تينا جلالي
يكي از فيلمهاي اجتماعي پرحاشيهاي كه اين روزها در سينماهاي ايران اكران است، «بيسروصدا» به كارگرداني مجيدرضا مصطفوي است كه موضوعي ملتهب و بحثبرانگيز دارد. قصه كارگري شريف كه تحت تاثير شرايط جامعه، به شكل عجيبي مدام در زندگياش بدشانسي ميآورد.
قصه انساني كه با تورم افسارگسيخته و بازار آشفته اقتصادي و مسائل مختلف كشور دست به گريبان است، در عين حال در گذشته فشارهاي زيادي را تحمل كرده و حالا چالشها و مشكلات دائما او را به سمتي هل ميدهند كه اقداماتي خارج از تحملش انجام بدهد، اما او در برابر اين شرايط مقاومت ميكند.
اين فيلم اجتماعي در دولت سيزدهم براي اكران در سينماها با حواشي زيادي مواجه بود، اما در دولت جديد مشكلاتش حل شد و اين روزها در سينماها نمايش دارد.
درباره مختصات فيلم «بيسروصدا» با مجيدرضا مصطفوي، كارگردان و مهيار حميديان يكي از فيلمنامهنويسان فيلم، گفتوگويي انجام داديم كه پيش روي شماست.
جناب حميديان بحث را با شما آغاز كنيم كه يكي از نويسندگان فيلم بيسر و صدا هستيد. كمي از فعاليتهاي خودتان در ابتدا توضيح ميدهيد؟
حميديان: دانشآموخته سينما و ادبيات نمايشي از دانشگاه سوره هستم و طي ساليان گذشته به ساخت فيلم كوتاه و فيلمنامهنويسي مشغول بودم. علاوه بر «بيسروصدا» بازنويسي فيلم سينمايي تومان را به عهده داشتم.
جناب مصطفوي، شما از فيلمسازان جوان و البته كم كار سينماي ايران هستيد. چرا؟
مصطفوي: واقعيتش اين است از همان ابتداي شروع به كار در سينما ميدانستم كه قرار نيست پركار باشم، به چند دليل و چند زاويه. اول فيلمسازي هستم كه خودم درگير فيلمنامه هستم، از ابتداي طرح سناريو بگير تا تهيهكنندگي و آمادهسازي توليد فيلم با من است، ضمن اينكه كارگرداني به عهده من است و مسووليت پست پروداكشن و بعد از آماده شدن فيلم درگير پخش داخلي و بينالمللي هم ميشوم. يعني بار عمده همه مسووليتها به عهده من به عنوان كارگردان، تهيهكننده و يكي از نويسندگان است. همين مسير براي هر فيلمي سه يا چهار سال طول ميكشد و مساله ديگر، سليقه و كيفيت كار است، به اين معني كه بايد به نقطهاي برسم كه بدانم اين قصه و داستان را ميتوانم روايت كنم يا فيلمي بسازم. در مجموع، اين مراحل زمانبر است و باعث ميشود كمي روند ساخت فيلمهايم طولاني شود، مساله ديگر فرامتني است، و آن اينكه ميتوانستم در 14 سال اخير فيلم بيشتري بسازم ولي از روز اولي كه پروانه ساخت ميخواهم بگيرم تا روز آخري كه فيلم در شبكه نمايشخانگي عرضه شود همواره با مشكلات و سختگيريهاي زيادي مواجه ميشوم يعني از مجوز ساخت تا مجوز اكران و پروانه نمايش و... فيلمهايم دچار ملاحظات و مميزيهايي شده مخصوصا آستيگمات و بيسروصدا كه اين دو فيلم مسير سختي را طي كرد و انرژي زيادي از من گرفت. اين طور ميتوانم بگويم كه بخشي انتخاب شده است و بخشي دست من نيست و شرايط و قوانين و وضعيت فرهنگي كشور پيش روي من ميگذارد.
بسياري از كارگردانها در سالهاي اخير خاصه از 1401 به اين طرف سمت پلتفرمها رفتند و به سريالسازي روي آوردند ولي براي شما اين گونه نبود. چرا؟
مصطفوي: اولويت من هميشه سينماست، سينما دنيايي دارد كه در كودكي و نوجواني به واسطه آن عاشق سينما شدم، با ديدن فيلمهايي كه فيلمسازان بزرگ نسلهاي قبل در ايران و خارج ساختند. بله سينما براي من جاي ديگر است و جايگاه ديگري دارد . اين را هم بگويم كه اكثر فيلمنامههاي سريالهايي كه در پلتفرمها ساخته شده براي من فرستاده شده و من قصههايشان را خواندم اما مرا مشتاق نكرد، با اينكه بعضي از آنها وقتي ساخته شدند واقعا كارهاي خوبي هم شدند ولي براي من اشتياقي به وجود نياورده ولي خب با توجه به اينكه شرايط سخت و پيچيدهاي پيش روي سينماي اجتماعي است و با توجه به قوانين و شرايط فرهنگي اجتماعي وقتي ببينم كاري در سينما نميتوان انجام داد، با در نظر گرفتن اين نكته كه در شبكه نمايش خانگي فضا بازتر شده شايد در آنجا فعاليتم را ادامه بدهم اما واقعيت سينما براي من شبيه مرواريدي است كه هميشه از دور ميدرخشد .
بپردازيم به فيلم بيسروصدا. اين فيلم از منظرهاي مختلف قابل ارزيابي است؛ يكي از نمودهاي آن كه اتفاقا در سالهاي اخير در سينماي ايران كمتر به آن پرداخته شده توجه به قشر نوجوان و خواستههاي آنهاست.در فيلم بيسر صدا با نوجواني مواجه هستيم كه جهان متفاوتي دارد ...
مصطفوي: تم توجه به نوجوانان و جوانان، تم مورد علاقه من هم است، در كنار قصهاي كه روايت ميكنم يكي از تمها توجه به نسل نوجوان است كه حقيقتا فراموش شده هستند. به اين معني كه وقتي از دور ميايستيم و به سيستم تربيتي آموزشي پرورشي ايران نگاه ميكنيم ميبينيم كه هيچ برنامهاي براي اين قشر ندارند همان برنامههاي ۶۰سال گذشته كه در اروپا منسوخ شده است را براي نوجوانان پياده ميكنند، به اين معني كه ما با تعداد زيادي از قشري مواجه هستيم كه سيستم آموزشي كشور برنامه خاصي براي آنها متصورنيست مساله ديگر كه در فيلم آستيگمات هم وجود داشت توجه به دوران بلوغ اين سن است كه از مسائل پنهان ماست، بلوغ زودرس و عشقهاي نامتعارف، روابط فرزندان با پدر و مادر و محيط پيرامون براي من بسيار جذاب است و من هر وقت به آن فكر ميكنم سرذوق ميآيم كه ميشود درباره آن كاري كرد كه كمتر فيلمسازان ديگر در اين 7 يا 8 ساله به آن پرداختند. به نظرم، ما بهشدت با نسل باهوش پرسشگر و متفاوت مواجه هستيم.
كه به خواستهها واميالشان اصلا توجه نميشود.
مصطفوي: به نظرم اين قشر حلقه گمشده در جامعه ما هستند در صورتي كه بخش عظيمي از جامعه ما را تشكيل ميدهند.
چه دختر و چه پسر...
مصطفوي: دقيقا؛ من هر از چندگاهي پروندههاي روانشناسي در مورد اين نسل را ميخوانم با اتفاقات عجيب مواجه ميشوم. ولي نكته مهم اينكه هميشه يك خط قرمزي وجود دارد كه نميتوان به سمت اين سوژهها رفت و آن را لمس و بيان كرد، ولي من سعي كردم تا حدي كه ميشود در آستيگمات و بيسر و صدا و تا جايي كه در تنه اصلي قصه من جا ميدهد به روابط و عشقهاي نامتعارف پسربچه نوجوان قصه ما و ليلاي بندباز بپردازم. تفاوت عمدهاي كه اين نسل با نسل قبلتر دارد اينكه آنها را نميتوان ناديده گرفت و خواستههايشان را سركوب كرد، بسيار خواستههاي جدي دارند و پرسشگر هستند، با تمام انتقاداتي كه درباره آنها ميشود كه مسووليتپذير نيستند به نظر من اتفاقا اين نسل، هوشمند هستند، يعني هفت تا هشت سال ِ آينده پوستاندازي به واسطه اين نسل مدرن در جامعه خواهيم داشت و با تصوير جديدي مواجه ميشويم.
حميديان: به شخصه فكر ميكنم نسل نوجوان و جوان ما به طرز قابل توجهي پيشرو هستند. جلوتر از ما هستند. جسور و شجاعند. سمير در بيسروصدا شجاعتي به خرج ميدهد كه پدرش در موقعيتِ مشابه در گذشته آن كار را نكرده. در اولين صحبتهايي كه راجع به بيسروصدا داشتيم مجيدرضا از دغدغههايش راجع به نوجوانان گفت و من هم خوشحال بودم كه ميتوانيم در اين فيلمنامه داستاني راجع به يك نوجوان تعريف كنيم. در دنيا فيلمهاي زيادي راجع به نوجوانان ساخته ميشود. جشنواره برلين بخش اختصاصي فيلمهاي كودك و بخش اختصاصي فيلمهاي مربوط به نوجوانان را دارد. همينطور جشنوارهاي مثل تورنتو. در كن، ونيز، لوكارنو، روتردام، بوسان و جشنوارههاي ديگر هم فيلمهايي مربوط به اين موضوعات جايگاه ويژهاي دارند. دوراني كه سينماي ما موفقترين حضور جشنوارهاي را داشته، دورهاي بوده كه فيلمهاي زيادي با موضوعات كودك و نوجوان ساخته ميشده. دنياي نوجوانانه، جهاني است پر از داستان. نوجوانان در مرزِ رسيدن بلوغ نگاه منحصربهفردي به موضوعات پيرامونشان دارند. داستانهاي بكر زيادي در دنياي نوجوانان وجود دارد اما واقعيت اين است كه سينماي امروزِ ما ظرفيت نشان دادن بسياري از آنها را ندارد. سانسور دست و پاي فيلمنامهنويسان و كارگردانان را بسته. دغدغههاي نوجوانان امروز با دهه شصت و هفتاد بسيار متفاوت است و دغدغههاي نوجوانان امروز امكان نمايش ندارند. در همين فيلمنامه مجيدرضا و من درگير اين بوديم كه چطور اين داستان را بيان كنيم. واقعيت اين است كه اگر محدوديتها نبود، اين داستان با جسارت بيشتري از طرف ما بيان ميشد.
در فيلم بيسر و صدا يكي از نشانههاي هشدارآميز درباره اين نسل سكوت و خاموشي و خشم عجيب آنهاست و اينكه بايد توجه به اين نسل جدي گرفته شود. موافقيد؟
مصطفوي: معتقدم با نسلي مواجه هستيم سرعت تغيير در اين نسل بسيار است، يك مقطعي بود كه ميگفتند هر 10 سال يكبار در نسلها تغييرات به وجود ميآيد حالا آنچه ميبينيم هر روز در اين نسل تغييرات با شتاب را شاهديم. وقتي فيلمهايم دچار مميزي ميشود (آستيگمات و بيسروصدا) در اين جلسات هميشه ميگويم بيايد از نگاه تربيتي به اين موضوع نگاه كنيم، ريشهيابي كنيد و معضلات را شناسايي كنيد، كمي بيطرفانهتر با موضوع برخورد كنيد، كمي از نگاه راهگشاي و رمزگشايي نگاه كنيد. با شما موافقم اگر با نگاه جديتر به فيلمهاي اجتماعي از اين دست نگاه شود قطعا راهگشا خواهد بود
قصه اصلي فيلم بيسروصدا درباره مرد كارگري است مثل همه كارگرهاي كشورمان، اما همانطور كه خودش ميگويد بدبياري عجيبي ميآورد، درباره انتخاب طبقه كارگر كه مشكلاتشان قطعا برآمده از جامعه است برايمان كمي صحبت ميكنيد؟
مصطفوي: در 15 سال اخير، مشخصا اواخر دهه هشتاد در كشورمان اتفاقاتي افتاد كه موج سوء مديريت كشور را درگير كرد. تبعاتش تا سالهاي 96 در كشور ماند، اگرچه آن زمان سيستم به لحاظ فرهنگي اقتصادي تغييراتي كرد اما معتقدم كشور دراين مقطع بيشرين آسيب را ديد، عدم برنامهريزي درست و سوءمديريت طبقه متوسط را دچار آسيب كرد، البته الان كه اصلا طبقه متوسط وجود ندارد همه طبقه متوسط به سمت طبقه فقير ريزش كرد و گسلي عظيم بين 7 تا 8درصدي طبقه بالا و 92 درصدي پايين شكل گرفته است يعني هيچ حد ميانهاي وجود ندارد. بخشي هم طبقه كارگري هستند كه به زير خط فقر سقوط كردهاند كه از صبح تا شب درگير مسائل روزمره و معيشت خود هستند. اما مسالهاي كه وجود دارد اين طبقه براي من بسيار متاثركننده است وقتي داشتم فيلمنامه بيسرو صدا را مينوشتم وقتي افرادي را در جامعه ميديدم كه روزي 17 يا 18 ساعت كار ميكنند و دوست دارند به جايي برسند اما درگير بدشانسي ميشوند، اما طبقه كارگر هرقدر كار ميكند و تلاش ميكند به آنچه ميخواهد نميرسد اين براي من بسيار ناراحتكننده است، مساله ديگري هم وجود دارد و آن شرايط زندگي است؛ از تورم افسارگسيخته بگير و بازار آشفته اقتصادي و مسائل فرهنگي به دليل شرايط خاص ايران آنقدر بيحساب و كتاب و فراموش شده.ما با قشر بزرگي طرف هستيم كه سقوط آزادي كردند تبعاتش هم حاشيه شهرهاي بزرگ و شغلهاي كاذب است . من فكر ميكنم اين طبقه هم فراموش شده است كه برخلاف شعارهايي كه داده ميشود در معادلات كشور ديده نميشوند.
شخصيت اصلي فيلم همان سيامك در انتهاي فيلم دچار جنوني ميشود كه بسيار قابل تامل و قابل تعميم است و اين هشدار را ميدهد خشم طبقه كارگر شوخي بردار نيست، اما نكته مهم اين است كه در پايان فيلم قهرمان «بي سرو صدا» در سياهي و بدي و آلودگي فرو نميرود و روسفيد بيرون ميآيد.
مصطفوي: معتقدم با طيف گسترده آدمهايي در ايران مواجه هستيم كه مثل سيامك شريف و انسان هستند. آنها فقط دنبال تامين حداقل نياز مالي هستند، يعني شغل درست، بيمه مناسب و رفاه و امنيت متوسط . همين، به صراحت ميتوان گفت طيف غالب مردم ايران شريف هستند. نيازهاي حداقلي آنها را راضي ميكند. دلخوشيهاي كوچك و ساده ميخواهند. سيامك (پيمان معادي) اين قشر را نمايندگي ميكند، يعني بر سر دوراهي ميتواند تصميم بگيرد، واقعيتش براي قصه فيلم بيسروصدا من تصميم نگرفتم. زماني كه قصه را مينوشتيم سيامك آنقدر برايم باورپذير بود او از جايي قصه و ما فيلمنامهنويسان را جلو ميبرد نه اينكه ما او را مديريت كنيم، او مسير را به ما نشان ميداد . به نظرم سيامك فيلم بيسروصدا از آن قهرمانهاي بيسروصدايي است كه در مقطعي ديگر سكوت را جايز نميداند .
آتش زير خاكستر است
مصطفوي: يعني تا جايي ميتواند فشار را تحمل كند. آستانه تحمل اين آدمها محدود است و نميتوانند تا بينهايت به آنها سختي وارد شود . اگر فكر كنيم ميتوانيم به آنها هرچه خواستيم بگوييم و هر كاري خواستيم بكنيم اما آنها سكوت ميكنند، اشتباه محض است. به نظرم منطقيترين كاري كه سيامك ميتوانست انجام بدهد تصميمش در پايان فيلم بود.
حميديان: براي ما جالب بود كه در داستانگويي شكل نامتعارفي از شخصيتپردازي را پيش ببريم. معمولا كاراكترهاي فيلمها در ابتداي قصه با چالشي مواجه ميشوند و فشارِ آن چالش باعث ميشود كه آن شخصيت دست به اقداماتي بزند. اما تعريفِ ما از سيامك كاراكتري بود كه در گذشته فشارهاي زيادي را تحمل كرده و حالا هم چالشها دائما او را به سمتي هل ميدهند كه اقداماتي خارج از تحملش انجام بدهد اما او در برابر اين شرايط مقاومت ميكند. بخشزيادي از اين فيلمنامه تلاش سيامك براي تحملِ اين فشارهاست. پيدا كردن روزنهاي براي اينكه شرايط را با راه و روش و قاعده خود پيش ببرد اما سرانجام اين تحمل ميشكند و مثل فنري كه در اثرِ فشار جمع و جمعتر شده و به يكباره با نيرويش آزاد ميشود، سيامك هم به يكباره عصيان ميكند. اين شرايط امروز جامعه ماست. فكر ميكنم سيامكهاي زيادي در هر قشري وجود دارند. همهچيز آنها را به سمتي هل ميدهد كه از اصولِ خود عدول كنند. حتي در موارد زيادي به دليل شرايط پيچيده حاكم، انتخابِ راهِ غيراخلاقي منطقي و راه اخلاقي غيرمنطقي به نظر ميرسد. اين شرايط سوالهاي سختي را مطرح ميكند كه جواب دادن به آنها ساده نيست. اين سوالهاي سخت در هر قشري، در هر شهري و در هر شرايطي مطرح ميشوند. همين حالا شرايط سينماي ما امروز اين گونه است. شما ببينيد افراد شاغل در اين سينما با چه شرايط پيچيدهاي مواجهاند. بعضيها تحملشان را همين حالا از دست دادهاند و نسبت به همهچيز و همهكس طغيان كردهاند. بعضيها در شرف آن هستند و بعضيها با قبول شرايط و عدم باور به قوانين و موازين به حرفه خود ادامه ميدهند. آنهايي كه همچنان با وجود اين شرايط ناعادلانه، سانسور و فشار فيلم ميسازند عمل غيراخلاقي انجام ميدهند؟ لزوما نه. براي ما جالب بود كه ببينيم سيامك ما كجا در برابر اين شرايط ايستادگي ميكند. تا كجا به دنبال اين است كه در مسيرِ زندگي خودش راهحلي پيدا كند. يكي از بخشهاي جالب طراحي سيامك براي ما همين بود. دائم از هم ميپرسيديم اين موضوع و آن موضوع و آن يكي موضوع سيامك را به آنجايي ميرساند كه از مسيرش نااميد شود و واكنش نشان بدهد؟ رفته رفته مطمئن شديم آن چيزي كه پاشنه آشيلِ سيامك خانوادهاش است. به همين علت داستان سمير در مسيري پيش پيش رفت كه يكي از فاكتورهاي تحريككننده سيامك باشد.
بحث قهرمان و قهرمانپروري در فيلم بيسرو صدا به خوبي نشان داده ميشود حال آنكه مدتهاست سينماي ايران از نشان دادن قهرمان به معناي واقعي دور شده است.تحليل شما چيست؟
مصطفوي: وقتي اطرافم را نگاه ميكنم اين موضوع برايم واقعا تلخ است، در 15سال گذشته قهرمانها و افراد با استعدادي در حوزههاي مختلف در جامعه داشتيم كه ديگر آنها را نداريم . اين افراد يا از ايران رفتند، يا دو قطبيسازي بين مردم به وجود آمد، از اين نظر معتقدم ما به راحتي به قهرمانهاي خودمان آسيب زديم و به سادگي و آساني آنها را از دست داديم. حالا در سينما اگر بخواهيم اين موضوع را بررسي كنيم بايد بگوييم نزديك به 8 سالي ميشود كه فيلم اجتماعي خوب در سينماي ايران كم ساخته ميشود. اين تعدادي هم كه ساخته شدند بحث مميزي و ملاحظات و قوانين دست و پاگير براي فيلمسازان وجود دارد. بخش ديگر به خود جامعه برميگردد. يعني فيلمهاي ما متاثر از موضوعات جامعه است وقتي در جامعه ما قهرمانها سركوب شده باشند يا وجود نداشته باشند يا پنهان شده باشند در فيلمها هم اين موضوع را نميتوان انعكاس داد. معتقدم شبيه فيلمهاي بيسرو صدا كه اكران ميشود يا تعدادي كه پشت خط اكران ماندهاند به نظرم آخرين فيلمهاي اجتماعي دغدغهمند هستند كه در آنها قهرمان وجود دارد. انعكاس وقايع و مسائل اجتماع در فيلمها كمرنگ شده است، با توجه به اتفاقات 1401، سينماي اجتماعي ما از وقايع و اتفاقات و تاثيراتي كه ميتواند از اجتماع بگيرد بسيار عقبتر است، مردم خيلي جلوتر هستند ازآنچيزي كه ما ميخواهيم در فيلمهايمان روايت كنيم، ما موضوعات را ميسازيم و اكران ميكنيم اما مردم ما 10 سال جلوتر از جامعه هستند. به نظرم اين زنگ خطري است براي كساني كه براي سينماي ايران برنامهريز ميكنند. اگر سينماي اجتماعي برايشان مهم باشد شرايط پروانه ساخت و پروانه نمايش و ملاحظات و حجاب و قوانيني كه متعلق به 40 سال گذشته است نهيب ميزند كه آخرين نفسهاي سينماي اجتماعي است.
البته در دوره مديريت جديد، فضا براي فيلمهاي اجتماعي و طرح مباحث جامعه باز شده است و قرار است بيشتر باز شود.
مصطفوي: مهم اكران است، اين فيلمها زاييده اتفاقات سال 1400 است، حالا مهم است، اگر دولت شعار فضاي باز فرهنگي و وفاق و برگشتن از خط اشتباه و مسير اشتباه ميدهد بايد ببينيم امسال چه فيلمهايي مجوز ساخت و پروانه نمايش ميگيرد. بيسروصدا، پيرپسر ، ركسانا و قاتل و وحشي متعلق به سالهاي گذشته است.
امروز مهم است كه چه فيلمنامهاي وارد شوراي پروانه ساخت ميشود و ميتواند مجوز بگيرد. به نظرم كمي زود است قضاوت كنيم. شعارها خوب است همه مديران تصميمات خوبي دارند ولي خروجي بايد مشخص شود. بايد ببينيم جشنواره فجر امسال و سال آينده قرار است چه اتفاقي بيفتد.
به هر حال فيلم زن و بچه سعيد روستايي متعلق به اين دوره است و به زودي اكران ميشود.
مصطفوي: و نكته مهمتر اينكه اگر سازمان سينمايي بخواهد ساز و كار قديمي شوراهاي پروانه ساخت را ادامه بدهد اين همان مسير اشتباه است.
يعني پيشنهاد شما اين است كه قوانين سينما به روز شود.
مصطفوي: مسووليت ساخت فيلم را به تهيهكننده واگذار كنند. يك دوراني خاطرم هست كه با طرح، مجوز گرفته ميشد و مسووليت ساخت فيلم با تهيهكننده بود. و نكته مهمتر مساله پوشش و حجاب بازيگران است. اين موضوع بايد حل شود. كشورهاي اسلامي كه در رعايت كردن شرعيات از ما قويتر هستند مساله حجاب برايشان حل شده است. متاسفانه جامعه بيرون با آنچه بر پرده سينما ميبينيم، كاملا فرق دارد. اصلا شبيه هم نيستند. درخيابان يا بانك، در ادارات پوششهاي مختلف ديده ميشود و در فيلمهايمان پوشش ديگري ميبينيم. بايد فكر اساسي براي اين موضوع كرد. با توجه به اين تصوير، مردم فيلمهاي سينما را قبول نميكنند. يعني اين موضوع با من بسيار درگير شده طوري كه وقتي فيلمنامه مينويسم با خود ميگويم آيا خانواده من در خانه اينگونه حجاب دارند؟ اين موضوع شبيه كمدي تلخ شده است. اين مساله در كنار همه مميزيها و سانسورها به سينما آسيب ميزند. وگرنه همين سه چهار فيلم اجتماعي كه در سينما اكران ميشود و مردم ميبينند ديگر نگاه نميكنند و به سينما نميروند.
جناب حميديان يكي از موضوعات مهمي كه در سالهاي اخير چالش سينماي اجتماعي برشمرده ميشود و با انتقاد زيادي مواجه ميشود تلخي بيش از حد فيلمهاست. به نظر شما چرا؟
حميديان: راستش براي ما مهم بود كه بيسروصدا اين گونه نباشد. مجيدرضا و من علاقه و سعي داشتيم كه چند فضا كنار هم قرار بگيرد. در فيلم يك خط داستاني رمانتيك پررنگ وجود دارد كه به نوعي تلطيفكننده اين موضوع است. اما به صورت كلي راستش براي من آنچه شما «تلخي بيش از حد فيلمهاي سينماي اجتماعي» ميناميد بسيار طبيعي است. وقتي سينماي رسمي ما توسط فيلمهاي كمدي زيادي تسخير شده، فيلمهاي اجتماعي در يك واكنش خودآگاه يا ناخودآگاه فاصله حداكثري خود با آن فيلمها را حفظ ميكنند. اما مهمتر از آن شرايطي است كه در آن قرار داريم. كافي است در اطرافمان چشم بچرخانيم تا به جهانِ تلخِ آن فيلمها حق بدهيم. كافي است خبرها را چك كنيد تا به جهانِ تلخِ آن فيلمها حق بدهيد. من با مجيدرضا بسيار موافقم، امروز سينماي ما بسيار عقبتر از زمانه خودش است، مخصوصا بعد از 1401. طي ساليان گذشته فضاي فيلمها كمكم به ناچار از نمايش زندگي واقعي فاصله گرفتهاند و حالا بعد از 1401 اين شكاف به اوج رسيده. راستش من فكر ميكنم هيچ فيلمي از سينماي ما ديگر نميتواند تصويري واقعي از جامعه را نشان بدهد. حتي نميتواند نزديكش شود. اين شكاف چطور جبران ميشود؟ گاهي اين جهانِ داستاني بسيار تلخ تلاشي است براي پر كردن اين شكاف، براي به حداقل رساندن اين فاصله. تلاشي است براي پيدا كردن وجه اشتراك. انگار به تماشاگر ميگويد كه نميتوانم تصويري واقعي از تو نشان بدهم، اما سعي ميكنم روحِ فيلم، انعكاسي باشد از شرايطِ تو.