخواهد يافت و به سوي شرايط عادي حركت خواهيم كرد. ولي اگر گامي در جهت ايجاد موازنه قوا با متجاوزان برداشته نشود، هيچ دليلي ندارد كه آنان دو‌باره و چند باره دست به تجاوز نزنند.
 ‌در پايان اگر موضوع ديگري هم مانده كه مايل به طرح آن هستيد بفرماييد. سپاس
مساله مهم براي همه ما اين است كه ادامه وضع نه جنگ و نه صلح نه به سود كشور است و نه پايدار مي‌ماند. فشار سنگيني را بر اقتصاد و روان مردم و نظام تصميم‌گيري بار مي‌كند. اين را بايد پذيرفت. كشور نيازمند تصميمات جدي است. بايد كمك و همراهي كرد تا نظام سياسي اين تصميمات را بگيرد. همه ما بايد در شكل‌گيري، اجرا و تداوم اين تصميمات كمك و مشاركت كنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون