ادامه از صفحه اول
سردار رشيد متفكري استراتژيست بود
سردار رشيد كه فردي متخصص در حوزه نظامي، اهل مطالعه و كتابخوان بود، همواره نظراتش را به صراحت بيان ميكرد و به دنبال ايجاد توازن در معادلات قدرت در صحنه جنگ ايران با دشمنانش بود. در فروردين ماه سال ۱۴۰۳ ديداري با وي و سردار محمد باقري به مناسبت ايام نوروز داشتم. به آنها گفتم كه برداشت من اين است كه اسراييل قصد دارد تا تمامي سران حزبالله لبنان و حماس و نيز تمامي فرماندهاني از سپاه را كه در ارتباط با مسائل فلسطين هستند، ترور كند و نتانياهو به دنبال گسترش جنگ در منطقه است. رشيد اين مطلب را قبول داشت. به وي گفتم بهتر است كه استراتژي جمهوري اسلامي ايران، نخوردن از اسراييل، حفاظت فرماندهان در برابر شيوههاي مدرن ترورهاي اسراييل و اتخاذ سياستها و تدابيري باشد تا اسراييل در ترور فرماندهان و تلاش براي آغاز جنگ با ايران ناموفق باشد. به هر حال اسراييل جنايات خود را ادامه داد و حتي خود او و ساير فرماندهان عزيز را نيز ترور كرد و فاجعه آفريد. در سالهاي اخير سردار رشيد براي ايجاد قدرت بازدارندگي در ايران تلاش زيادي كرد. او هيچگاه از بروز جنگ استقبال نميكرد. ولي بر اين باور بود كه اگر دشمن، قدرت ايران را در حوزههاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و نظامي ضعيف ببيند به جنگ روي خواهد آورد. رشيد ذهن پرسشگري داشت و از معدود فرماندهاني بود كه در تمام ايام جنگ تحميلي صدام و پس از آن، تمام بحثهاي جلسات عملياتي و نيز وقايع مهم را در دفاتر متعددش مينوشت و حافظهاي قوي داشت. الان بايد صدها دفتر يادداشت و نوشته از او به يادگار مانده باشد كه از بهترين اسناد دفاعي ايران است و اميدوارم كه از بين نرود و تدوين شده و منتشر شوند.
با آرزوي تداوم راهشان و تسليت فقدان شهداي عزيز به خانوادههاي مقاوم و دوستان آنها.
غنيسازي همبستگي ملي؛ يك «بايد بزرگ»
همچنين شاهد همدلي خيل كثيري از ايرانيان خارجنشين و مردم بعضي كشورها بوديم. اين سناريوي اسراييل و امريكا با درايت و هوشياري مردم و روحيه فوقالعاده دگردوستي كه از خود نشان دادند و نيز تلاش مسوولان براي كاهش فشارها در شرايط ويژه جنگ و گريز با ارايه خدمات عمومي، سبب شد كه كشور از اين آزمون خطرناك به خوبي گذر كند. عجيب اين همه ناداني در مواضع سران اروپا و امريكا نسبت به واقعيت برگزاري انتخابات در ايران است كه كمتر از يكسال پيش رييسجمهور مدنظر خود را انتخاب كردند؛ رييسجمهوري كه نظراتش به اكثر مردم نزديكتر بوده و در اين مدت كنار مردم ايستاده و در شرايط بسيار دشوار تلاش قابل توجهي داشته است. به هر حال جمهوري اسلامي ايران از ابتدا تلاش كرد مبتني بر مردمسالاري حركت كند و بارها و بارها به آراي مردم رجوع كرده و بعدها بهرغم انتقاداتي كه به وجود آمد، اين روند كم و بيش تداوم يافته است. حالا مساله اصلي اين است كه چطور ميشود انسجام و همگرايي بين مردم را كه طي تهاجم بيگانه به وجود آمد، غنيسازي كرد؟ همانطور كه بسياري از شخصيتهاي دلسوز بيان كردند، چطور بايد اين دستاورد را غنيسازي كرد؟ روشن است تداوم روند همدلي ملت «بايدهاي بزرگ» را ميطلبد؛ از جمله:
«بايد» اول، در مورد رسانه ملي است كه سالها با سياستهاي يكطرفه، صداهاي متنوع را ناديده گرفته و اكنون در اداره طيف خاصي هست. اگرچه اين روزها تغييراتي در آن مشاهده ميشود، ولي اين اتفاق در دورانهاي ديگري هم به صورت مقطعي و كوتاه رخ داد، اما به سرعت فراموش شد و حتي با برنامههايي كه چنين رويكردي داشتند، برخورد شد. در حالي كه توجه به تنوع ديدگاههاي مردم و گوناگوني سلايق از اهميت بسياري برخوردار است و صدا و سيما بايد به نحوي عمل كند كه مرجعيت ملي خود را بازيابي و اعتمادسازي كند.
«بايد» دوم، توجه به حقوق منتقدين و به ويژه تصميم براي آزادي زندانيان سياسي و رفع محدوديت براي منتقدين است كه در اين شرايط ميتواند انسجام ملت را بسيار تقويت كند. حتي موضوع عفو عمومي هم ميتواند مطرح باشد.
«بايد» سوم، رفع موانع براي سازمانهاي مردمنهاد و مدني است. طي سالهاي اخير در زمينه اين نهادها و فعاليتهاي تشكلها، آدرسهاي غلطي داده شد و متاسفانه محدوديتهاي زيادي بر آنان اعمال ميشود، به نحوي كه ديگر از ماهيت و توان خويش خالي شدهاند. آخرين مطالعهاي كه در دولت كنوني صورت گرفته نشان ميدهد خسارات جدي به پايگاه نهادهاي مدني كشور وارد شده و از اين منظر بايد بازنگري جدي در سياستهاي عمدتا خالصسازي گذشته صورت بگيرد.
«بايد» چهارم، توجه ويژه به گفتوگوي بيننسلي و با نسل جوان است. تلاشي كه سالها هم از داخل و هم از خارج -هر يك به نحوي- براي عميقتر كردن شكاف نسلي صورت گرفت به بيتفاوتي نسل جوان نسبت به سرنوشت كشور منجر شد. اين روند بايد به سرعت در قالب رويكردهاي آموزش و پرورش متحول شود.
«بايد» پنجم، برگزاري نشستهاي گفتوگومحور در دانشگاهها و بحث و ارزيابي شرايط كنوني كشور از سوي دانشجويان است كه اهميت حياتي دارد. تامين حقوق و اعمال ديدگاههاي نسل جوان و دانشگاهي لازم و اجتنابناپذير است.
«بايد» ششم، فعاليت احزاب و رفع محدوديت از احزاب منتقد و ايجاد زمينه براي مشاركت بيشتر سياسي آنها در فعاليتهاي مختلف است كه ميتواند بسيار موثر باشد.
«بايد» هفتم، توسعه فعاليتهاي اجتماعي، حمايتي و توانمندسازي براي همه اقشار است كه ميتواند آسيبپذيريها را كاهش دهد. به خصوص براي زنان سرپرست خانوار و خانوادههايي كه در شرايط دشوارتري قرار دارند.
«بايد» هشتم، مبارزه زيربنايي با اشكال مختلف فساد در لايههاي گوناگون نظام پولي و بانكي و رانت و غيره است كه خود از زمينههاي نفوذ دشمن و ضعف ساختارهاي ملي به حساب ميآيد.
اميد است با بازگشت به سمت مردم و تغيير و اصلاح رويكردها و تقويت و غنيسازي همبستگي ملي و سرمايه عظيم اجتماعي ايران عزيز، روزهاي روشني را با هم تجربه كنيم.
تاملي بر مساله اتباع خارجي پس از جنگ 12 روزه
از جمله «سعيد ليلاز» نظريهپرداز متعلق به «حزب كارگزاران سازندگي»، بهترين راهحل بحران جمعيتي ايران را پذيرش مهاجر از افغانستان ميداند. اما واقعيتهاي جنگ 12 روزه خط بطلاني بر اين دو نحله فكري در حمايت و پذيرش اتباع خارجي بود.
عطش نمايش بينالمللي شدن: در ميان سياستگذاران ما عطشي عجيب به نمايش بينالمللي شدن وجود دارد. به واسطه اين عطش، اتباع خارجي جاسوس در پوشش محقق، پژوهشگر، دانشجو، و حتي طلبه ديني ميتوانند وارد كشور شوند كه كمتر كسي به آنها مشكوك شود. ماجراي كاترين شكدم از شاخصترين اين نوع نفوذها بود. بر اين اساس، درباره همايشهاي بينالمللي چند روزه، پذيرش دانشجو و طلبه ديني از كشورهاي ديگر و نمايش مسلمان شدن خارجيها در ايران و فراهم نمودن شرايط زندگي آنها در كشور بايد تدابير امنيتي زيركانهاي به كار بست كه زمينه جاسوسي براي بيگانگان فراهم نشود. اين نوع جاسوسها به راحتي ميتوانند نقش بازي كنند و خود را علاقهمند به تشيع جا بزنند و به صورت رايگان در برخي نهادها مشغول يادگيري زبان فارسي شوند. به راحتي و با احترام و تكريم ميتوانند با هر فرد صاحب منصبي ديدار و گفتوگو كنند و بعدها خاطرات و تحليلهاي خود را از پشت پرده برخي نهادهاي كشور به صورت مستند ارايه نمايند؟! جاسوسي با هزينه ايران و بر عليه ايران! در شرايط كنوني، به واسطه خيانتهاي صورت گرفته در جنگ 12 روزه، افكار عمومي خواستار اخراج اتباع بيگانه غيرقانوني از ايران است اما بايد با كنترل خشم عمومي جلوي نگرش نژادپرستانه و خصمانه را گرفت. اين موضوع علاوه بر تضاد با نگاه انساني و ديني، تبعات بسيار بدي براي جامعه چند قوميتي ايران به همراه دارد و ممكن است دوقطبيهاي خطرناكي را در داخل كشور و كشورهاي همسايه ايجاد كند و آتش تنشهاي قوميتي را شعلهور كند كه كنترل آنها بسيار دشوار خواهد بود. «سياست همسايگي ايران» نيازمند بازنگري بر اساس مساله اتباع و مهاجرين است. در اين سياست، علاوه بر بهرهگيري از علم و تكنولوژي روز براي كنترل مرزها، توازن اقوام مختلف كشورهاي همسايه در بستر وضعيت سياسي و اجتماعي آنها بايد مورد توجه قرار بگيرد. چراكه در نتيجه بر هم خوردن اين توازن، موج مهاجرت اقوام و گروههاي اجتماعي كه در كشور بومي خويش از امنيت برخوردار نيستند، به كشور ايران افزايش خواهد يافت. كمك به «تثبيت نظامهاي سياسي كشورهاي همسايه و بهبود اقتصاد آنها»، منافعي دو طرفه براي ايران و اين كشورها به همراه دارد و بازگشت مهاجرين به كشور خود در بستر اين ثبات، قابل تحقق است.جامعهشناس