«اعتماد» از حمله پهپادي روز نخست جنگ به محله مرزداران در روزهاي آتش بس گزارش ميدهد
تصوير جنایت در زاگرس شرقي
نيره خادمي
ساعت 3 و نيم صبح روز جمعه 23 خرداد، جنگ 12 روزه در ايران براي آدمهايي كه خانههايشان در فاصلههاي چند دهمتري محل عمليات پهپادي، اصابت موشك و انفجارها قرار دارد، نماي بسيار ترسناكتري در نقطه شروع داشت. خانههايشان ويران شد، وسايل زندگيشان در تلي از خاك فرو رفت و حتي عزيز از دست دادند. خيابان زاگرس شرقي در مرزداران، يكي از اين محلهها بود كه آدمهايش آن روز را در كادري سياه و غبارآلود تجربه كردند. بسياري در آن روز با صداي انفجار بسيار شديد از خواب پريدند، برخي به چشم خود موج انفجار را ديدند و به دنبال آن پردههاي خانههايشان در هوا پرواز كرد، پنجرههايشان از چهارچوب درآمد و شيشههاي شكسته با موج انفجار به جاي جاي خانههايشان پرتاب شد. يك دانشمند هستهاي را در طبقه پنجم ساختماني كه در تقاطع خيابانهاي البرز و زاگرس شرقي است، مورد هدف قرار دادند و نه تنها طبقه زيرين واحد طبقه پنجم، تخريب و ساختمان بهطور كامل تخليه شد كه ساختمانهاي كناري و روبهرويي آن نيز با آسيبهاي شديدي مواجه شدند. پس از گذشت حدود دو هفته از آن ماجرا، هنوز هم تصوير رعب و وحشت در اين محله وجود دارد. سر ظهر چهارشنبه چهارمين روز تيرماه، يك حجله بدون اعلاميه، جلوي در ساختماني كه محل اصابت بوده، گذاشتهاند. از لابه لاي در آهني ساختمان كه به داخل حياط نگاه كنيد، نخالههاي ساختماني و لابد تهمانده وسايل خانهها را ميبينيد كه روي هم تلنبار شده. شيشههاي خانهاي كه پنجرههايش به حياط ساختمان مشرف است، شكسته و پارچههاي ضخيمي به چهارچوب آن آويزان كردهاند.
فكر كرديم كه گاز تركيده
دو عابر، دو زني كه خانههايشان در يكي از آپارتمانهاي اين خيابان است، جلوي ساختمان ايستادهاند. ظاهرا با اينكه بارها در اين چند روز بقاياي به جا مانده از انفجار را ديده و درباره آن صحبت كردهاند، هنوز ترس و حيرت يا غم بعد از حادثه برايشان باقيمانده است. نميتوانند آن لحظات سختي كه موج انفجار مانند غولي از هوا به درون خانهها و توي صورتشان پرتاب شد را از ياد ببرند. يكي از آنها ميگويد پيكر ساكنان واحد طبقه پنجم، همان لحظه ابتدايي انفجار از پنجره به داخل حياط پرتاب شده است و حالا ميتوانيد سياهي به جا مانده از انفجار در طبقات چهارم و پنجم را ببينيد.«صدا خيلي وحشتناك بود ما اول فكر كرديم كه گاز تركيده اما وقتي انفجارهاي بعدي رخ داد تازه فهميديم كه به ما حمله شده است. آتشنشاني خيلي دير رسيد، شايد حدود دو تا سه ربع بعد، اما نيروي انتظامي به سرعت آمد. خيابان را بستند و تا يك روز بعد اجازه تردد از آنجا را به كسي ندادند. موج انفجار به قدري زياد بود كه توري پنجره آشپزخانه ما را پاره كرد.» اين وضع همسايههايي است كه خانهشان تقريبا 50 تا 100 متر با محل انفجار فاصله دارد اما آنهايي كه نزديكتر و دقيقا روبهروي ساختمان اصلي بودند با شدت بيشتري تحت تاثير قرار گرفتهاند. يكي از ساكنان آپارتمان روبهرويي ماجرا را اينطور شرح ميدهد: «تقريبا ساعت 3 و نيم صبح اول يك لرزش را حس كردم و در كمتر از 5 ثانيه بعد صداي بسيار فجيعي را شنيدم. فكر كردم زلزله است يا انفجاري بر اثر نشتي گاز رخ داده است. حدود 15 ثانيه بعد، دومين انفجار كه صورت گرفت بچهها را به راهرو آوردم و روي سرشان پتو انداختم، چون شيشههاي خانه شكسته بود و خردههاي آن در پذيرايي ريخته بود.» صداي انفجار بيشتر همسايهها را به لابي ساختمان رسانده بود، اما او هنوز در خانه نشسته بود كه يكي از همسايهها با او تماس گرفت: «گفت؛ تو كجايي؟ گفتم زلزله است من ميترسم پايين بيايم. گفت زلزله چيه؟ ساختمان روبهرويي را زدند. جمع كنيد بياييد پايين. تقريبا يك ربع به چهار بود كه با بچهها به لابي رفتيم و ديدم كه لابي تقريبا غيرقابل استفاده شده است.» به اعتقاد او بمبي كه داخل ساختمان عمل كرده، دو زمانه بوده است؛ از سقف طبقه 5 وارد شده و روي كف زمين قرار گرفته و بعد انفجار رخ داده است. خانه او هم مشرف به پشتبام ساختمان روبهرويي است و هر بار كه به واحدشان سر ميزند، اين صحنه را ميبيند كه سقف به سمت آنها شكاف بزرگي برداشته است.
شهادت يك نخبه هوش مصنوعي
انفجار نه تنها جان ساكنان طبقه پنجم ساختمان جنوبي زاگرس شرقي را گرفته كه شهادت يك نخبه هوش مصنوعي در آپارتمان روبهرويي را هم رقم زده است: « آقاي مجيد تجنجاري، دكتراي هوش مصنوعي در طبقه سوم اين ساختمان زندگي ميكرد و زمان اصابت موشك در اتاق خوابش بوده است. با موج انفجار، شيشه روي پهلوي او پرتاب ميشود اما در آن لحظات اوليه با پاي خودش به پايين ميآيد. يكي از همسايهها كه پزشك است، زخم او را پانسمان كرد، بعد اورژانس آمد او را به بيمارستان بردند كه متاسفانه همانجا تمام كرد.» دكتر مجيد تجنجاري ۳۵ ساله، اصالتا اهل روستاي تجنجاري آمل، مخترع و نخبه علمي در زمينه هوش مصنوعي و برنامهنويسي و استاد و متخصص هوش مصنوعي و سيستمهاي خبره و رييس كميسيون هوش مصنوعي خانه صمت جوانان ايران بود. چندين مدال طلا و نقره در مسابقات جهاني اختراعات دريافت كرده و در چندين مسابقه رباتيك مقام اول كسب كرده بود. « استاد خاله من بود و خيلي رزومه قوي داشت. اين چند روز وقتي رفتم اختراعاتشان را خواندم واقعا باورم نميشد.»
رنج كودكان و يك مادر باردار
شدت انفجار باعث آسيب شديد به زانوي يك زن باردار در طبقه دوم همين ساختمان شد در حالي كه نگراني براي جنين او هم وجود داشت و احساس ميكرد كه بچه تكان نميخورد. بعد كه او را به بيمارستان انتقال دادند، مشخص شد كه جنين سالم است اگر چه به دليل شرايط بارداري نتوانستند او را جراحي كنند و به صورت سرپايي مداوا شد. طبقه اول همين ساختمان، پسر بچه خانوادهاي كه تازه به ايران آمده بودند از شدت موج انفجار دچار تهوع شد و هنوز هم زماني كه اسم ساختمان را ميشنود، دچار حالت تهوع ميشود. فعلا هم نتوانستند براي او كاري كنند.« ما مدام با بچههايمان صحبت ميكرديم و با هر صدايي به آنها ميگفتيم كه ما هم داريم به آنها موشك ميزنيم و دفاع ميكنيم. يكي از آنها هشتساله و ديگري هجدهساله است. قطعا جوان هجدهساله به خاطر شرايط سني كه دارد، خيلي معقول و منطقيتر فكر ميكند، اما كودك اين شرايط را درك نميكند. ميگفتم نترسيد ميخواهند ما را اذيت كنند، اما ما نميگذاريم. پسر كوچكم فقط ترامپ را ميشناسد و ميگويد چقدر بيتربيت است. فقط همين را از جنگ ميداند. »
خسارت و آسيبهاي وارد شده به ساختمان
حدود چهار خانواده از اين ساختمان در جنگ 12روزه، حدود 10روز به نوعي در سينماي ساختمان زندگي كردند، چون پنجرههايشان شيشه نداشت، واحدهايشان قابل سكونت نبود و بقيه اهالي ساختمان هم رفته بودند. ساختمان تقريبا 42 واحد دارد و تا پيش از حمله اسراييل 35 خانواده در واحدهاي آن زندگي ميكردند. بر اساس مشاهدات ميداني خبرنگار اعتماد در روز دوم آتشبس تنها 5 تا 6 واحد در آنجا ساكن بودند و بقيه رفته و همچنان هم به خانههاي خود بازنگشته بودند. اداره گاز تهران در همان روزهاي نخست به خاطر خطرات نشتي كه ساختمان را تهديد ميكرد تا سه روز گاز را قطع كرد اما بعد با تعهد يكي از ساكنان گاز را دوباره وصل كردند. « گفتند احتمال شكسته شدن لولهها به علت تكانهاي شديد بر اثر انفجار وجود دارد بنابراين ما در سينما مانديم. غذا را ميتوانستيم از بيرون تهيه كنيم، اما حمام كه نميشد. يكي از همسايه به اداره گاز تعهد داد كه خودمان ايمني واحدها را رعايت ميكنيم تا آن را وصل كردند. بعد هم همسايهها شير فلكه گاز واحدهايي كه نيستند را بستند تا زماني كه خودشان برگشتند، دوباره آن را باز كنند و ايراديابي كنند.» ديوار مجتمع ريخته و حصارهاي فلزي هم از يكديگر جدا شده و از اين پايين كه به ساختمان نگاه كنيد بسياري از واحدها و درهاي ورودي لابي شيشه ندارند. پنجره بعضي واحدها هم از چهارچوب در آمده و در حياط هنوز آثار خاك و سنگ و خرده شيشه ديده ميشود اگر چه وضعيت نسبت به روزهاي نخستي كه همه جا پر از شيشه و سنگ و تكههاي آهن بود، بهتر است.«شيشههاي ساختمان شكسته است و عملا لابي، سالن ورزش و سالن اجتماعات ندارد. شدت انفجار به قدري بود كه درِ سالن ورزش و سينماي ساختمان كه الكترونيكي است، همان زمان از كار افتاد و باتري ماشين چند تا از همسايهها هم ديگر كار نكرد. ما همان روز خيلي نگران لابيمن بوديم. دو سرايدار افغان هم اينجا داشتيم كه در يكي، دو شب اول رفتند. هنوز هم اضطراب دزدي و سرقت را به دليل نداشتن شيشه در ساختمان داريم. روز اول به پليسي كه اينجا بود، گفتم اگر ميشود، براي امنيت ساكناني كه حضور دارند در مقابل ساختمان يك ماشين پليس بگذاريد، مخصوصا اينكه ديوار هم ريخته است. گفتند امكان ثابت ماندن ماشين پليس نيست، اما گشتهاي موتوري مدام در منطقه در حال چرخش هستند. البته ماموران نيروي انتظامي در طول روز با موتور در اين اطراف گشت ميزنند، اما شبها چيزي نديديم چون اغلب خواب بوديم.» آنطور كه يكي از ساكنان اين ساختمان ميگويد در اين روزها حدودا 10 بار از شهرداري تهران، وزارت مسكن و سپاه به آنها مراجعه كردهاند و پس از اندازهگيري شيشهها و پنجرهها گفتهاند كه به زودي براي آنها تعيين خسارت انجام ميشود، اما هيچ زماني به آنها ندادهاند. بنابراين برخي كه تصميم به رفتن نداشتند، شيشهها را با هزينه خودشان نصب كردهاند: «پس از حدود 12 روز خبري نشد و ما هم نميتوانستيم به اميد تعيين خسارت بمانيم، چون شيشهها هم به صورت نيزهاي شكسته بود و خيلي خطر داشت، بنابراين كار چندين واحد را خودمان انجام داديم. شهرداري هم البته گفت كه به آنها فاكتور بدهيم تا بخشي از هزينه را پرداخت كنند.» هزينه يك واحد حدود 15 ميليون تومان شده است، اما به نظر ميرسد كه هزينه كل واحدها خيلي بيشتر از 70 ميليون باشد، چون علاوه بر چهارچوبهاي پنجرهها، شيشهها، لابي و سالن سينما و ورزش هم از بين رفته است. واحدهاي شمالي ساختمان آسيبي نديدهاند، اما واحدهاي جنوبي كه روبهروي محل انفجار بودهاند با تخريب مواجه شدهاند.
نخستين شبي كه ساختمان پنج طبقه خيابان زاگرس شرقي مورد حمله پهپادي قرار گرفت و تنها چهار خانواده در آنجا مانده بودند حدود ساعت 10 شب و پس از اينكه آنها غذا سفارش داده بودند، چند نفر از يكي از نهادها به آنها مراجعه كردند: « ما آن شب براي اينكه بچهها را هم آرام كنيم منو را جلوي آنها گذاشتيم و گفتيم هر چه دوست داريد، سفارش دهيد. به هر حال غذا آمد و خورديم كه يك دفعه چند آقا با يقههاي بسته آمدند و از احوالمان پرسيدند و اتفاقا بچهها را هم خيلي تحويل گرفتند. 20 غذا آورده بودند و گفتند؛ چه چيزي لازم داريد؟ گفتيم؛ چيزي لازم نداريم، خودمان غذا خورديم ولي به تعداد لابيمنها غذا برداشتيم كه ديديم ميخواهند از ما عكس بگيرند. گفتيم؛ اگر قرار است مثل جنگزدهها از ما عكس بگيريد نميخواهيم، ما غذايمان را خورديم اين هم فاكتورهايش. اين موضوع، چيزي نيست كه بخواهيد بابت آن شو داشته باشيد. فقط هم همان شب آمدند. به هر حال همان حتي اگر شو بود هم يك لحظه دل ما را گرم كرد ولي اگر عكس را نميگرفت كار را خراب نميكرد. روز اول هم چند تن از ماموران شهرداري آمدند و براي جمع كردن آجرهايي كه در حياط ريخته بود، كمك ميكردند و يك نفر هم از آنها فيلم ميگرفت.» سر ظهر است و خيابان زاگرس چندان شلوغ نشده، اما همان اندك خودروهايي كه از اينجا رد ميشوند، لحظهاي مكث كرده و راننده و باقي سرنشينها به بالاي ساختمان و نقطهاي كه در و ديوار و پنجره از هم گسيخته و سياه شده، چشم مياندازند. برخي عكس و فيلم ميگيرند و برخي دقايقي به نماي طبقات آخر ساختمان كه ديوار و پنجرههايش تخريب شده و رنگ تيرهاي به خود گرفته است، نگاه ميكنند. مردم هنوز از شوك آن 12 روز بيرون نيامدهاند و بيم جنگ هم همچنان زير پوست جامعه وجود دارد.