سلوك سرخوشانه رفقا
محمد خيرآبادي
وقتي با رفقاي خوب سفر ميكنم، احساس ميكنم روي همهچيز، نم باطراوتي نشسته كه اجازه نميدهد خشكي و جديت در لابهلاي هيچ حرفي زياد دوام بياورد. انگار در ميان جديترين گفتوگوها و برنامههاي سفر هم، سلوكي سرخوشانه ميخواهد خودش را تحميل كند. سلام صبحگاهي را با جملهاي از سر شوخي يا تكه كلامي طنز شروع ميكنيم. همان اولين كلمات و تحركات را دست مياندازيم و سر به سر هم ميگذاريم. حرف ميزنيم از در و ديوار و زمين و زمان. از گذشتههاي دور چيزهايي بيرون ميكشيم كه شايد حتي شنيدنش حالا، گوشهايمان را سرخ كند. پشت سر دوستان مشترك حرف ميزنيم. بلديم بخنديم و بخندانيم، شوخيهاي فيالبداهه ترتيب دهيم و بيبهانه قهقهه بزنيم. خيلي راحت ميزنيم به جاده شوخي و طنز و لودگي. حتي درباره چيزهايي كه ديدهايم، خواندهايم و شنيدهايم، با چاشني طنز و خنده و شوخي و لطيفه صحبت ميكنيم. مرز شوخي و جدي در حرفهايمان محو ميشود. دغدغههايمان را فراموش نميكنيم اما انگار جديترين و پيچيدهترين و حتي تلخترين موضوعات هم در كنار رفيق، راحتتر در ذهن و جانمان حل ميشوند.
رفيق واقعي و درست و حسابي يعني همين؛ كسي كه بشود تلخي روزگار را در كنارش شيرين كرد. كسي كه اجازه دهد ذهن و روانت را جلويش پهن كني و راحت دراز بكشي. دنيا در ظاهر به سمت تمناي خوشي بيشتر و لذت بيشتر در حركت است. همه جا صحبت از اين است كه خوش بگذرانيد، مثبت بينديشيد، از لذتهاي كوچك غافل نشويد، از مناظر و موسيقي و طعمها و عطرها لذت ببريد. اما در باطن كافي است كار را كمي شوخي بگيريد تا عواقبش به سرعت پديدار شود. اعتبار اجتماعي، تصوير شخصيتي و مناسبات با ديگران همه با اندكي شوخي گرفتن دنيا، بر باد ميرود. در آموزش و يادگيري بايد جدي بود و پشتكار داشت. در تربيت فرزند سهلانگاري نبايد كرد. شغل و حرفه و اقتصاد كه اساسا بر جديت بيرحمانهاش استوار است. فقر، بيعدالتي، دشواريهاي محيط اجتماعي و سياستهاي نادرست كه بر زندگي ما اعمال ميشوند، هيچ شوخي ندارند. انگار ارباب روزگار مدام در كمين است كه جدي بودن را به ما يادآوري كند. در محضر دوست و در سفر با رفيق، فرصت مهياست براي لذت بردن اصيل و عميق. ميشود با خيال راحت حرفهاي ناگفتني و ممنوعه را به زبان آورد و از پوسته خشك رسمي و نقابهاي اجتماعي و از دايره اخبار و رويدادهاي تيره و تار بيرون آمد. ميشود جديت زندگي و غمهاي عالم را به دست خنده و شوخي و لودگي سپرد، جوري كه همه را بشويد و ببرد. سفر با رفيق، پادزهر دنياي جدي است.