قدرت بازدارندگي ايراني
حسين ضيايي
وجود «پانزده تجاوز» و اشغال نظامي نكبتبار و بلندمدت عليه ايران توسط اقوام مختلف خارجي در «كارنامه تاريخ ايراني» (از اسكندر مقدوني و اعراب و مغول تا ترامپ ونتانياهو) و انهدامهاي متوالي و پي در پي «تمدن ايراني» در طول تاريخ ۲۵۰۰ ساله خود از يكسو و سركوب و مقابله نظامي با چهار نهضت بزرگ ملي در تاريخ معاصر ايرانيان (مشروطه؛ نهضت ملي شدن نفت؛ جنگ تحميلي هشت ساله و حمله به برنامه اتمي) ازسويي ديگر از منظر بيگانگان تنها يك معني خاص دارد و آن، اينكه «تمدن ايراني» بايد همچنان در اسارت قدرتهاي جهاني باشد و «قدرت ايراني» نيز نبايد دوباره شكل بگيرد!! بدين ترتيب همه اين دلايل تاريخي نيز تاييدي بزرگ و انكارناپذير بر تحقق يك «نياز استراتژيك» و انكارناپذير ايراني است و آن دستيابي به يك «قدرت بازدارندگي ايراني» ازنوع مقتدرانه و تزلزلناپذير آن. در حقيقت اساس و بنيان همه تجاوزات خارجي و عقبماندگي ايران در گذشته و امروز ايران ريشه در «فقدان قدرت بازدارندگي ايراني» داشته و دارد. امروز نيز نظام زورگوي غربي فقط تسليم ايران را ميخواهد و بس!! اين درحالي است كه ايران نيز در دنياي متوحش كنوني براي تامين امنيت ملي خود هيچ راهي جز دست يافتن به «قدرت بازدارندگي» معتبر و بلامنازع ندارد و بس؛ اين امر ديگر به نوعي يك «راه جبري» و برگشتناپذير در معادلات جبري قدرت در جهان است. اگرچه اي كاش در زمان تصميمگيري و انتخاب راهبرد تامين قدرت بازدارندگي ملي؛ ما راه كمهزينهتر با «مدل چيني يا هندي» كه امري بسيار معقولانهتر از راه تامين قدرت بازدارندگي ملي با «مدل كوبايي يا كرهشمالي» است را انتخاب و به مرحله اجرا ميگذاشتيم و با چيزي به نام «آسمان باز» روبهرو نميشديم ! راه اصولي چيني و هندي آنها را در صدر قدرتهاي مستقل اتمي؛ اقتصادي و سياسي در جهان با كمترين ميزان خسارت و آسيبپذيري قرار داده و بالعكس راه كرهشمالي و كوبا آنها را در انتهاي جدول رشد اقتصادي در جهان و با برخورداري از يك امنيت سياسي نظامي وابسته و اهدايي شرقي همراه با ملتهايي فقير و بحرانزده.
در هر حال هم اينك با عنايت به شرايط موجود پيش آمده و در اين چرخه زد و خورد جوهري بين ايران و اسراييل؛ اين «تابآوري ايراني» است كه بايد در آن حرف اول را بزند. اين درحالي است كه در جنگ دوازده روزه و «جنگ افسانهها» نيز «افسانه شكستناپذيري اسراييل» فرو پاشيد؛ اما افسانه «پايداري ايراني» به اثبات رسيد و ايرانيها ثابت كردند كه آماده پرداخت هرگونه هزينهاي در دفاع از كشور خود هستند. در حقيقت ايرانيها با بلوغ چشمگير سياسي خود ثابت كردند كه حساب كشور عزيزشان ايران از حساب دولتهايي كه ميآيند و ميروند جداست.
به همين سبب در جنگ دوازده روزه نيز «اين ايراني وفادار به آب و خاك ايران بود» كه «ايران را نجات داد» نه ديگر مدعيان و كاسبان پرمدعاي داخلي يا خارجي!!
بيسبب نيست كه هم اينك نيز بعد از حمله وحشيانه و نظامي امريكا و رژيم صهيونيستي به ايران؛ دستيابي به قدرت بازدارندگي معتبر و بلامنازع تبديل به يك «خواست ملي» در ايران شده است. اين درحالي است كه قدرت بازدارندگي چهار ستون اصلي دارد: سياسي، نظامي، علمي و اقتصادي.
تعامل و چرخش هماهنگ و همزمان و مكمل بين اين چهار عنصر نيز مولد يك زنجيره زيربنايي از نيرو و ثروت و انديشه و مشروعيتي است لازم كه پديدآورنده قدرت بازدارندگي ملي است.
فقدان هر يك از اين چهار عنصر شكنندگي عجيبي در قدرت بازدارندگي هر ملت ايجاد ميكند، زيرا پيوستگي جوهري بين اين چهار عنصر؛ «راز توليد» هرگونهاي از قدرت ملي است.
بدين سبب قهر يك دولت، ملت با هم (سياسي)؛ فقدان قدرت آتش روزآمد و كارآمد (نظامي)؛ فقدان بهروزرساني هوش و دانايي ملي (علمي) و فقدان قدرت اقتصادي و رفاه ملي و پيدايش فساد سياسي و فاصله طبقاتي زياد (اقتصادي) مانع از توليد قدرت ملي در هر كشور ميگردد.
تاسفبار اينكه ايران در طول تاريخ خود به سبب ناپيوستگي اين چهار عنصريا يكديگر همواره فاقد توان در توليد قدرت بازدارندگي در برابر هجوم خارجي بوده و به همين سبب نيز به شدت آسيبپذير شده است.
اينك هم نياز استراتژيك امروز ايران از يكسو و هم فراهم شدن تدريجي اين چهار عنصر زيربنايي به سبب تجربههاي سنگين به دست آمده از سويي ديگر استعداد و پتانسيل تاريخي براي توليد يكباره قدرت بازدارندگي ايراني را فراهم كرده است.
روزنامهنگار و تاريخ پژوه