در فهم متن ديني، همه متن را بايد ديد
محمد فنايي اشكوري، عضو هيات علمي موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) در يادداشتي به نقد ديدگاه مصطفي ملكيان در مورد الهيات قرآني پرداخته است كه در ادامه اين يادداشت و نقد را ميخوانيم:
آقاي ملكيان مدعي است كه در قرآن سه تصوير ناسازگار از خدا مطرح شده است:
الف) خداي شخصي انسانوار؛ در آياتي كه صفاتي انساني را به خدا نسبت ميدهد؛ مانند: «فلما آسفُونا انْتقمْنا مِنْهُمْ فأغْرقْناهُمْ أجْمعِين»؛ چون فرعونيان ما را به خشم آوردند از آنان انتقام گرفتيم. پس همه را غرق كرديم؛
ب) خداي شخصي نا انسانوار؛ در آيات تنزيهي؛ مانند: «ليس كمِثْلِهِ شيءٌ وهُو السّمِيعُ البصِير».
ج) خداي غيرمتشخص؛ مانند: «هُو الأوّلُ والآخِرُ والظّاهِرُ والْباطِنُ وهُو بِكلِّ شيءٍ علِيمٌ». (ملكيان، «درسگفتار معناي زندگي»، جلسه سوم).
اين مدعا قابل مناقشه است و اين سه دسته آيات بههيچوجه سه تصوير مختلف از خدا به دست نميدهند، بلكه هر يك وجهي از صفات الهي را بيان ميكنند كه نه تنها ناسازگار نيستند، بلكه مكمل و ملازم يكديگرند. آيات دسته اول از تدبير خدا در جهان سخن ميگويند؛ آيات دسته دوم بر بيمانندي و تنزيه خدا دلالت دارند و آيات دسته سوم به عدم تناهي و حضور فراگير خدا اشاره دارند. اينها اوصاف يك خداست؛ همان خدايي كه اول و آخر و ظاهر و باطن است؛ مثل و مانند ندارد و اين تنزيه است كه از مسلّمات خداشناسي اسلامي به شمار ميآيد. مگر خداي نامتناهي و داراي حضور فراگير، مثل و مانند دارد كه آيات دسته سوم با آيات دسته دوم منافات داشته باشند؟ اساسا چون خدا نامتناهي است، مثل و مانند ندارد. اگر چيزي مثل و مانند داشته باشد قطعا متناهي است. يا نعوذبالله مگر خداي نامتناهي كر و كور است كه با سميع و بصير بودن منافي باشد؟ چون حضور فراگير دارد، همه چيز را ميبيند و همه چيز را ميشنود و به همه ديدنيها و شنيدنيها اشراف دارد و البته كه شنيدن و ديدنش انفعالي و با گوش و چشم نيست. همين خداي نامتناهي كه مثل و مانند ندارد، رحمت و غضب دارد و نسبت به نيك و بد و عدل و ظلم بيتفاوت و بيطرف نيست و «كلّ يوْمٍ هُو فِي شأْنٍ» است؛ همان خداي نامتناهي (خداي سوم) است كه مثلي ندارد (خداي دوم) و رحمت و غضب دارد (خداي اول). ابنعربي كه برجستهترين سخنگوي وحدت وجود است، رحمت را از برجستهترين صفات خدا و عالم را نفس رحماني ميداند. اين نكته هم در ميان متكلمان و فيلسوفان و عارفان اسلامي مسلّم است كه اموري مانند رحمت و غضب وقتي به خدا نسبت داده ميشود، بايد همراه با تنزيه باشد و جهات انفعالي و نقصي سلب شود و روح معنا و معناي پالايش شده و پيراسته از ويژگيهاي امكاني به خدا نسبت داده شود. از نظر ابنعربي آيه «ليس كمِثْلِهِ شيءٌ وهُو السّمِيعُ البصِيرُ» جمع بين تشبيه و تنزيه است.
همان دين و متون ديني كه براي خدا رحمت و غضب و توبهپذيري قائلاند، ميگويند: «سُبْحانالله عمّا يصِفُون» ؛ «أنْت كما أثْنيت علي نفْسِك وفوْق ما يقُولُ الْقائِلُون». فهم عاميانه از خدا در فرهنگهاي گوناگون به شكلي تشبيهي و انسانوار است.
به گزارش گزنوفانس، مردمي در اتيوپي خدا را همانند خود سياهپوست تصور ميكنند و مردم تراكيا او را چشم آبي و مو قرمز ميپندارند. آنگاه ميگويد: اگر گاوها و اسبها ميتوانستند نقاشي كنند، خدا را به صورت گاو و اسب نقاشي ميكردند.
امام باقر (ع) ميفرمايند: «كلّما ميزْتُمُوهُ بِأوْهامِكمْ في أدقِّ معانيهِ فهُو مخْلُوقٌ مصْنُوعٌ مِثْلُكمْ مرْدُودٌ إِليكمْ ولعلّ النّمْل الصِّغار تتوهّمُ أنّ لِلهِ تعالي زبانِيتينِ»؛ هر چه شما آن را در اوهام خودتان در دقيقترين معانياش بازشناسي ميكنيد، مخلوق و مصنوعي است مانند خودتان. چهبسا مورچه ريز ميپندارد كه خدا همچون او دو شاخك دارد. ما ممكن است مورچهوار خدا را همچون خود بپنداريم و به تشبيه محض و تجسيم روي آوريم. هنگامي كه به كلام خدا و متن ديني مراجعه ميكنيم، ممكن است با همان ذهنيت تشبيهي، توصيف درست متن ديني را نادرست تفسير كنيم و به تشبيه برسيم. فهم تشبيهي و تجسيمي ممكن است، اما فهم نادرستي است. در فهم متن ديني اولا همه متن را بايد ديد، نه فقط برخي از متون را؛ زيرا قسمتي از آن مفسر قسمتي ديگر است و در آن اختلاف نيست: «كتابُالله... ينْطِقُ بعْضُهُ بِبعْضٍ ويشْهدُ بعْضُهُ علي بعْضٍ ولا يخْتلِفُ فِيالله...» و متشابهات را در پرتو محكمات بايد فهميد؛ ثانيا در فهم مباحث عقلي دين بايد پاي عقل را به ميان آورد و متن را به گونهاي تفسير كرد كه با عقل ناسازگار نباشد؛ تلطيف كنيم. اينها از اصول مسلّم فهم و تفسير متن است. (مهر)