• 1404 يکشنبه 8 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6080 -
  • 1404 يکشنبه 8 تير

پرسش‌هاي بنيادين درباره «اميد» در فلسفه غرب:

ايمان؛ پيش شرطِ اميد

درنگي در ترازوي حقيقت از افلاطون تا امروز

در اين منزلگه پرآشوب هستي، كاروانسراي خاكي را عالمي مي‌بينيم كه رنج و سياهي گاهي تمام افق آدمي را در برمي‌گيرد. گويي انسان در ميان گردبادهاي محنت، همراه با كارواني فراموش‌شده، به سوي آينده‌اي نامعلوم روان است. اما در دل اين هجوم تاريكي، جوهره‌اي اصيل، نهفته و نافذ، به ياري آدمي مي‌شتابد؛ نيرويي كه نام آن «اميد» است.  اميد چيست و از چه ماهيتي سرچشمه مي‌گيرد؟ آيا اميد تنها آرزويي گذرا و خيالي خام در جان بشر است، يا به‌راستي حقيقتي ريشه‌دار و اصيل در بافت حيات انسان؟  در باب «اميد»، انديشه‌ورزان بزرگ سپهر غربي، از افلاطون، آن فيلسوف ملكوتي، تا مارتين هايدگر، اين پرسشگر ژرفاي وجود، هر يك به شيوه‌اي خاص به بحث درباره اين گوهر پرداخته‌اند. اميد، اين عنصر ناپيدا، صرفا حالتي رواني يا احساسي زودگذر نيست، بلكه پلي است استوار ميان وضعيت موجود و جهان آرماني كه هنوز‌زاده نشده است. اميد، آدمي را به گذر از مرزهاي انجماد و غفلت فرا مي‌خواند، او را از «اكنون» محدود مي‌رهاند و در آغوش «آينده»ي ممكن مي‌نهد. 

اميد در نگاه فيلسوفان غرب
در نگاه حكماي غرب، اميد نه‌تنها به معناي تمنايي شيرين يا همدمي پنهان است، بلكه جوهري گره‌خورده با عقلانيت و ايمان، واقعيت و آرمان است. فيلسوف، در پي كشف پيش‌شرط‌هاي پيدايش اميد، توجيه آن و چرايي لزومش براي حيات بشري است. اميد، به تعبير ابناي فلسفه، سرچشمه معنابخشي به اكنون از رهگذر آينده است. با اميد است كه فراز و نشيب‌هاي حيات، بحران‌ها، سرگشتگي‌ها و ناكامي‌ها، معنا مي‌يابند و آدمي بار ديگر بر مي‌خيزد. 
راز بقاي اميد
راز بقاي اميد در آن است كه تنها يك ساحت فردي ندارد، بلكه حوزه‌هاي اخلاق، دين، سياست و حتي روان‌شناسي، جملگي بر اهميت و جايگاه آن واقفند. اميد پيوند دهنده جزيره‌هاي پراكنده لحظات بحران و امكان است؛ مرهمي كه فقدانش آدمي را به ژرفاي يأس و خاموشي مي‌كشاند.  اين نوشتار، تاملي است بر پرسش‌هاي بنيادين درباره اميد از منظري فلسفي؛ از حقيقت و تعريف آن، تا امكان و پيدايي آن و سرانجام، نقش و مسووليت مرد اميدواري كه به رغم همه دشواري‌ها، چراغ فردا را در جان خود زنده نگاه مي‌دارد. نيك مي‌دانيم انسان به اميد زنده است؛ همان سان كه گفته‌اند: «اميد، نوري است كه در دل ظلمت مي‌درخشد.» و همچون خانه آخر يك بازي شطرنج، حتي آنگاه كه به ظاهر همه‌چيز به پايان رسيده، هنوز روزنه‌اي از پيروزي ممكن است. اميد، زايش دوباره جان در لحظات سرد و خاموشي است. و اين، راز ماندگاري انسان در پهنه خاك است؛ قصه‌اي كه بدون آن، زندگي جز تكرار و درماندگي نخواهد بود.
