• 1404 چهارشنبه 18 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6087 -
  • 1404 چهارشنبه 18 تير

هم سرنوشتي به جاي ناسيوناليسم

محسن آزموده

اين روزها در ايران همه از ايران مي‌گويند. خيلي هم خوب است. چه چيزي بهتر از اين. دفاع از ميهن و تلاش در جهت اعتلاي آن در همه جاي دنيا و در همه روزگاران امري پسنديده و ممدوح است. ايران نام كشور ما است، از قضا يك نام بسيار قديمي و با سابقه هم هست. هيچ كس نمي‌تواند منكر قدمت آن شود. دست كم از زمان هخامنشيان اين بخش از خاك زمين، گاه بزرگ‌تر، زماني كوچك‌تر، ايران نام داشته و مردماني كه در آن زندگي مي‌كردند، خود را ايراني معرفي مي‌كردند. دولت‌ها يا حكومت‌هايي هم كه در اينجا به قدرت رسيدند، يا خود را ايراني مي‌خواندند يا سعي مي‌كردند براي احراز مشروعيت، به نحوي از انحاء خود را به تاريخ و فرهنگ ايران‌زمين پيوند بزنند. از اين حيث ايران يك كشور يا حوزه تمدني يا فرهنگ قديمي است، در كنار برخي ديگر از كشورها يا حوزه‌هاي تمدني يا فرهنگ‌ها مثل چين يا فرانسه يا ... از اين حيث ايراني بودن به هيچ عنوان امري جديد يا متاخر يا مربوط به دو-سه قرن اخير نيست و ربطي به ظهور ناسيوناليسم به عنوان يك ايدئولوژي مدرن ندارد. 
از سوي ديگر ايدئولوژي ناسيوناليسم محصول و زاييده دولت-ملت‌هاي جديد است. از ميانه قرن هفدهم و با تحولات گوناگون سياسي و اجتماعي و اقتصادي كه نخست در غرب و سپس در سراسر دنيا رخ داد، ساخت سياسي و حقوقي دولت‌ها، از امپراتوري‌ها و امت‌ها و اقوام و قبايل و طايفه‌ها، به دولت-ملت‌ها تغيير كرد. اين يك ضرورت سياسي و اجتماعي براي سامان دادن به واحدهاي بزرگ سياسي و اجتماعي و فرهنگي در عصر سيطره سرمايه‌داري و دوران گسترش مدرنيته با ويژگي‌هايي چون سكولاريسم و ليبراليسم و ... بود.
 ناسيوناليسم، به عنوان يك ايدئولوژي، نتيجه و زاييده اين تغيير بود. دولت-ملت‌هايي پديد آمده بود كه برخي مثل ايران يا فرانسه يا چين، ريشه‌هاي قديمي داشتند، برخي نيز نوساز بودند و بايد براي خودشان پيشينه و سابقه و تاريخ يك‌دست مي‌ساختند. آنهايي هم كه مثل ايران قديمي بودند و نيازي به ساخت و ساز ايدئولوژي نداشتند، بايد به طريقي خود را بازتعريف مي‌كردند و درك و دريافت‌شان از ميهن به مثابه ملت را دقيق‌تر و مشخص‌تر از قبل توضيح مي‌دادند. به عبارت ديگر آنها بايد براي مردماني كه در يك دولت-ملت مشخص زندگي مي‌كردند، توضيح مي‌دادند و آشكار مي‌كردند كه چه ويژگي يا ويژگي‌هاي خاص و مشخصي دارند و چگونه از مردماني كه در ساير دولت-ملت‌ها زندگي مي‌كنند، متمايزند. از اين منظر ناسيوناليسم‌ها يا ملي‌گرايي‌هاي متفاوتي پديد آمد. 
اگر بخواهيم بحث خود را بر ايران معاصر متمركز كنيم، دست كم دو الگو يا دو مدل ناسيوناليسم را مي‌توان از يكديگر بازشناخت. قبل از اين كار لازم به تاكيد است كه مراد از ايران معاصر، ايران از عصر صفويه به بعد است كه اين سرزمين قديمي، ناگزير در مدار تجدد قرار گرفت و در ابتدا با آن تماس پيدا كرد و سپس و از عصر قاجار به اين سو، دچار چالش شد. الگوي اول ناسيوناليسم شيعي است كه نخستين‌بار در صفويه تجربه شد و بعد از انقلاب 57 نيز بار ديگر بر آن تاكيد شد. الگوي دوم ناسيوناليسم باستان‌گراست كه به جاي عنصر مذهب، بر تاريخ و فرهنگ ايران باستان و تجربه سلسله‌هاي ايراني قبل از ورود اعراب بر ايران تاكيد مي‌كند. 
مساله و معضل اصلي در هر يك از اين دو شكل ناسيوناليسم، چه مذهبي و چه باستان‌گرا آن است كه نمي‌توانند همه مردماني را كه در اين سرزمين زندگي مي‌كنند، شامل شوند. يك مشكل ناسيوناليسم باستان‌گرا آن است كه بيش از اندازه رمانتيك و دور از دسترس است و مي‌كوشد ملت را با خاطره‌اي دور بازسازي كند. تجربه حكومت پهلوي نشان داد كه اين شكل از ناسيوناليسم براي قانع كردن همه مردماني كه در محدوده مرزهاي ايران حضور دارند، پاسخگو و الزام‌آور نيست. مشكل ناسيوناليسم مذهبي يا شيعي هم، آن است كه از مذهب قرائت‌ها يا خوانش‌هاي متفاوتي وجود دارد و دولتي كه خود را مدعي اين شكل از ناسيوناليسم مي‌داند، ناگزير از يكي از قرائت‌هاي خاص از اين مذهب دفاع مي‌كند و ساير انواع قرائت‌ها را اگر هم طرد نكند، ناديده مي‌گيرد و در دايره دولت-ملت مورد كم‌توجهي و بي‌مهري قرار مي‌دهد. 
به جاي اين هر دو الگو از ناسيوناليسم، مي‌توان از ناسيوناليسم مدني يا بهتر است بگوييم هم سرنوشتي سخن گفت. شكلي از ناسيوناليسم كه به جاي تاكيد بر افتراق‌ها و نقاط اختلاف و تمايز، از اشتراكات ميان مردماني سخن مي‌گويد كه در محدوده‌هاي يك مرز زندگي مي‌كنند. مهم‌ترين اين اشتراكات هم غير از فرهنگ و زبان و دين و تاريخ، منافع و سرنوشت افراد است. در اين دايره، افراد با قرائت‌هاي گوناگون از مذهب و بلكه با دين‌هاي متفاوت، با ديدگاه‌هاي متفاوت نسبت به تاريخ و فرهنگ و با زبان‌ها و از قوميت‌هاي مختلف زندگي مي‌كنند و مشكلي با دين و زبان و فرهنگ و تاريخ يكديگر ندارند. مهم آن است كه سرنوشت آنها به يكديگر گره خورده و براي حفظ حقوق اساسي مثل آزادي و استقلال و امنيت و برادر-خواهري و تامين نيازهاي اقتصادي و اجتماعي زندگي، ناگزير از همزيستي و همكاري با يكديگر هستند. اين شكل از ناسيوناليسم را برخي ناسيوناليسم مدني مي‌خوانند، اما مي‌توان براي پرهيز از اختلاف نظر با اساتيد و علما، حتي از تاكيد بر لفظ «ناسيوناليسم» نيز چشم‌پوشي كرد. مساله هم‌سرنوشتي است، فارغ از زبان و دين و جنسيت و رنگ و نژاد و...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها