• 1404 شنبه 7 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6079 -
  • 1404 شنبه 7 تير

به مناسبت چهل و هشتمين سالگرد درگذشت علي شريعتي

رتوريك دكتر در نقد جاهليت مدرن و روشنفكران معاصر ايران

دكتر عبدالرسول خليلي

رتوريك خطابه‌پردازي و بهره‌گيري از فن سخنراني، بلاغت و هنر ترغيب است كه با به‌كارگيري زبان ادبي، هنر سخنوري و قدرت استدلال صورت مي‌گيرد. اين اصطلاح به‌معناي فن بيان و هنر اقناع مخاطب است كه به‌وفور در سخنراني‌هاي دكتر شريعتي وجود داشت. رتوريك، هنر استفاده از زبان براي ترغيب مخاطب به انجام كارهاي موردنظر يا پذيرش انديشه‌اي با بيان زيبا و موثر است. رتوريك شريعتي در مقام نقد جاهليت مدرن و روشنفكران معاصر ايران يكي از جنبه‌هاي برجسته و پرچالش آثار و سخنراني‌هاي او به‌شمار مي‌رود. شريعتي با بهره‌گيري از زبان ديني، ادبي و خطابي در تلاش بود تا به نقد وضعيت فرهنگي و فكري جامعه ايران و به‌ويژه روشنفكراني بپردازد كه به‌نظر او دچار نوعي جاهليت مدرن بودند. او با نگاه ديني به مثابه ايدئولوژي و نقد اجتماعي و فرهنگي با خطابه‌پردازي اقناع مخاطبين را در جهت پذيرش روشنگري تغيير مدنظر داشت. انديشه‌هاي شريعتي از اين جهت راه گمشده روشنگري در مقابله با جاهليت مدرن و تحجر مذهبي بود. زبان او در فهم امور با آميزه‌اي از دين، اجتماع و نگاه انقلابي به مسائل با دعوت به خويشتن و بيداري تاريخي مردم دنبال مي‌شد، به همين دليل، زبان پرشور و استعاري او را مي‌توان از نكات برجسته و تاثيرگذار انديشه‌اي در ميان روشنفكران و جوانان ايران دانست.
شريعتي، اين حاضر ناديدني و غايب هميشه حاضر، مخاطب راستيني از حسنه‌اي از حسنات اقبال لاهوري در سرزمين ايران بود كه اصولا به دين همچون يك منبع فرهنگي مي‌نگريست و خواستار تصفيه و استخراج اين منبع بود كه تنها معيارش براي تصفيه توانا كردن آن بود. او با تكيه بر خويشتن و با استخراج و تصفيه منابع فرهنگي، ذخاير عظيم معنوي خودي را احيا و بازسازي كرد كه راكد و مجهول مانده بود و به نيروي آگاهي‌دهنده و نيروي اعتراض تبديل كرد، راه‌هايي كه از نظر او، استخراج آگاهانه و با مسووليتِ منابع عظيم فرهنگي است. او جامعه‌شناسانه به آميختگي ظرف و مظروف و درهم رفتن فرهنگ ديني و فرهنگ‌هاي قومي مي‌نگريست، مسلمانان را به رها كردن آن از دست فرهنگ‌هاي مسخ‌آور و حقيقت‌پوش و حفظ روح و تغيير شكل ترغيب مي‌كرد و ازخودباختگي و عقب‌ماندگي تحذير مي‌داد. از نظر او، هر كسي كه روشنفكر است بايد مواد مصالح كارش را از زندگي اجتماعي جامعه خويش و زمان خودش كسب كند. از تقليد و سطحي نگريستن مسائل برحذر باشد. او از جمله فاجعه‌هاي بزرگ را مربوط به عوضي گرفتن‌هاي بي‌شمار و گاه مضحك جريان‌هاي متجدد روشنفكري مي‌دانست كه تجدد را با تمدن اشتباه گرفته و تمدن را رندانه يا جاهلانه تجدد مي‌خواندند. از نظر شريعتي، آنچه را در يك كلمه نمي‌توان ترديد كرد اين است كه اسلام در عصر جديد رنسانس خويش را با سيدجمال‌الدين اسدآبادي آغاز كرد و اين به تعبيري همه‌چيز است يا شروع همه‌چيز است. سيدجمال كسي بود كه هم روحانيون مشروطه‌خواه از او تاثيرپذيرفتند و هم روشنفكران با وي همكاري كردند.
بازگشت براي شريعتي، بازگشت به ريشه‌هاي اسلامي تمدن ايراني به شيوه‌اي هم‌زمانانه است، گفتمان او بيشتر درباره نو-گشت‌ زمان حال بود تا بازگشت به گذشته. ازاين‌رو، انديشه‌هاي او بيشتر مد و امروزي بود تا هوادار گذشته. سرشت انديشه شريعتي امروزي بود. او به اصول شناخت‌شناسي پديدارشناسانه بسيار تكيه مي‌كرد، به‌همين دليل، پارادايم بازگشت به خويشتن وي، گفتمان اصلي روشنفكران ايراني شد و برخلاف نظر عده‌اي، اين پارادايم، پارادايم برگشت به گذشته نيست تا بتوان از دل آن سلفي‌گري را ترجمه كرد، بلكه بازگشت به آينده است. ازاين‌رو، وقتي صحبت از بازگشت به خويشتن مي‌شود، معنا و مفهوم اصلي آن برگشت به گذشته نيست. بازگشت به معني برگشت نيست، بلكه معني دوباره مي‌دهد، يعني دوباره يافتن خويشتن و هويت مترتب بر آن، يعني انسان ايراني بايد بتواند در تلاطم‌هايي كه مدرنيته به وجود آورده است، نسبت خود را با ميراث‌ گذشته و جهان تجدديافته پيدا كند. به‌اين معنا كه شخصيت انساني و اصالت تاريخي و فرهنگي خويش را بازيابد، يعني خودآگاهي پيدا كند و بالاخره از بيماري اليناسيون فرهنگي و استعمار معنوي نجات يابد. چنان‌كه در اين باره موثر عمل كرد، هرچند كه شايد خود نتيجه آن را به اين زودي نمي‌پنداشت.
شريعتي همواره احساس مي‌كرد كه براي اين نسل فرصتي اندك باقي است و اگر اين نسل بگذرد، ديگر همه آنها، قالب‌ريزي و شست‌وشو خواهند شد. همه بريده و تراشيده و ساخته خواهند شد. او به‌دنبال نسلي بود كه بتواند واسط بين نسل آينده و نسل گذشته باشد. او بر خندق تاريخي مدرن روشنفكران و مردم پل گفت‌وگو و تفاهم زد، به‌طوري كه هيچ‌يك از روشنفكران جامعه ايراني نتوانسته‌اند مانند او به‌رغم فضاهاي مسموم و نامساعدي كه چون تارهاي عنكبوت از همه‌سو عليه او تنيده بودند، از يك چنين نفوذ و محبوبيت گسترده توده‌اي برخوردار شوند. وي بزرگ‌ترين موفقيت خود را تبديل فرهنگ و سنت ناخودآگاه و موروثي به يك مرام و مكتب انتخابي و آگاهانه مي‌دانست. بي‌شك او در قياس با سير مصلحان و احياگران معاصر، نسل جوان روشنفكر را بيشتر در برابر تهاجم فكري و سياسي قدرت‌هاي متخاصم و ايدئولوژي‌هاي رقيب مسلح ساخت. به همين جهت، الان جاي او بسيار خالي است.