اميد در فلسفه غرب: كاوشي در ماهيت، پيش‌شرط‌ها و نقش آن 
 1- ماهيت بنيادين اميد: احساسي ميان عقل و تخيل؛ سوال محوري نخست در فهم اميد آن است كه ماهيت اصلي آن چيست؟ اميد چگونه وجود دارد و چه نوع احساسي يا وضعيتي را بيان مي‌كند؟ آيا اميد صرفا يك احساس گذرا است، يا يك وضعيت عقلاني و هدفمند؟ يا شايد تركيبي از هر دوي اين‌هاست؟  ديدگاه فيلسوفان كلاسيك در اين راستا به شرح ذيل است؛   افلاطون در ديالوگ «فايدروس»، اميد را يكي از نيروهايي مي‌داند كه موجب تحرك روان مي‌شود. اميد در نظر او نوعي حركت به سوي نيكي است كه بر مبناي عقل و فهم استوار است. اميد به عنوان حالتي معرفتي، نوعي ايمان به امكان بهبود و رشد است كه ذهن را به جست‌وجوي حقيقت و كمال وامي‌دارد. افلاطون باور داشت اميد بيش از يك احساس، پل ارتباطي ميان جهان محسوس و عالم ايده‌هاست.  ارسطو در «اخلاق نيكوماخوس»، اميد را به عنوان فضيلتي مي‌بيند كه در مركز آن معقول بودن و تعادل است. او اميدوار بودن را نه به معناي انتظار محض، بلكه به عنوان نوعي قضاوت عقلاني مي‌شناسد كه بر اعتماد به تحقق خير و نيكي بنا شده است. اميد برخلاف ترس، به آينده‌اي مثبت و مطلوب متوجه است و نه بر پايه تخيل‌هاي بي‌پايه، بلكه بر اساس توجيهات عقلاني و تجربي.  حتي در ديدگاه‌هاي نوين و سكولار نيز اميد محل توجه و تامل فيلسوفان بوده و هست.  چنانكه دي كندرا در فلسفه معاصر، اميد را حالتي مي‌داند كه در آن فرد وضعيتي ميان عقلانيت و تخيل را تجربه مي‌كند. اميد به معناي داشتن چشم‌اندازي واقع‌گرايانه نسبت به آينده‌هاي ممكن است كه با وجود شناخت محدوديت‌ها، بر امكان تحقق آنها اصرار دارد؛ نوعي نشاط رواني كه انسان را به حركت، تلاش و نوآوري وامي‌دارد و بسيار فراتر از حس تكيه بر آرزوهاي بي‌اساس است. 
اما در مقابل، برخي فيلسوفان ديگر چون هيوم از منظر شكاكانه‌اي به اميد مي‌نگرند و آن را احساسي مي‌دانند كه انديشه عقلاني قادر به توجيه كامل آن نيست. اسپينوزا به‌طور مشخص انتقاد دارد كه اميد مبتني بر توهم مي‌تواند انسان را فريب دهد؛ با اين حال، در جاي ديگري نوعي اميد عقلاني را نيز ممكن مي‌داند كه بر درك دقيق واقعيت‌ها و محدوديت‌ها استوار است. 
وضعيت ميان عقل و تخيل 
اميد، وضعيتي است ميان عقل- كه به ما شناخت جهان واقعي را مي‌دهد-  و تخيل كه با تجسم آينده‌هاي محتمل ما را از وضعيت فعلي فراتر مي‌برد. اين وضعيت، موجب مي‌شود كه انسان توان پيش‌انتظار و تحرك به سوي آينده را داشته باشد، بي‌آن كه عقلانيت خود را از دست بدهد. اميد، حالتي است «ايستاي» تعادلي كه بين شناخت حقيقت و روياپردازي واقع‌گرايانه برقرار مي‌كند.
 2- پيش‌شرط‌ها: ايمان، باور و كشش در طلوع اميد؛ اميد پيش از ظهور، نيازمند زمينه‌ها و عوامل مساعد است؛ شرايطي كه بتواند امكان تولد و شكوفايي آن را فراهم كند. اين پيش‌شرط‌ها هم در ساحت فردي و هم در بستر اجتماعي قابل بررسي‌اند. 
ايمان؛ پيش‌شرط اميد
مارتين لوتر اميد را مستقيما به ايمان پيوند مي‌زند. به باور او، اميد نوعي اعتماد به وعده‌هاي الهي است كه بدون ايمان، معنا و قدرت خود را از دست مي‌دهد. ايمان به عدالت و حكمت خداوند است كه بذر اميد را اجازه مي‌دهد در دل انسان جوانه بزند؛ بدون چنين ايماني، آرزوهاي انساني در برابر نوميدي فرو مي‌ريزند. 
گوتفريد ويلهلم لايبنيتس نيز در «تئوديسه» شرط لازم براي وجود اميد را باور به عدالت الهي مي‌داند. بر اساس ديدگاه او، اين باور قوي است كه جهان موجود «بهترين جهان ممكن» بوده و در نهايت عدالت الهي بر همه امور حكم مي‌راند. اميد با اين پيش‌شرط معنادار مي‌شود، زيرا فرد مي‌تواند به تحقق نهايي خير و عدالت ايمان داشته باشد. توماس هابز هم نگاه انسان به اميد را بيشتر از زاويه كشش طبيعي مورد بررسي قرار مي‌دهد. او اميد را از تمايل‌هاي طبيعي انسان توصيف مي‌كند كه او را به حركت و تلاش براي رسيدن به آنچه مي‌خواهد وادار مي‌سازد. با اين نگاه، اميد نوعي نيروي انگيزشي ذاتي است كه ريشه در غريزه‌ها و خواسته‌هاي بنيادين دارد. 
تمايز ميان امكان و استحقاق 
اين موضوع در فلسفه غرب بارها مورد توجه قرار گرفته است كه داشتن اميد ممكن است حتي در موقعيت‌هايي نامناسب امكان‌پذير باشد، اما استحقاق يا موجه بودن آن نيازمند پيش‌شرط‌هاي دقيق‌تر است. به عبارت ديگر، اميد صرفا به معناي انتظار بوده و ممكن است حتي اگر توجيه مناسبي نداشته باشد، وجود داشته باشد؛ اما اميد موجه و مشروع، پروژه‌اي عقلاني و اخلاقي است كه بايد بر ايمان، دلالت‌هاي اخلاقي و تجربيات معتبر مبتني باشد.
 3- توجيه عقلاني اميد: ميان خطا و ضرورت؛ اين سئوال مطرح است كه آيا اميد، از لحاظ فلسفي، توجيه‌پذير است و چگونه مي‌توان آن را موجه ساخت؟ اين پرسشي است كه ميان عقل‌گرايان، شكاكان و متفكران ديني همواره محل جدل بوده است. 
باروخ اسپينوزا اما با تمايز قائل شدن ميان اميد عاقلانه و اميد واهي هشدار مي‌دهد كه اميدي كه ريشه در توهم و نادرستي‌ها داشته باشد، فاقد عقلانيت است و مي‌تواند به گمراهي و حتي آسيب‌هاي فردي و اجتماعي بينجامد. او در «اتيكا» معتقد است كه وقتي اميد بر پايه ايده‌ها و باورهاي غلط استوار شود، انسان را از مواجهه با واقعيت باز مي‌دارد و مانع رشد عقلاني و اخلاقي مي‌شود. 
ضرورت عقلانيت اميد از ديد كانت 
ايمانوئل كانت در «نقد عقل عملي» ديدگاه متوازني ارايه مي‌دهد. او بر اين باور است كه اگرچه عقل نظري نمي‌تواند اثبات قطعي براي تحقق آينده‌هاي مطلوب ارايه دهد، اميد به عنوان نياز عملي و اخلاقي الزامي است. به عبارت ديگر، اميد پيش‌شرط اقدام اخلاقي است و به ما امكان مي‌دهد تا فراتر از واقعيت معطوف به «امر ممكن» فكر كنيم و عمل كنيم. كانت معتقد است اميد در حوزه عملي، يكي از «عقايد عقل عملي» محسوب مي‌شود كه بدون آن انگيزه اخلاقي نمي‌تواند پابرجا بماند.  برخي فيلسوفان تلاش كرده‌اند اميد را بر اساس شواهد محكم و تجارب عيني توجيه كنند. به اين معني كه در شرايطي كه شواهد، وقوع تحولات مطلوب را تأييد كنند، اميد از سطح احساس صرف عبور كرده و به يك توانايي عقلاني نزديك مي‌شود. اين برداشت بيشتر در فلسفه تجربي و تحليل علمي اميد مشاهده مي‌شود. 
اميد و وحي: تقاطع عقل و ايمان 
از منظر فلسفه ديني، اين پرسش كه آيا وحي مي‌تواند گونه‌اي از دليل عقلاني براي اميد باشد، يكي از مسائل چالش‌برانگيز است. از يك سو، عقل مستقل نيازمند شواهد تجربي و استدلالي است، اما از سوي ديگر، تجربه ديني و ايمان به وحي مي‌تواند توجيهي اصلي و قوي براي اميد باشد. اين موضوع تقاطع ايمان و عقل را نمايان مي‌كند و باعث شده است متفكران ديني همچون آگوستين تلاش كنند راه‌هايي براي سازگاري اين دو ارايه دهند.
4- مضمون اميد: غايتي كه انسان بدان چشم دارد؛ مضمون اميد در فلسفه غرب موضوعي پيچيده و متنوع است كه از پيوندهاي آن با اهداف فردي، اجتماعي، اخلاقي و الهي شكل مي‌گيرد. 
از زمان افلاطون و هيوم، اميد با انتظار دستيابي به لذت يا رهايي از درد و سختي گره خورده است. هيوم اميد را به‌طور مشخص با انتظار بهبود وضعيت و كاهش رنج مرتبط مي‌داند، ولي او همچنين توجه دارد كه اين انتظار بايد در چارچوب واقع‌بيني و تجربه باشد تا از تخيل‌هاي بي‌اساس جدا بماند.  توماس آكوئيناس، در «سوماي الهيات»، اميد را نهايتا به هدف نهايي انسان، يعني سعادت ابدي و حضور در خداوند پيوند مي‌زند. از نگاه او، اميد نه صرفا  به شرايط مادي و دنيوي محدود است، بلكه چشماني به سوي عالم ماورايي دارد كه از زندان زمان و مكان رها است.  مارتين لوتر اميد را در قالب تقوا و ايمان به خداوند معنا مي‌بخشد، در حالي كه دي كندرا بر ضرورت عدالت اجتماعي تأكيد دارد؛ او معتقد است اميد بدون عدالت و ساختارهاي اجتماعي عادلانه بي‌معناست. اين ديدگاه، ابعاد سياسي و اجتماعي اميد را برجسته مي‌سازد. 
گشودگي به آينده 
گابريل مارسل فلسفه اميد را به عنوان «گشودگي به آينده بدون متعلق مشخص» تعريف مي‌كند. به نظر مارسل، اميد نيرويي است كه انسان را در برابر ابهامات و ناپايداري آينده مقاوم مي‌سازد و به او امكان مي‌دهد علي‌رغم عدم قطعيت‌ها حركت كند. اين ديدگاه از اميد، بر جنبه‌هاي اگزيستانسياليستي و نوعي پذيرش عدم قطعيت تأكيد دارد. بر اين اساس، مضمون اميد مي‌تواند معاني بسيار گسترده‌اي پيدا كند: از اميد به دستيابي به لذت و خوشبختي فردي گرفته تا بازيافت عدالت و رفاه جمعي و نهايتا اميد به سعادت ابدي و گشايش روحاني. اين تنوع  نمايانگر پيچيدگي و اهميت اميد در متن زندگي انساني است.
 5- كاركرد و غايت: اميدِ محرك زندگي و عامل پويايي؛ كاركرد اميد تنها به احساس‌هاي خوشايند محدود نمي‌شود بلكه نقش مهمي در تحرك و پويايي زندگي انسان دارد.  آگوستين، در «اعترافات»، اميد را نيرويي مي‌داند كه انسان را در برابر دردها و دشواري‌ها مقاوم مي‌كند. از نگاه او، اميد مادر فضيلت صبر است و كمك مي‌كند انسان در مواجهه با مشكلات و ناملايمات نااميد نشود.  مارتين لوتر نيز اهميت ويژه‌اي براي اميد در دين قائل است كه انسان را در صبر و پايداري در مسير ايمان و زندگي اخلاقي تقويت مي‌كند. 
موتوري براي پيشرفت و اصلاح 
انديشه‌ورزان معاصر مانند ارنست بلوخ و اريك فروم، اميد را نيروي محركه اصلي تحول اجتماعي و سياسي مي‌دانند. بلوخ در كتاب «اصل اميد» تأكيد مي‌كند كه اميد است كه امكان چشم‌انداز به آينده‌اي بهتر، پيشرفت و عدالت اجتماعي را ممكن مي‌سازد. اميد در اين نگاه الزام آور و پوينده است. 
پيوند وجودي و اگزيستانسياليستي 
مارتين هايدگر در «هستي و زمان» وجود اميد را با آگاهي از فناپذيري و ناپايداري هستي مرتبط مي‌داند. طبق اين نگاه، اميد به انسان امكان مي‌دهد كه باوجود علم به مرگ، معنا و ارزش وجود خويش را بازشناسي كند و در فضاي محدود و ناپايدار وجود خود، به جست‌وجوي فراسوي آن بپردازد.
 6- فاعل اميد: فرد، جامعه، يا تاريخي بودن اميد؛ مساله فاعلِ اميد (كسي كه اميدوار است يا حامل آن است) يكي از ابعاد مهم و بحث‌انگيز اين مفهوم است. 
اميد فردي: اخلاق و روان 
در فلسفه سنتي، از جمله افلاطون و ارسطو، اميد بيشتر در حوزه اخلاق فردي و حالات دروني انسان مطرح شده است. اميد فردي با توجه به فضايل و نيروهاي رواني انسان تعريف مي‌شود كه در جهت رشد و كمال شخصي تفسير مي‌شود. 
از سوي ديگر، فيلسوفاني چون مارتين بوبر، دي كندرا و ارنست بلوخ بر مولفه‌هاي جمعي و تاريخي اميد تأكيد دارند. آنان معتقدند اميد نه فقط تجربه‌اي فردي، بلكه نيرويي جمعي است كه افراد و جوامع را به سوي آينده‌اي بهتر مي‌كشاند. اميد تاريخي به اين معناست كه نسل‌ها به واسطه آن در پي شكوفايي شرايط انساني جمعي هستند و آينده را نه صرفا به عنوان احتمال، بلكه به عنوان پروژه‌اي مشترك مي‌نگرند. 
ماهيت دوگانه اميد 
اين تفكيك نشان‌دهنده آن است كه اميد همواره داراي دو ساحت فردي و جمعي است كه هر دو درك جامع از آن را به وجود مي‌آورند. اميد فردي مي‌تواند الگويي براي رشد معنوي و شخصي باشد، در حالي كه اميد جمعي بستر ساز حركت‌هاي اجتماعي، فرهنگي و تاريخي است.  نهايتا اينكه اميد، به عنوان مفهوم بنيادين و حياتي فلسفه غرب، چشمه اي از معنا و چراغ راه در دل تاريكي‌هاي زندگي انساني است. اين مفهوم، فراتر از احساس ساده، نيرويي عقلاني، اخلاقي، ديني و تاريخي است كه توانسته است انسان‌ها را در برابر نوميدي و يأس مقاومت دهد و به سوي رشد و تعالي سوق دهد.  فلسفه غرب با تنوع ديدگاه‌ها و مكاتب فكري، اميد را نه به عنوان حالتي صرفا  احساسي، بلكه به مثابه نيرويي معنادار و پيچيده فهميده است؛ نيرويي كه ماهيتش در مرز ميان عقل و تخيل، پايه‌هايش در ايمان و باور، توجيهش در ضرورت اخلاقي، معناش در اهداف متنوع بشري و كاركردش در پويايي زندگي و تاريخ ريشه دارد.  بنابراين، نظريه اميد مي‌تواند راهنمايي ارزشمند براي زيستن در جهان پرچالش و زمانه اي باشد كه انسان بيش از پيش به اين چراغ راه نيازمند است. 

 فهرست منابع
1- افلاطون، فايدروس (Phaedrus) 
2- ارسطو، اخلاق نيكوماخوس (Nicomachean Ethics) 
3- اسپينوزا، اتيكا (Ethics) 
4- آگوستين، اعترافات (Confessions) 
5- ارنست بلوخ، اصل اميد (The Principle of Hope) 
6- ايمانوئل كانت، نقد عقل عملي (Critique of Practical Reason) 
7- گوتفريد لايبنيتز، تئوديسه (Theodicy) 
8- مارتين لوتر، تأملات بر ايمان (Meditations on Faith) 
9- توماس هابز، لوياتان (Leviathan) 
10- گابريل مارسل، متافيزيك اميد (Metaphysics of Hope) 
11- ژد دي كندرا، اميد و تاريخ (Hope and History) 
12- مارتين بوبر، من و تو (I and Thou) 
13- مارتين هايدگر، هستي و زمان (Being and Time) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون