انقلاب فرانسه و درسهايش در گفتوگو با عبدالعلي براتي
زمانه نيازمند سوسياليسم دموكراتيك است
ضرورت اتحاد براي هدف مشترك و دوري از افراطيگري و تنگنظري
محسن آزموده
انقلاب فرانسه به گفته كارل ماركس «بزرگترين انقلاب تاريخ جهان» است، رويدادي كه اگر نگوييم تاريخ بشريت، دست كم تاريخ غرب را به دو دوره پيش و پس از خود تقسيم كرده است. درباره اين رخداد عظيم، زمينهها و پيامدهاي آن هزاران هزار كتاب و مقاله و گفتار و فيلم و مستند و اثر هنري پديد آمده است، برخي در دفاع از آن، برخي در نقد آن و بسياري در فهم چرايي و چگونگي آن. در اين ميان كتاب سترگ «انقلاب فرانسه» نوشته ژرژ لوفور (1959-1874) مورخ شهير فرانسوي يكي از آثار كلاسيك و مفصلي است كه با نگاهي جامع و موشكافانه به ابعاد مختلف اين انقلاب از خاستگاههاي آن تا پيامدهايش پرداخته و شرحي دلكش و عميق از ماجراهاي آن ارايه كرده است. لوفور كه سالها كرسي انقلاب فرانسه را در دانشگاه سوربن در اختيار داشته، در دو جلد اول اين اثر به توصيف و تحليل اين انقلاب از خاستگاههاي آن تا كودتاي 18برومر ناپلئون بناپارت پرداخته و در جلد سوم به نحو تفصيلي درباره ناپلئون و دوران زمامداري او نوشته است. خوشبختانه اين كتاب به تازگي به همت عبدالعلي براتي، مترجم و پژوهشگر به فارسي ترجمه و توسط نشر صداي معاصر منتشر شده است. آقاي براتي كه پيش از اين آثاري چون سيري در اديان جهان به سر ويراستاري كريستوفر پارتريج را ترجمه كرده بود، براي برگردان اثر كلاسيك لوفور از زبان انگليسي چهار سال وقت گذاشته و ضمن تحقيق و پژوهش درباره جزييات انقلاب فرانسه و اثر حاضر پانوشتهايي ارزنده و آگاهي بخش به آن افزوده است. به اين مناسبت با او گفتوگو كردم.
در ابتدا بفرماييد علت توجه شما به انقلاب فرانسه چيست و چرا به اين موضوع علاقهمند شديد؟
با تشكر بسيار از دعوت شما. همانگونه كه شما فرموديد انقلاب فرانسه رويدادي بسيار دورانساز بوده و از همان سالهاي جواني با خواندن كتاب بينوايان اثر سترگ ويكتور هوگو و رمانهاي جاودانه داستان دوشهر چارلز ديكنز با ترجمه زندهياد ابراهيم يونسي و آرزوهاي بر باد رفته اثر بالزاك با ترجمه زندهياد محمد جعفر پوينده و نيز با مطالعه مجموعه دوجلدي انقلاب فرانسه آلبر سوبول با ترجمه جناب نصرالله كسراييان كه خلاصهاي از كتاب دوجلدي نويسنده بود و برخي مقالات با موضوع انقلاب فرانسه آشنا شدم . انديشمندان بشردوست بسياري در باب اهميت اين انقلاب و تاثير آن بر جهان گفته و نوشتهاند . اين انقلاب برجستهترين انقلاب بورژوايي بوده است . انقلابي كه راه گذار انقلابي از فِئوداليسم به سرمايهداري را انتخاب كرد و با نابودي بقاياي نظام ارباب-رعيتي و آزاد ساختن دهقانان از قيد حقوق اربابي و عشريههاي كليسايي، انهدام انحصارات صنفي و ايجاد اتحاد در سطح ملي، توانست مرحلهاي تعيينكننده را در تكامل نظام سرمايهداري رقم بزند. اين رويداد با شعار جسورانه آزادي سود و تجارت راه را براي سرمايهداري هموار كرد. اين همه نياز به بررسي جامعتر اين انقلاب را طلب ميكرد . وقتي دوست ارجمند و استاد و مترجم توانا جناب خشايار ديهيمي ترجمه اين اثر مهم و جامع سه جلدي ژرژ لوفور را پيشنهاد فرمودند با اشتياق پذيرفتم و كار را آغاز كردم.
چنان كه اشاره شد، آثار فراواني در زمينه انقلاب فرانسه نوشته شده و خوشبختانه شمار انگشتشماري از آنها نيز به فارسي ترجمه شده است. علت اينكه از اين همه، اين اثر را براي ترجمه انتخاب كرديد، چيست؟
درست است، آثار بسياري نوشته شده است از جمله كتاب جامع « انقلاب كبير فرانسه » آلبر ماله و ژول ايزاك با ترجمه زندهياد رشيد ياسمي انتشارات اميركبير. از آنجا كه بسياري از اين آثار به بخشهايي از انقلاب پرداختهاند يا عمدتا به شخصيتهاي خاصي كه در انقلاب سهم بسزايي داشتهاند تمركز كردهاند، به نظر ميرسيد كه جاي تحليلي جامع و به روز كه مبتني بر شواهد و مدارك مستند و تاريخي باشد در سياهه آثار مربوط به اين رويداد بزرگ دركشورخالي بود. مجموعه سهجلدي ژرژ لوفور (1959-1874) داراي ويژگيهاي منحصر بهفردي است . ايشان سالها رييس كرسي انقلاب فرانسه در دانشگاه سوربن پاريس بودهاند و بنا به يادداشت پل.ه.بيك، لوفور بزرگترين صاحبنظر انقلاب فرانسه شناخته شده بود.لوفور همچنين تاريخ مشروطه انگلستان اثر استابز را هم در سه جلد ترجمه كرده است.او متاثر از آموزههاي ژان ژورس تاريخدان سوسياليست بود كه درسال 1914 به او سوءقصد شد و به شهادت رسيد. هم ژورس و هم لوفور بشردوستان خردمداري بودهاند در سنت «روشنگري ». لوفور تاكيد ميكرد: «زمانه نيازمندسوسياليسمدموكراتيك است ».او ميهنپرستي فرانسوي در سنت ژاكوبن بود و روبسپير را براي اينكه فضيلت شهروندي را لازمه استقلال ملي ميدانست، بسيار ارج مينهاد. دانش لوفور و گزارشنويسيهاي دقيق او باعث شد كه مجموعه مردم و تمدنهاي او بسيار فشرده و حاوي مطالب متنوعي باشد، گرچه در حفظ موضوعيت و مرتبط بودن مطالب شاهد توانايي شگفتانگيز او هستيم.در اين مجموعه سهجلدي مولف نهتنها تاريخ سياسي- اجتماعي- اقتصادي و فرهنگي كل اروپا و به ويژه فرانسه را در پايانهاي قرن هجدهم و آغازهاي قرن نوزدهم مورد بررسي و تحليل موشكافانه و علمي قرار ميدهد بلكه نگاهي تيزبينانه به كل جهان در آستانه انقلاب فرانسه نيز دارد. هم از اين رو ترجمه اين پژوهش جامع كه دوره ناپلئون (جلد سوم) را نيز در بر ميگيرد ميتواند تحليل تاريخي جامعي از آن دوره مهم تاريخي به دست دهد.
لطفا براي خوانندگاني كه با ژرژ لوفور آشنايي ندارند به اختصار بفرماييد لوفور كيست و چه جايگاهي در ميان تاريخ نگاران انقلاب فرانسه دارد؟
ژرژ لوفور به هنگام مرگ در اوت 1959 در سن 86سالگي، بزرگترين صاحبنظر انقلاب فرانسه شناخته شده بود. پس از دوره تدريس متوسطه در مقام استاد دانشگاه توانست خود را به جايگاه رفيع افرادي مانند آلفونس اولار و آلبرماتيه ارتقاء دهد و همتراز تاريخپژوهان بزرگ جهان قرار گيرد. در سال 1937 موفق به كسب رياست كرسي تاريخ انقلاب فرانسه در دانشگاه سوربن شد. پس از اتمام كار پژوهشي درباره ناپلئون، او دوره بين 1794 تا 1799 را مورد مطالعه قرار داد.بخت با اين آثار يار نبود زيرا در سالهاي آغازين جنگ دوم جهاني انتشار يافتند و از طرف رژيم ويشي و در زمان اشغال فرانسه از سوي ارتش نازي همه جمعآوري شدند و به شعلههاي آتش سپرده شدند و فقط چند نسخهاي از آنها باقي ماند.لوفور بيش از هر علت ديگري به بيان دقيق حقيقت اهميت ميداد.به قول بياتريس هيسلوپ، «راستي و درستي تاريخي او ترديدناپذير است، درست همان قدر كه روبسپير فساد ناپذير بود.»آثار تركيبي او نشان ميدهد كه او نظارهگري است كه ذات و حال و احوال بشر و ايدههاي او را در تمامي سطوح جامعه با تكيه به قوه ادراك خارقالعاده خود مورد موشكافي و تحليل قرار ميدهد. ترديد ندارم كه دوستان علاقهمند پس از مطالعه اين مجموعه سهجلدي بيشتر و بهتر با عمق شخصيت تاثيرگذار اين تاريخ پژوه گرانقدر آشنا خواهند شد.
همچنين براي كساني كه به كتاب دسترسي ندارند، درباره ساختار كلي اثر و اينكه هر يك از مجلدات به چه موضوعي ميپردازد، به اختصار توضيح دهيد؟
جلد اول از سرچشمههاي انقلاب تا سال 1793ميگويد . كتاب با يادداشت پل .ه.بيك، پيشگفتار مترجم كتاب از زبان فرانسه به انگليسي و پيشگفتار مترجم آغاز ميشود و در بخش اول «جهان در آستانه انقلاب فرانسه » آمده كه بسيار راهگشاست.در ادامه بخشهاي اقتصاد اروپا، انديشه اروپايي، ظهور بورژوازي در فرانسه، انقلاب مردمي، كار مجلس موسسان، انقلاب دوم فرانسه، سرچشمههاي اتحاد قدرتهاي استبدادي عليه انقلاب و... آمده . جلد دوم دوره تاريخي بين سالهاي 1793 تا 1799 را بررسي ميكند. برخي از فصول كتاب از اين قرارند: سقوط ژيروندنها، مسيحيتزدايي،ارتجاع ترميدوري، تهاجم پيروزمندانه انقلاب، ديركتوار، كشورگشايي انقلابي، 18 برومر و برآمدن بناپارت و مهمتر از همه بخش سوم با عنوان جهان در آستانه ظهور ناپلئون و فرجام. در جلد سوم نويسنده دوره ناپلئون بناپارت را تحليل و بررسي موشكافانه ميكند .كتاب با مقدمه اندرو رابرتس آغاز ميشود.از 18 برومر تا پيمان تيلزيت نتايج جنگ و شرايط صلح، فراز آمدن ناپلئون، حكومت كنسولي، شكلگيري امپراتوري بزرگ، كامرواييهاي انگلستان، مقدمات نبرد روسيه، اصلاحات ناپلئوني، نظام قارهاي، سقوط ناپلئون، دوره بازگشت و حكومت صدروزه و سخن پاياني. بد نيست به فرازي از نوشته اندرو رابرتس در اينجا اشاره كنم: «زيبايي كتاب لوفور در اين حقيقت نهفته است كه ميتواند اين تصوير كلي از ناپلئون و رژيمي را كه او برپا كرد به ما نشان دهد بيآنكه ناديده بگيرد چند وجهي بودن بيپايان شواهد و حقايقي را كه حاكم بر وضعيت بوده و آن لحظات تاريخي را تحت تاثير قرار داده است: امپرياليسم انگلستان، ارتجاع اتريش، مشي فردي تزار الكساندر، هيچ يك به هدف بارز نشان دادن شخصيت ناپلئون، ناديده گرفته نشدهاند».
مشهور است كه لوفور به جريان مكتب آنال تعلق خاطر دارد و همچنين واضع رويكرد تاريخ از نگاه پايين است. لطفا خيلي خلاصه بفرماييد مكتب آنال چيست و لوفور به چه معنا به اين مكتب تعلق خاطر دارد و منظور از تاريخ از پايين چيست؟
مكتب آنال (تلفظ فرانسوي: [a’nal]) به برخي از مورخان هوادار سبكي از تاريخنگاري اطلاق ميشود كه بر تاريخ اجتماعي بلندمدت تأكيد دارند. لوسين فور، هنري هاسر، و مارك بلوش از چهرههاي شاخص مكتب آنال هستند .اين نام مربوط به مجلهاي به نام آنال ميشود كه تاريخ و علوم اجتماعي را منبع اصلي پژوهش قرار ميداد و البته كار ايشان منحصر به اين مجله نبوده است. اين مكتب در تعيين دستور كار تاريخنگاري در فرانسه و بسياري از كشورهاي ديگر، به ويژه در مورد استفاده مورخان از روشهاي علمي اجتماعي، با تأكيد بر مضامين اجتماعي و اقتصادي به جاي سياسي يا ديپلماتيك، تأثيرگذار بوده است.اگر اين تبيين را بپذيريم نميتوان با قاطعيت لوفور را پيرو مكتب آنال معرفي كرد. او تحليلهاي جامع خود را با ذكر آمار و شواهد آنال بيمه ميكند اما به هيچوجه نقش كنشها و واكنشهاي اجتماعي - سياسي و تاثيرات متقابل پديدهها بر يكديگر را از نظر دور نميدارد و بر نقش طبقات اجتماعي در بروز پديدهها تاكيد دارد. بسياري از تاريخنگاران در تحليل خود نقش شخصيتها را بارز ميكنند و كمتر به تحليل نقش تودههاي مردم و طبقات اجتماعي پرداختهاند. مصداق نگاه به تاريخ از پايين را ميتوان همين شيوه نگرش ژرژ لوفور در تاريخنگاري اين اثر سه جلدي ديد. در جلد اول او هريك از طبقات نقشآفرين در انقلاب را از نظر پايگاه اجتماعيشان يك به يك تشريح ميكند: روحانيت، نجبا و اشراف، بورژوازي، دهقانان، كارگران شهري و روستايي و پرولتاريا. ژرژ لوفور با رويكردي نو و مبتكرانه به مطالعه تاريخ، به ويژه تاريخ از پايين (دهقانان و طبقات پايين جامعه) پرداخت و به توسعه روشهاي پويا و جديد در تاريخنگاري كمك كرد.
همچنين گفته ميشود كه لوفور يك چپگراست و به تحليل طبقاتي تعلق خاطر دارد و در اين كتاب از نقش طبقات، به ويژه بورژوازي و بهطور كلي رسته سوم در جريان انقلاب فرانسه سخن ميگويد و دفاع ميكند. بفرماييد چپگرايي لوفور به چه معناست و آيا اين به معناي غلبه نگاه و رويكرد ايدئولوژيك در تحليلهاي او از وقايع انقلاب فرانسه است؟
آري لوفور خود با صداي رسا ميگويد كه تعاليم كارل ماركس چراغ راهنماي او در تحليلهايش بودهاند .با اين حال او در تحليلهاي خود به هيچوجه در دام جزمانديشي و يكسويهنگري نميافتد و ترس و وحشتي از اين ندارد كه هر وقت و هرجا كه ضروري ببيند، قالبهاي تنگ وچارچوبهاي جزمي را كه با شاخصهاي ملموس اقتصادي و اجتماعي مغايرت دارند، كنار بگذارد و از آنها عبور كند. ديدن عالمانه نقشي كه دهقانان و تهيدستان شهري و روستايي در انقلاب ايفا كردهاند، هرگز به معناي غلبه نگاه و رويكرد ايدئولوژيك در تحليلهاي او نيست. مطالعات او در مقوله دهقانان صاحب زمين، اورا به سوي روانشناسي جمعيت رهنمون شد و نيز سخنراني مشهور او با عنوان «تودههاي انقلابي » و جستار كوتاهي كه در سال 1933به مناسبت سالگرد انقلاب انتشار داد همه و همه روايتهاي دقيق و كاملا موفق از انقلاب بودهاند. به قول پل.ه.بيك در اين جا نگاه لوفور به جزييات با توانايي او براي سازماندهي مدارك و شواهد بسيار تركيب ميشوند بيآنكه گرايشهاي عام و پايدار موجود در ذات پديده ناديده گرفته شود.همين به تحليلهاي تاريخي او رنگ و بوي واقعگرايانه و پويا داده است.
لوفور دراين كتاب ريشهها و زمينههاي انقلاب فرانسه را در سطح جهاني، در پهنه اروپا، در عرصههاي اقتصادي و فكري دنبال ميكند. به نظر شما او وزن كدام يك از اين عوامل را برجسته ميسازد؟
لوفور در تحليلي تاريخي از انقلاب، پيوند ديالكتيكي بين تمامي اين عواملي كه برشمرديد در نظر دارد. بيراه نيست كه او بيش از صد صفحه نخست جلد اول را به تحليل وضعيت جهان و جامعه اروپايي و وزن هريك از سه رسته اجتماعي تعيينكننده اختصاص ميدهد. و در كنار تشريح خاستگاه طبقاتي اين طبقات در بخش مبسوطي به بررسي انديشه اروپايي (ص 83 تا 104) ميپردازد. او درجايگاه مورخي واقعگرا و با تكيه بر شواهد آماري وزن حقيقي هريك از اين عواملي را كه برشمرديد آنگونه كه بودهاند، نشان ميدهد و به ورطه جانبداري رمانتيكي از اين يا آن عامل سقوط نميكند. در پيشگفتار مترجم كتاب از فرانسه به انگليسي ميخوانيم: هيچ يك از اين ويژگيها فرانسه را از ديگر بخشهاي اروپا جدا نميكند. تمام دول اروپايي در شباهت با هم شكل گرفتند. انقلاب فرانسه نخستين انقلابي نبود كه طبقه متوسط از آن بهرهمند شد، پيش از اين، دو انقلاب يكي در انگلستان و ديگري در امريكا نقاط عطفي را در تكامل بورژوازي ثبت كرده بودند.
لوفور در روايت وقايع به چه منابع و مدارك و اسنادي استناد ميكند و آيا اين مدارك و اسناد، با گذشت بيش از هفتاد سال از زمان نگارش آنها، همچنان موثق و قابل اتكاست؟
در پايان هر جلد سياهه مفصلي از منابع و كتابشناسي مورد استفاده مولف به تفكيك بخشها و فصول كتاب آمده است. اين منابع در ويراست سال 1957 به روز شدهاند.و هر جا كه مترجمان و ناشران ضرور ديدهاند اين منابع را در ويراستهاي بعدي به روز كردهاند. با نگاهي گذرا به عنوان منابع و نام مولفان در مييابيم كه همه از صاحبنظران و پژوهشگران معتبر بودهاند و لوفور به دليل جايگاه والايش در كرسي انقلاب فرانسه در دانشگاه سوربن دسترسي تمام و كمالي به اين منابع رسمي يا خصوصي داشته است.
آيا نقد و انتقادي هم به تاريخنگاري لوفور وجود دارد يا خود شما نقدي به او داريد؟
اي.جي.پي.تيلر درباره اين مجموعه سهجلدي ميگويد: شايد ما اينگونه آثار را كتاب درسي در عاليترين سطح بدانيم. هر نامي كه بر اين اثر بگذاريم- چه پژوهشي و چه كتاب درسي- اين كار بهترين اثري است كه تاكنون در اين زمينه خلق شده است. اندرو رابرتس در پيشگفتار جلد سوم لوفور را يكي از بزرگترين روشنفكران ماركسيست نيمه دوم قرن بيستم ميداند و ميگويد اوست كه پايهگذار مكتب به اصطلاح مطالعه تاريخ از پايه است.با اين همه او اضافه ميكند كه كتاب ناپلئون لوفور به يقين تاريخ نگاري از بالاست و ميپذيرد كه كنشها و اراده يك فرد خارق العاده و تنها ميتواند با اراده تودههاي پرولتري كه لوفور خود به توان و نيرويشان باور تام و تمام داشت پهلو بزند. بنابراين چگونه و چطور ميتوان اين تناقض و معما را تبيين كرد؟وباز از قول همين نويسنده ميخوانيم: «در تصوير منفي كه لوفور از خصم غدارناپلئون- دوك ولينگتن- به دست ميدهد، دستكم از ديد انگليسيها نقطه كوري به چشم ميخورد، او ولينگتن را آدمي خشك و سرد و عاري از حتي سر سوزني از نبوغ ناپلئون نشان ميدهد.توصيف او از دوك آهنين سردخانه اشرافيت شايد نگرش غالب بين تاريخنگاران فرانسوي باشد كه در كل وقعي نمينهند به افتخار نظامي مردي كه به هر حال ناپلئون را درآوردگاه نبرد دو فرمانده شكست داده بود. »
فكر ميكنيد اهميت اين كتاب براي خواننده امروزي ايراني كه در جامعهاي متفاوت از فرانسه و دويست سال پس از اين واقعه زندگي ميكند، در چيست و يك ايراني امروز چه درس يا درسهايي از اين كتاب ميتواند بگيرد؟
ما در جهاني بسر ميبريم كه مرزهاي جغرافيايي را بياثر كرده و انسان را صرفنظر از مليت و رنگ و نژاد و زبان و باور به ديگر همنوعانش بسيار نزديك كرده است. شايد برخي تصور كنند كه امروز نيازي به مطالعه عميق انقلاب فرانسه كه در اواخر قرن هجدهم روي داده، نباشد، اما با توجه به ظرايف و ترفندها و تاثيرات متقابل رويدادها و چگونگي شكلگيري اصل تفكيك قوا و محو ساختار سلطنت موروثي، اين انقلاب هنوز ميتواند درسهاي زيادي به ما بياموزد، كما اينكه شعارهاي اين انقلاب تاثير بسزايي در انديشهورزان انقلاب مشروطيت خودمان هم داشته است. اصل ضرورت اتحاد نيروهاي تحولخواه براي نيل به هدفي مشترك، دوري از هرگونه افراطيگري و تنگنظريهاي فرقهگرايانه، آشنايي با دسيسههاي مزورانه و ارتجاعي نيروهاي تماميت خواه و... همه از درسهاي گرانقدري هستند كه ميتوانيم با مطالعه ابعاد گوناگون انقلاب فرانسه بياموزيم. روش تحليلي و استناد به مدارك و شواهد كه لوفور در تاليف اين مجموعه گرانقدر كارمايه خود قرار داده ميتواند مشعل فروزاني باشد در دست تاريخپژوهان ميهنمان تا رويدادهاي مهم كشورمان ايران را در پرتو آن تحليل كنند. از عزيزان خواستارم كه كتاب را با دقت مطالعه كنند تا بيشتر با كار سترگ ژرژ لوفور آشنا شوند.
در ترجمه اين اثر سه جلدي با چه مشكلاتي رودر رو بودهايد؟
اين كار را نميتوان صرفا ترجمه نام نهاد. براي ترجمه امين چنين اثر مهمي نياز به پژوهش و مطالعه جانبي نيز بود. در موارد زيادي نوشتن پانوشتها براي آگاهي خواننده ضروري بود. تنظيم اين پانوشتها بسيار وقتگير و طاقتفرسا بود. در كتابها از شخصيتهاي بسياري با مليتهاي متفاوت نام برده شده است. آوانگاري كمابيش درست اين اسامي از ديگر موارد وقتگير بود. كار نسخهخواني و غلطگيري مكرر چنين حجم زيادي از مطالب هم در نوع خود چالشبرانگيز بود.