آرماگدون صهيونيستي ؛ تحليل يك پارادايم مخرب
سيد محيالدين حسينيمقدم
مفهوم آرماگدون كه در متون اسكاتولوژيك مذهبي به نبردي نهايي و جهانشمول در پايان تاريخ اشاره دارد، در تحليلهاي معاصر پيرامون رژيم غاصب صهيونيستي، از يك پيشگويي آخرالزماني صرف فراتر رفته و به يك ايدئولوژي عملياتي تبديل شده است. اين رژيم كه خود را بر مبناي مباني اشغال و ترويج خشونت تعريف ميكند، با اتكا به تفكرات فاشيستي و نژادپرستانه، نه تنها ثبات منطقهاي را به چالش ميكشد، بلكه صلح جهاني و بنيانهاي اخلاقي تمدن بشري را در معرض تهديدي جدي قرار ميدهد. براي كالبدشكافي ماهيت اين رژيم و تفكرات شوم آن، توجه به ابعاد زير ضروري است:
۱- اشغالگري، آپارتايد و پاكسازي قومي: جناياتي سازمانيافته عليه بشريت- از زمان تاسيس در سال ۱۹۴۸، رژيم صهيونيستي بهطور سيستماتيك در پي اشغال اراضي، آوارهسازي اجباري ميليونها فلسطيني و پيادهسازي يك نظام آپارتايد بوده است. مستندات فراوان، از جمله گزارشهاي سازمانهاي بينالمللي حقوق بشري، حاكي از پاكسازي قومي، تخريب ساختاريافته خانهها، مصادره اراضي و محاصره بيرحمانه نوار غزه است كه همگي مصاديق بارز ستم ساختاري عليه مردم مظلوم فلسطين به شمار ميروند. اين اقدامات بهطور قاطع هم نقض فاحش حقوق بينالملل و موازين حقوق بشردوستانه محسوب ميشوند و هم نشاندهنده يك دستگاه فكري غيرانساني هستند كه كرامت انساني و اصول اخلاقي را ناديده ميانگارد. توجيهات مذهبي و تاريخي براي اين جنايات، پيچيدگي و عمق فاجعه را دوچندان ميسازد. از منظر اصول آكادميك و بشري، اين اقدامات سيستماتيك و جنايتآميز عليه بشريت، قويا محكوم و مستوجب پيگرد بينالمللي است.
۲- نژادپرستي و برتريطلبي قومي: بنيادهاي ايدئولوژيك يك رژيم منحرف- هسته مركزي ايدئولوژي صهيونيسم، بر مفهوم برتريطلبي قومي-مذهبي استوار است. اين تفكر خطرناك كه خود را در قالب «قوم برگزيده» تعريف ميكند، مجوز سيطره بر ديگران و نفي حقوق اساسي آنان را صادر ميكند. اين ايدئولوژي، بهطور مداوم به نفرتپراكني عليه اعراب و مسلمانان دامن زده و