• 1404 چهارشنبه 7 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6053 -
  • 1404 دوشنبه 5 خرداد

نگاهي به «نردبان يعقوب» اثر لودميلا اوليتسكايا

روايتِ عشق و سرنوشت

ليلا عبداللهي

لودميلا اوليتسكايا، يكي از برجسته‌ترين چهره‌هاي ادبي روسيه و نامزد جايزه بين‌المللي بوكر، در «نردبان يعقوب» احتمالا آخرين اثر خود را معرفي مي‌كند. او پيش از اين، رمان‌هاي «چادر سبز بزرگ» را منتشر كرده بود كه برايش موفقيت چشمگيري به ارمغان آورده بود. «نردبان يعقوب» در سال 2015 منتشر شد و جايزه سوم كتاب بزرگ روسيه و جايزه برگزيده خوانندگان را دريافت كرد. «نردبان يعقوب» يك حماسه خانوادگي است كه سده‌ها تاريخ اخير روسيه را دربرمي‌گيرد و نمايانگر نقطه اوج دوران نويسنده‌اي است كه به روايت داستان‌هاي غم‌انگيز و مضحك زندگي در قرن بيستم در كشور خود پرداخته است. اين رمان با ترجمه عبدالمجيد احمدي از سوي نشر برج منتشر شده است. در سال 1905، شورش كي‌يف موجي از خشونت‌هاي ضديهودي را به راه انداخت كه بيش از 2000 يهودي را در سراسر امپراتوري روسيه به قتل رساند. پس از آن، يهوديان روسي با دو گزينه روبه‌رو شدند يا مهاجرت كنند يا خود را با جامعه تطبيق دهند. در رمان بلند «نردبان يعقوب» نوشته لودميلا اوليتسكايا، يك زوج يهودي تازه ازدواج‌كرده، يعقوب و ماريا اوستتسكي، درنهايت گزينه تطبيق را انتخاب مي‌كنند و پس از جنگ داخلي روسيه، از كي‌يف به مسكو مي‌روند...
با وجود عشق استثنايي كه ميان آنها وجود دارد، مدت زيادي كنار هم نمي‌مانند. ابتدا يعقوب به خدمت در ارتش مي‌رود و سپس چندين‌بار دستگير مي‌شود. او بيشتر عمر خود را در گولاگ مي‌گذراند، درحالي كه ماريا در مسكو مي‌ماند و به عنوان همسر يك دشمن مردم مورد تحقير قرار مي‌گيرد. رمان در سال 1975 آغاز مي‌شود، زماني كه ماريا فوت كرده و نوه‌اش، نورا، نامه‌هايي را پيدا مي‌كند كه ميان ماريا و يعقوب رد‌وبدل شده است. از آنجا، داستان‌ها به‌طور متناوب پيش مي‌روند: يكي زندگي ماريا را دنبال مي‌كند كه پسرش هنريك را بزرگ مي‌كند و رابطه‌ پستي‌استامپي‌اش با يعقوب را ادامه مي‌دهد و ديگري زندگي نوه‌اش، نورا، را دنبال مي‌كند كه پسر خود، يوريك را بزرگ مي‌كند و در يك رابطه‌ ناپايدار با معشوقه‌اش، تنگيز، دست‌وپنجه نرم مي‌كند. مانند خود اوليتسكايا، هر دو زن در تئاتر كار مي‌كنند و فرزندان خود را به تنهايي بزرگ مي‌كنند. (اوليتسكايا گفته است كه او مادران تنها را تجربه‌ اساسي زنان كشورش مي‌داند.) 
داستان‌هاي اين شخصيت‌ها همچون ماتريوشكا عروسك‌هاي روسي درهم فرو رفته‌اند و در طول يكصد سال تاريخ پرتلاطم روسيه باز مي‌شوند. اين رمان از نامه‌هايي كه در آرشيو خانوادگي اوليتسكايا و پرونده‌ كا.گ.‌ب پدربزرگش پيدا شده‌اند، الهام گرفته است. «نردبان يعقوب» شبكه‌اي از شخصيت‌ها را به هم مي‌زند كه از طريق عشق و خون به هم پيوسته‌اند. همان‌طور كه در رمان قبلي او «چادر سبز بزرگ» نشان داده شد، اوليتسكايا ادامه‌دهنده‌ سنت ادبيات پيش از انقلاب روسيه است و نشان مي‌دهد كه چرا او يكي از محبوب‌ترين نويسندگان روسيه‌ امروز است. اما مانند بسياري از نامه‌ها، مطالب گاهي كمي پيش‌پاافتاده به نظر مي‌آيند و اغلب از خود مي‌پرسي كه آيا او با اين همه گره‌زدن رشته‌هاي مستند افراط نكرده است؟ در يكي از نامه‌ها، يعقوب مي‌نويسد كه استدلالي كه ماريا مطرح مي‌كند، «ناهماهنگ و گيج‌كننده است» و همين را مي‌توان درباره‌ رمان نيز گفت.
اما گاهي خطوط اوليتسكايا از لابه‌لاي صفحات بيرون مي‌زنند و به‌شدت به ذهن مي‌چسبند و اين ممكن است به همان دليل باشد كه ما به ادبيات جدي روي مي‌آوريم؛ نه براي كسب اطلاعات، بلكه براي دگرگوني. و اين خطوط در «نردبان يعقوب» هستند كه نشان مي‌دهند اوليتسكايا درحال اشاره به چه موضوعي است: ايده‌اي كه عشق يك «بيماري» است كه انسان را «بي‌دفاع و آسيب‌پذير» مي‌كند.
هر دو زن، ماريا و نورا، در عشق به‌شدت غرق مي‌شوند و اين امر آنها را مي‌ترساند. پيش از ازدواج با يعقوب، ماريا نگران است كه خوشبختي بيش از حدش «ناگهان ناپديد شود.» وقتي نورا مي‌پذيرد كه براي تنگيز هر كاري خواهد كرد يا هر چيزي خواهد بود، از اين مي‌ترسد كه «خوشبختي‌اي كه او را دربرگرفته و به پرواز درآورده، از دست بدهد.» براي هر دو زن، عاشق‌شدن مانند پريدن به درون رودخانه‌اي از غيرمنطقي‌بودن است.
اوليتسكايا با بررسي ماهيت عشق، به نيروهاي عميق‌تري اشاره مي‌كند كه زندگي ما را شكل مي‌دهند. در جايي، نورا و تنگيز مامور مي‌شوند تا يك كلاسيك روسي را روي صحنه ببرند. معلم تئاتر نورا پيشنهاد مي‌كند كه داستان «ليدي مكبث از ناحيه متسنسك» اثر نيكولاي لِسكف را به نمايش درآورند و در اينجا، مانند خورشيدي كه از ميان ابرها مي‌تابد، اوليتسكايا روشن مي‌كند كه ايده اصلي كتابش چيست. داستان لِسكف كه درباره‌ زني است كه به واسطه شور و اشتياق كور مي‌شود، در درجه اول درباره‌ «سودبا» يا سرنوشت است. هنگامي كه تنگيز موافقت مي‌كند كه نمايش را اجرا كنند، اعلام مي‌كند كه مي‌خواهد «همه‌چيز درباره‌ سرنوشت باشد»؛ يك سرنوشت روسي. او از «سرنوشت وحشتناك» انگشتي مي‌گويد كه به خوبي جوهره‌ «نردبان يعقوب» را به تصوير مي‌كشد. هم ماريا و هم نورا توسط سرنوشت، به عنوان مجموعه‌اي از مشكلات - همچون ضديهودي‌گري، كمونيسم، سرطان، اعتياد و بي‌وفايي- در زندگي خود آزار مي‌بينند.
«نردبان يعقوب» اين مفهوم روسي سرنوشت، به معناي سرنوشت به عنوان نوعي زندان كه نمي‌توان از آن فرار كرد را به نمايش مي‌گذارد. اما در سطحي ظريف‌تر، اين رمان درباره‌ جوهر زندگي خود است، به ويژه جوهر اجداد ما كه از طريق ما تجلي مي‌يابد. جوهري كه مانند فرشتگاني كه از پله‌هاي يعقوب بالا مي‌روند، براي هميشه ادامه خواهد داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون