ناپلئون بناپارت شخصيتي جذاب و دوست داشتني است، شايد به علت موفقيتهايي كه در طول حيات كوتاهش و عمدتا با تكيه بر استعداد و كوشش شخصي كسب كرد و به خاطر نبوغ نظامياش، شايد هم به علت سرنوشت تراژيكش. ايرانيها هم او را دوست دارند، در كنار دلايل مذكور احتمالا به اين دليل كه در برابر انگليسيها ايستاد و سوداي تسخير جهان را داشت. هر چه باشد، ناپلئون نزد فارسيزبانان محبوب است. كتابسراي تنديس به تازگي كتابي با عنوان «ناپلئون؛ باغباني كه امپراتور شد» نوشته روث اسكر منتشر كرده است. اين كتاب روايتي متفاوت از زندگي و زمانه ناپلئون است با محوريت قرار دادن علاقه او به باغ و باغباني. به مناسبت انتشار اين كتاب با بنفشه شريفيخو، مترجم كتاب گفتوگو كردم. خانم شريفيخو پيش از اين نيز آثار فراواني را به فارسي ترجمه كرده است كه از آن ميان ميتوان به كتاب «موسوليني» نوشته پل كرنر اشاره كرد.
در ابتدا بفرماييد علت علاقهمنديتان به ناپلئون چيست؟
علاقه من به ناپلئون از نگاه مرسوم به او به عنوان يك فرمانده نظامي فراتر ميرود. چيزي كه مرا بهطور خاص جذب ميكند، بُعد انساني شخصيت او است؛ همانگونه كه روث اسكر در كتاب «ناپلئون؛ باغباني كه امپراتور شد» به زيبايي ترسيم كرده. اين كتاب، ناپلئون را نه فقط در ميدانهاي نبرد، بلكه در خلوت باغهايش، در سكوت تبعيد و در مواجهه با خاطرات و ميراثش نشان ميدهد. براي من، ديدن ناپلئون در مقام كسي كه باغ ميكارد، تامل ميكند و به تاثيرات بلندمدت تصميمهايش فكر ميكند، باعث ميشود كه او را نه صرفا يك فاتح، بلكه انساني پيچيده، مدرن و حتي امروزي ببينم.
آيا چنانكه در مقدمه ذكر شد، موافقيد كه ناپلئون بهطور كلي شخصيتي محبوب است و اگر اينطور است، شما چه علل و عواملي براي اين محبوبيت ميبينيد؟
بله، ميتوان گفت ناپلئون همچنان از چهرههاي محبوب و بحثبرانگيز در تاريخ است، گرچه اين محبوبيت همواره يكدست و بيچالش نبوده. آنچه توجه بسياري را جلب ميكند، نه فقط قدرت نظامي يا اصلاحاتش، بلكه سرگذشت او است؛ سرگذشت مردي از خانوادهاي نه چندان برجسته در جزيرهاي دورافتاده كه با اتكا به استعداد، جاهطلبي و موقعيتسنجي، به راس قدرت در اروپا رسيد. اينگونه روايتها همواره در ذهن جمعي جاي خاصي داشتهاند. در مورد ناپلئون، اين علاقه تنها به صعود فردي او محدود نميماند. اصلاحات او در زمينههاي قانون، آموزش و اداره كشور تاثيرات ماندگاري برجاي گذاشت. در عين حال، نميتوان چشم بر بهاي سنگيني بست كه بسياري از مردم اروپا در دوران فتوحات ناپلئوني پرداختند؛ جنگهاي پياپي، تسلط نظامي و سركوب آزاديهاي سياسي. به همين جهت، ناپلئون شخصيتي دوگانه است؛ هم اصلاحگر و هم فرمانده، هم معمار نظم و هم آغازگر آشوب. شايد همين تضادهاست كه او را همچنان زنده نگه داشته است.
در مورد ناپلئون تاكنون آثار زيادي به فارسي منتشر شده است. نويسنده كتاب حاضر كيست و چرا از ميان آثار موجود اين اثر را براي ترجمه انتخاب كرديد؟
نويسنده اين كتاب، روث اسكر، تاريخنگار و نويسنده بريتانيايي است كه بيش از هر چيز به خاطر رويكردهاي نوآورانهاش در زندگينامهنويسي شناخته ميشود. رويكرد او در نگارش اين كتاب با بسياري از زندگينامههاي سنتي ناپلئون تفاوت دارد؛ او كوشيده است ناپلئون را نه فقط از خلال نبردها و سياستها، بلكه از زاويه نگاه خود او، با تمركز بر تاملات، خلوتها و لحظات زندگي روزمرهاش روايت كند. در ميان آثار متعددي كه درباره ناپلئون نوشته شده، اين اثر را به دليل همين زاويه ديد خاص و منحصربهفرد براي ترجمه انتخاب كردم. در فضايي كه ناپلئون اغلب يا قهرمان تصوير ميشود يا مستبد، اسكر كوشيده او را به عنوان انساني پيچيده، چندلايه و درگير با ميراث خود به تصوير بكشد. اين نوع روايت، بهويژه براي مخاطب امروز، امكاني تازه براي تامل در باب قدرت، شهرت و جاودانگي فراهم ميآورد.
در مورد وجوه گوناگون شخصيت ناپلئون مثل دمدمي مزاج بودن او يا عاشق پيشه بودنش فيلمها و كتابهاي زيادي نوشته شده، اما كمتر كسي به عشق و علاقه او به باغ و باغباني پرداخته. اهميت اين وجه از شخصيت ناپلئون كه نويسنده بر آن تاكيد داشته، چيست و اين خصلت او چه تاثيري در زندگي او داشته است؟
يكي از نكات برجسته در كتاب روث اسكر، همين توجه به جنبهاي كمتر شناخته شده از شخصيت ناپلئون است: عشق او به باغها، گياهان و باغباني. در حالي كه بسياري از روايتها، چه در قالب فيلم و چه كتاب، بيشتر بر وجه سياسي، نظامي يا شخصيت پرتلاطم او تمركز كردهاند، اسكر سعي كرده پرده از لحظاتي بردارد كه ناپلئون، دور از ميدانهاي نبرد و اتاقهاي فرماندهي، به گياهان، طراحي باغها و مراقبت از فضاي سبز پناه ميبرد. اهميت اين وجه، پيش از هر چيز، در اين است كه تصويري انسانيتر و تاملبرانگيزتر از ناپلئون ارايه ميدهد. علاقهاش به باغباني فقط يك سرگرمي شخصي نبود، بلكه راهي براي بازانديشي، بازسازي ذهني و نوعي دلبستگي به نظم و تداوم در جهاني بود كه در آن ناپايداري و خشونت فراوان بود. بهويژه در تبعيد - چه در البا و چه در سنت هلنا - ساختن و رسيدگي به باغ براي او شكلي از مقاومت در برابر فراموشي و انزوا بود. نويسنده با برجسته كردن اين جنبه، به ما يادآوري ميكند كه حتي مردان بزرگ تاريخ، با تمام جاهطلبيها و افتوخيزهايشان، به لحظاتي از آرامش، طبيعت و خلوت نياز دارند و گاه همين لحظات است كه ابعاد ناديده وجودشان را آشكار ميكند.
ناپلئون معمولا به عنوان يك نابغه نظامي شناخته ميشود كه در زمينه تصميمگيري و برنامه جنگي بسيار باهوش بود و البته خودراي. آيا كتاب حاضر اين برداشت را تاييد ميكند يا نويسنده نظر ديگري دارد؟
كتاب بهطور مستقيم بر تحليلهاي نظامي و جزييات نبردها تمركز ندارد، اما تصويري كه از ناپلئون ارايه ميدهد، برداشت رايج از او به عنوان نابغهاي نظامي و در عين حال خودراي را تكميل ميكند. اسكر اين وجه از ناپلئون را انكار نميكند؛ هوش نظامي، قدرت تصميمگيري سريع و تسلط او بر صحنه جنگ در روايت حضور دارند، اما نويسنده علاقهمند است نشان دهد كه اين ويژگيها بخشي از شخصيت او بودند، نه همه آن. نكته مهم در رويكرد اسكر اين است كه او ناپلئون را بيشتر در خلوتش بررسي ميكند؛ در زمانهايي كه فرصت دارد به گذشتهاش فكر كند، اشتباهات را مرور كند و در سكوت تبعيد، با خود سخن بگويد. در چنين لحظاتي، تصوير مردي كه فقط به فرمان دادن و فتح كردن فكر ميكند، رنگ ميبازد و جايش را به فردي ميدهد كه درگير ترديد، حسرت و نوعي بازنگري در خويش است. بنابراين كتاب نه تصويري كاملا متفاوت، بلكه روايتي لايهمندتر از همان چهره آشنا ارايه ميدهد.
به جذابيت موضوع و علل توجه مخاطبان به كتاب پرداختيم. اما ميخواستم بفرماييد به نظر شما غير از جذابيت علت اهميت كتاب چيست و مخاطب غير از لذت بردن از مطالعه زندگي يكي از شخصيتهاي بزرگ تاريخ، چه سود ديگري از مطالعه آن ميبرد؟
جذابيت موضوع بدون ترديد يكي از دلايل توجه مخاطبان به اين كتاب است، اما اهميت آن فراتر از جذابيت صرف يا روايت زندگي يك شخصيت تاريخي مشهور است. آنچه اين اثر را ارزشمند ميكند، تلاش نويسنده براي ترسيم چهرهاي چندوجهي از ناپلئون است: نه قديسي شكستناپذير و نه هيولايي جاهطلب، بلكه انساني پيچيده با تناقضها، ترديدها، لحظات خلوت و اشتياقهايي كه گاه از چشم تاريخ رسمي پنهان ماندهاند. مطالعه چنين كتابي به مخاطب كمك ميكند تا نگاهش به تاريخ و شخصيتهاي تاريخي عميقتر و انسانيتر شود. ما ياد ميگيريم به جاي آنكه شخصيتها را در دوگانه ساده «قهرمان» يا «خائن» ببينيم، آنها را در بستر زمان، شرايط و تجربياتشان درك كنيم. اين نوع نگاه، نه فقط در مواجهه با گذشته، بلكه در درك پيچيدگيهاي انسان امروز نيز به كار ميآيد. از سوي ديگر، تاكيد كتاب بر لحظات سكوت، تبعيد، باغباني و بازانديشي، يادآور اين است كه حتي بزرگترين بازيگران صحنه تاريخ، در نهايت با سوالاتي بنيادين درباره معناي زندگي، قدرت، شكست و تنهايي روبهرو ميشوند؛ سوالاتي كه براي همه ما، در هر جايگاهي، آشناست. اين همان جايي است كه تاريخ، به تجربهاي شخصي و تاملبرانگيز بدل ميشود.