آنچه امروز به نظر شريعتي، غرب‌زدگي نام دارد، فاجعه‌اي است كه معلول عدم آشنايي علمي با غرب و تمدن جديد غرب است. به عقيده او تنها راه مبارزه منطقي با غرب و بازگشت به شخصيت انساني خويش، تسلط روحي و فكري بر آن و يافتن قدرت تشخيص و انتخاب در برابر غرب است و اين تنها از طريق تفوق فكري و روحي بر آن، يعني شناخت دقيق و علمي و ارزيابي آن به دست مي‌آيد. بدين‌ترتيب، تلازم ميان برابري، آزادي و عرفان مي‌تواند توانايي و ظرفيت كافي را براي تجدد و نقد ايفاي نقش در بازسازي هويت جامعه ايران و راهبري فرآيند توسعه همه‌جانبه فراهم كند. ازاين‌رو، با تحقق اين رويكرد مي‌توان پرتو عقل را به عرصه اخلاق، ارزش و حقايق توسعه بخشيد و آزادي و برابري را همچنين در پيوند با ارزش‌هاي عالي انساني و حقيقت، زيبايي و اخلاق معطوف به هدف كرد.
ازاين‌رو، بايد از همه امكانات مادي و معنوي براي رفاه حال انسان‌هاي ايراني در عرصه نسيان سنت بهره گرفت، زيرا نوع نگاه‌ها به سنت و مدرنيته بايد دو روي يك سكه باشد. آن‌چنان‌كه راه‌نوردي هر دو نتايجش ما را به سرانجام برساند. در صورتي كه بتوانيم اين‌گونه باشيم، در كنار شناخت مدرنيته و سنت، در جايي كه اين دو را در برابر هم ندانيم، مي‌توان نصفه خالي آنها را با تفكر و انديشه يكديگر تكميل كرد. اين نياز امروز ما به شريعتي است تا با خلوص او در راه رسيدن به حقايق، زبان و قلم شورانگيز و عمل روشنگرانه او را دريابيم. جامعه ما امروزه به روشنفكر روشنگر رهايي‌بخش شريعتي محتاج است، به‌طوري كه نبايد و نمي‌توانيم تصور كنيم كه در دنياي امروز صرفا مي‌توان با يك بال پرواز كرد، هرچند براساس تدقيق در مبحث روشنگري مي‌توان اثبات كرد كه مدرنيته و سنت در جامعه ايراني و ايران بعد از اسلام عين همديگر بوده‌اند. گفتمان انديشه‌ورزي و عملگرايي حكيمانه لازمه پيشبرد اهداف انقلابي در عصر پساانقلابي است كه شريعتي در تكوين آن بسيار كوشش كرد. او توان خود را در اين راه مصرف كرد تا مردم بتوانند انديشه رهايي‌بخش و رهاشدن از نوع استعمار و استحمار را درك كنند. انديشه‌اي كه ترجمان اجتماعي انديشه دين هستند، به‌همان صورتي‌كه بايد اسطوره‌هاي ديني، ملي و مذهبي خودمان را جهاني مي‌كرديم. شريعتي با استقبال از افكار جديد زبان تازه و رتوريك تازه‌اي خلق كرد كه مي‌توانست همه انديشه‌ها و عقايد شيعي و اسلامي را در قالبي جهاني تاثيرگذار كند. او ميان نوانديشي اسلامي و دستاوردهاي تمدن جديد پيوند ايجاد كرد و عقايد اساسي را از عقايد بي‌‌پايه تشخيص داد. از طرفي اين‌گونه نگرش‌هاست كه تضادهاي موجود با اهل تسنن، تاريخ انبيا و به‌خصوص غرب برطرف مي‌شود. رويكردي نو و كارساز براي جدا ساختن مباني واقعي دين از سنت‌ها و آدابي كه به‌تدريج رنگ ديني پيدا كرده‌اند. از اين بابت به‌طور دقيق مي‌توان شكل‌هاي تربيت امروزين را به هر نامي چه ديني و چه غيرديني در زمان حاضر مشخص كرد و اگر دكتر