• 1404 شنبه 7 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6079 -
  • 1404 شنبه 7 تير

مرثيه‌اي براي مهراد پنج ساله

مجال آه نيست

محسن آزموده

اگر قلب‌تان ضعيف است، اگر اعصاب نداريد، اگر بيش از اندازه افسرده‌ايد، اگر از خواندن اخبار ناراحت‌كننده گريزانيد، اگر ... اين يادداشت را نخوانيد يا بعدا بخوانيد. تلخ است، خيلي تلخ. خيلي خيلي تلخ.  «مهراد فقط پنج شمع تولد فوت كرد، هنوز خيلي خيلي كوچولو بود، او را در آغوش آقاي رنجبر كه خودش هم فرزندي پنج ساله دارد، پيدا كردند، زير آوار ساختمان.» اين را اكرم خانم، دختر خاله زهرا، مادر مهراد نوشته. زهرا مددكار زندان بود، تمام دلخوشي‌اش مهراد بود، هفته اول جنگ به مرخصي رفت، اما هفته دوم بايد سر كار بر مي‌گشت. مهدكودك‌ها بسته بودند. ناچار مهراد را هم با خودش آورد. اين‌طوري خيالش راحت بود كه جگرگوشه‌اش كنارش است. هيچ كس فكرش را نمي‌كرد كه متجاوزين زندان را بمباران كنند. صبح دوشنبه، وقتي انفجارها شروع شد، مهراد پيش مادرش نبود. زهرا سراسيمه دنبال او دويد اما بر اثر موج انفجار پرتاب شد و زير انبوهي آوار ماند، بدون آنكه آخرين بار مهراد را ببيند.  پيكر مهراد را ديرتر در آغوش آقاي رنجبر پيدا كردند. اكرم خانم نوشته: «ممنون آقاي رنجبر گرامي، سپاس كه موقع حمله مهراد را بغل كردي كه از جهان فقط خشونت و وحشيگري گردانندگان آن را با خود به جهان نيستي نبرد، بداند مهرباني در آغوش تو از فشار موج انفجار موشك مي‌كاهد.»  نمي‌دانم در برابر اين حجم از اندوه چه مي‌توان نوشت. جاي اين قبيل نوشته‌ها، معمولا در صفحه آخر يا صفحه اجتماعي است. مي‌دانم در صفحه انديشه، بايد از افكار و ايده‌ها و نظريه‌ها نوشت، از فلسفه و جامعه‌شناسي و علم سياست و تاريخ. اما گاهي نمي‌شود اين تفكيك‌ها را رعايت كرد. نمي‌شود نسبت به فاجعه خاموش ماند و چيزي نگفت. نمي‌شود با پرداختن به امور انتزاعي از رنج بي‌پايان آدم‌هاي معمولي چشم پوشيد. بايد هر طور كه شده، قصه را ولو خيلي خيلي تلخ باشد، روايت كرد و به آن پرداخت.  حتما مي‌گوييد: بله، بپرداز، اما باز از منظر انديشه‌اي. اما به راستي روياروي اين وضعيت غمبار و هولناك، كدام فكري كار مي‌كند؟ گاهي زبان قاصر مي‌شود، كلمات و مفاهيم بي‌معنا و پوچ مي‌شوند. در برابر اين حجم از اندوه فقط مي‌توان روايت كرد و بعد از آن در سكوت فرو رفت. هيچ تفسير و شرحي نمي‌توان افزود. جويني در قرن هفتم در مواجهه با حمله مغول نوشته بود: خاموش، باد بي‌نيازي خداوند است كه مي‌وزد، سامان سخن گفتن نيست. يك قرن بعد حافظ سروده بود: «اين چه استغناست يا رب، وين چه قادر حكمت است؟ / كاين همه زخم نهان است و مجال آه نيست»   فقط بايد يادآوري كرد و روايت، بايد ياد مهراد كوچولو و مادرش زهرا را زنده نگه داشت، ياد آقاي رنجبر را كه او هم پدر كودكي بود و يك انسان فضيلتمند و با شرف. متاسفانه اين تنها كاري است كه از من روزنامه‌نگار بر مي‌آيد. با اندوه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون