گروه سياسي| بسياري از كارشناسان و تحليلگران معتقدند مذاكرات ايران در حال نزديك شدن به لحظه موعود و تصميم نهايي است. با توجه به طرح مساله غنيسازي از سوي امريكاييها، اخبار حاكي از آن است كه پيشنهاد تازهاي روي ميز ايران قرار گرفته است. پيشنهادي كه گاردين از آن خبر ميدهد و مشخصا تشكيل كنسرسيومي براي غنيسازي با مشاركت ايران، عربستان و امارات را مطرح ميكند؛ ايدهاي كه ماهها قبل توسط سيدحسين موسويان، ديپلمات كهنهكار ايراني مطرح شده بود. هر چند اين پيشنهاد در ظاهر براي كم كردن تعارضات طرفين است، اما ابهامات تازهاي را نيز شكل ميدهد. تشكيل كنسرسيوم از منظر كلي بیشتر از اینكه به نفع اسراییل باشد به نفع عربستان و امارات خواهد بود، چراكه ايران صاحب دانش غنيسازي است و براي آن صدها ميليارد دلار هزينه كرده و عربستان و امارات، فاقد چنين دانشي. حتي با فرض پذيرش چنين ساز و كاري، پرسش كليدي آن است كه كدام كشور قرار است به عنوان ميزبان اين نوع غنيسازي معرفي شود. آيا ستاد فرماندهي و مركزيت غنيسازي قرار است در ايران شكل بگيرد يا در امارات و عربستان؟ هر كدام از اين كشورها كه ميزباني غنيسازي را در دست داشته باشد، برگ برنده مهمي را هم در دست داشته و صاحب ابتكار عمل بسياري خواهد بود. ايران معتقد است هر پيشنهادي كه حق غنيسازي در خاك ايران را خدشهدار كند با پاسخ منفي ايران روبهرو ميشود. بنابراين به فرض كه ايران چنين پيشنهادي را براي تشكيل كنسرسيوم بپذيرد، در آن صورت قطعا اعلام ميكند كه مركز فرماندهي غنيسازي بايد در خاك ايران صورت بگيرد! «اعتماد» اما در گفتوگو با کارشناسان تلاش كرده پاسخي براي اين پرسش بيابد كه مذاكرات تا چه اندازه در مسير توافق است و معادله غنيسازي را چطور ميتوان حل كرد؟
ساسان كريمي:
توافق كلي به نفع ترامپ است
ساسان كريمي، تحليلگر مسائل بينالملل در گفتوگو با «اعتماد» درباره برخي اظهارنظرها پيرامون پيشنهادهای تازه كنشگران منطقهاي براي دستيابي سريعتر ايران و امريكا به توافق ميگويد: «ترامپ بيش از آنچه بايد و شايد در حال تعجيل در دستيابي به تفاهم است تا مذاكرات ايران و امريكا به نتيجه رسيده و توافق منعقد شود. او سعي ميكند فضا را مثبت جلوه بدهد تا در صورت به نتيجه رسيدن گفتوگوها خودش را در شمايل يك قهرمان در عرصه ديپلماسي و روابط بينالملل معرفي كند و يك دستاورد قابل توجه ديپلماتيك براي خود كنار بگذارد. در صورتي هم كه مذاكرات به نتيجه نرسد، ايران را به عنوان مقصر اين فقدان نشان بدهد و سنگيني بار عدم توافق را به دوش ايران بيندازد. بنابراين ترامپ آگاهانه بر طبل توافق سريع و فوري ميكوبد .»
كريمي ادامه ميدهد: «از سوي ديگر جنگافروزان و طيفهاي تخريبگر مذاكرات هم هر اندازه مذاكرات به تاخير ميافتد بر حجم فعاليتهاي تخريبي خود افزوده و مذاكرات را منحرف ميكنند. اين طيفهاي تخريبگر شامل اسراييل، اروپاييها و حتي آژانس بينالمللي انرژي اتمي هر كدام مطالبات متفاوتي دارند و تلاش ميكنند مطالبات خود را از طريق كنشگري و بازي روي شكافها محقق كنند. مثلا اروپا خواستار شراكت در مذاكرات و كسب سهم است. آژانس نظارتهاي بيشتر را طلب ميكند، اما اسراييل بنبست مذاكرات را خواستار است.»
اين تحليلگر در پاسخ به پرسش «اعتماد» كه مبتني بر دادههاي فعلي تا چه اندازه مذاكرات را نزديك ميدانيد، ميگويد: «مذاكرات فعلا به هيچ نتيجهاي نزديك نيست. البته دو طرف اراده جدي براي توافق پس از تداوم گفتوگوها را دارند اما از نظر محتوايي پيشرفت كاملي رخ نداده است. البته راهحلهايي مطرح شده اما دستيابي به يك نقطه مشترك و راهحل ميانه را فعلا نميتوان متصور شد. مهمترين معادله در شرايط فعلي بحث غنيسازي است. ايران غنيسازي در خاكش را مطابق NPT حق خود ميداند اما امريكا اعلام كرده غنيسازي انحصاري ايران را نميپذيرد و بايد راهحلهاي ديگري را اجرايي كرد.»
او با اشاره به اينكه اين تناقضات روند مذاكرات را پيچيده كرده، يادآور ميشود:« آنچه ميدانيم اين است كه مذاكرات هنوز براي رسيدن به نقطه نهايي يعني توافق كار زيادي دارد. اينكه اعلام شده كنسرسيومي منطقهاي غنيسازي را پيگيري كند يك مساله كلي است و تا رسيدن به نقطه نهايي كار دارد. ترامپ اما بازي شماتت را راه انداخته تا در صورت به بنبست رسيدن مذاكرات اعلام كند كه مقصر اين بنبست ايران است نه امريكا.»
كريمي در پاسخ به اين پرسش «اعتماد» كه آيا امكان دارد تا دو طرف به يك توافق مقدماتي و كلي رضايت بدهند تا پس از اعلام اين توافق كلي جزييات توافق توسط گروههاي فني و تخصصي بررسي شود، ميگويد: «توافق كلي به هيچوجه به نفع ايران نيست و فايدهاي براي ايران ندارد. تنها فايده اين نوع توافق اين است كه ترامپ را به خواستهاش براي كسب دستاورد در حوزه ديپلماسي ميرساند.»
ترامپ پس از توافق موقت در ديپلماسي اكت و نمايش قدرت، پيروزمندانه به آينده مينگرد. بعيد هم ميدانم ايران چنين توافقي را بپذيرد، چراكه عملا فايدهاي براي ايران ندارد. فرقي ندارد چه توافق موقت باشد و چه اعلام چارچوبهاي كلي. اين دو گزاره به نفع ايران نيست. آنچه ايران درخصوص آن ابتكار عمل نسبي را دراختيار دارد، توافق بر سر جزييات است. هرگونه رها كردن جزييات و توافق بر سر مسائل جزيي به نفع امريكا خواهد بود.»
رضا نصري: تغيير پياپي مواضع
«سايه آينده» را ازبين ميبرد
رضا نصري، تحليلگر مسائل سياست خارجي اما از منظر متفاوتي به بحث ورود كرده و درباره تناقضات و اختلافات پيش روي ايران و امريكا در ايكس مينويسد: استيو ويتكاف و دولت فعلي ايالاتمتحده پيوسته درباره حق غنيسازي ايران پيامهاي متفاوتي بهصورت علني و پشت درهاي بسته ارسال ميكنند. اين رويكرد بيانگر الگوي گستردهتري از بيثباتي است كه يكپارچگي و كارآمدي روند مذاكرات را تضعيف ميكند. در ادامه به چند اصل كليدي در مورد فن مذاكره اشاره ميكنم كه مذاكرهكنندگان امريكايي ميتوانند از آن الهام بگيرند: او يادآور ميشود: اولا در هر مذاكره جدي، ثبات در موضعگيري يك اهرم قدرت محسوب ميشود. مذاكرهكنندهاي كه موضع خود را بسته به مخاطب تغيير ميدهد، كنترل روايت را از دست ميدهد و موقعيتش در ميز مذاكره تضعيف ميشود. وقتي يك طرف پشت درهاي بسته موضعي اتخاذ ميكند و در انظار عمومي موضعي متفاوت، اين دوگانگي باعث سردرگمي، كاهش اعتبار و تضعيف كلي فرآيند مذاكره ميشود. دوم، مذاكره زماني موثر است كه طرفين بتوانند يك دامنه شفاف براي توافق تعريف كنند. اين دامنه كه به «منطقه ممكن توافق» (ZOPA) معروف است، مبتني بر ارسال سيگنالهاي صادقانه است. اگر طرفي در انظار عمومي بر خط قرمزي غيرقابل عبور تاكيد كند اما در خلوت آن را بپذيرد، اين دامنه را تحريف كرده و فضاي توافق را محدود ميسازد. در چنين شرايطي، طرف مقابل نميتواند نيت واقعي را تشخيص بدهد، هزينه امتيازدهي را ارزيابي كند يا انعطافپذيري خود را براي مخاطبان داخلي توجيه نمايد.
نصري در بيان گزاره كليدي بعدي براي توافق يادآور ميشود: نمايشهاي عمومي به دام تبديل ميشوند. با طرح ادعاهاي علني در رد غنيسازي، مذاكرهكنندگان امريكايي خود را در مواضعي سخت و غيرقابل انعطاف گرفتار ميكنند كه عقبنشيني از آنها از نظر سياسي برايش پرهزينه ميشود. اين نهتنها قدرت مانور او را در مذاكرات كاهش ميدهد، بلكه به تندروهاي داخلي پيام ميدهد كه هرگونه توافقي كمتر از تسليم كامل ايران، خيانت تلقي ميشود. در نتيجه، با ارسال پيامهاي زيادهخواهانه رسانهاي، ايالاتمتحده دستان خودش را ميبندد، نه دستان ايران را.
او ادامه ميدهد: تغيير پياپي مواضع، «سايه آينده» را از بين ميبرد. «سايه آينده» مفهومي در نظريه بازيها و مذاكرات تكرارشونده است كه بر اين اصل تاكيد دارد: هرگاه طرفين انتظار داشته باشند در آينده نيز با يكديگر تعامل داشته باشند، تمايل آنها به همكاري در حال حاضر افزايش مييابد. اما اگر يكي از طرفها نتواند بر انسجام يا صداقت طرف مقابل حساب كند، انگيزه براي همكاري بلندمدت كاهش مييابد. در چنين شرايطي، تمايل به خروج از مذاكره يا روي آوردن به تقابل بيشتر ميشود. نصري در بيان پنجمين گزاره براي رسيدن به توافق ميگويد: مذاكره نمايش براي مخاطب داخلي نيست؛ سازوكاري براي حل و فصل اختلافات است. وقتي نمايشهاي رسانهاي بر توافق پشت درهاي بسته اولويت مييابد، كاركرد «حلمساله» مذاكرات از بين ميرود و روند ديپلماتيك به صحنه تئاتر سياسي بدل ميشود. در بلندمدت، اين وضعيت به تعويق توافق، تثبيت مواضع سخت و از بين رفتن فرصتهاي سازش منجر ميشود. او ميگويد: همچنين بيثباتي در موضعگيري هزينه اعتباري دارد. به محض آنكه يك طرف غيرقابل اعتماد يا متزلزل به نظر برسد، جايگاه اخلاقي و ابتكار عمل را از دست ميدهد. در چارچوبهاي چندجانبه، متحدان دچار ترديد ميشوند و در مذاكرات دوجانبه، طرف مقابل سرسختتر خواهد شد. طرفي كه بيش از اندازه بلوف ميزند، نه جدي گرفته ميشود و نه پاداش ميگيرد.