شريعتي فرصت مي‌يافت، مي‌توانست در همان راهي كه سيدجمال‌الدين اسدآبادي و محمداقبال لاهوري گام برداشته بودند، روشنفكران جهان اسلام را گرد آورد و نقش جهاني اسلام را در زمينه تحكيم عدالت اجتماعي و تامين آزادي‌هاي فردي به جهانيان نشان دهد. آثار او ميراث روشنگري ديني جامعه ماست. جايگاه‌ سازوكارهاي پارادايميك او راه‌حلي است كه در زمينه جهاني‌گرايي و محلي‌گرايي براي ما آماده ساخته است. او به‌واقع نخستين كسي بود كه از دوران مشروطه به اين‌سو توانست موثرتر از ديگران از حوزه عادي و هميشگي فعاليت روشنفكري ايران خارج شود و به بيرون از اين فضا چشم بيندازد. كتاب بازگشت به خويشتن او در مصر به‌نام العوده الي‌الذات از سوي ابراهيم الدسوقي استاد زبان شرقي دانشكده ادبيات قاهره ترجمه و با شمارگان يكصد هزار نسخه به چاپ رسيد. شريعتي تا زمان حاضر نخستين كسي بود كه در دوران اخير عقده تاريخي روشنفكران ايراني را شكافت و سخنگوي ديرين آنان شد. او همچون بسياري از فلاسفه غرب مانند فريدريش هگل و مارتين هايدگر شفاهي بود. شكل رابطه شفاهي به همراه فكر نو و انقلابي‌اش از او در كنار آثار مكتوبش يك روشنفكر مردمي مشهور ساخت. الگوي توسعه‌اش، برابري، آزادي و عرفان بود كه هيچ كدامشان از همديگر قابل تفكيك نبودند. عرفان وجهه نظري او را نسبت به جهان و انسان معلوم مي‌كرد. برابري بازتابنده وجهه‌نظر عدالت‌خواهانه او بود و آزادي وجهه‌نظر دموكراتيك و ضداستبدادي و ضداقتدارگرايي او بود. شريعتي به دنبال نوعي نظام سياسي و اجتماعي مي‌گشت كه انسان در آن دچار ازخودبيگانگي و اليناسيون نشود. نظامي كه انسان در آن بتواند انسانيت خود را در روابط اجتماعي و سياسي متجلي ساخته و به آن مرحله‌اي برسد كه يكي از آماج‌هاي تاريخي بشر بوده است، يعني آزادي و فرو ريختن تمام ديوارها و جبرها و زندان‌هايي اعم از جبر تاريخ، جبر جامعه، جبر طبيعت و جبر خويشتن كه انسان را از انسانيت خويش دور كرده است.
ازاين‌رو، روشنفكران جامعه ايران وام‌دار انديشه‌هاي اويند در جايي كه مي‌خواهند مطرح شوند، برخي نيز كه از طريق نقد او سعي مي‌كنند بزرگ شوند، هرچند اينان هرقدر كه به نظر بزرگ آيند، باز به لحاظ تقلبشان كوچك و كوچك‌تر مي‌شوند. صداقت رفتار با شريعتي مي‌تواند انديشه‌هاي او را به كارمان‌  آورد و جوانان تشنه، دختران و پسران امروز را سيراب كند كه به‌دنبال حرفي تازه هستند. آنچه حقيقت راستين را نشان مي‌دهد همانا زندگي برادرانه جامعه است كه جز براساس يك زندگي برابرانه محال است، بهشتي كه مظهر تكامل سرنوشت انساني است. انساني كه بايد مداوم و همزمان با عبادت، كار و مبارزه اجتماعي متبلور شده و تقويت شود. روشنفكر نيز در ازاي آن بايد با خودآگاهي احساس مسووليت كند و نقش‌هاي اجتماعي خود را در خودآگاهي دادن به متن جامعه به‌خوبي انجام دهد.
استاد علوم سياسي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون