بازيگر خوب، بازيگر بد
حسن لطفي
شايد شما هم شنيده باشيد كه قدرت بازيگري بازيگران سينما وصل به ويژگيهاي نمايي است كه كارگردان انتخاب ميكند و اتصالي است كه موتور بين نماها برقرار ميكند؛ ادعايي كه چندان هم بيراه نيست. نمونه تاريخياش يا بهتر بگويم مثال اوليهاش هم از تاريخ سينماي شوروي باقي مانده است (نمايي كه كولوشف از بازيگري به نام ماژوخين ميگيرد و آن را به سه قسمت تقسيم ميكند و....) اما اين مثال اوليه و باقي فيلمهايي كه در سينما بر پرده ميافتد نميتواند از تاثير بازيگران در فيلم رهايمان كند. (همه كه نه منظور بازيگران خوب و بد است.) مثلا كارول ريد از حضور موثر اورسن ولز به عنوان بازيگر در گسترش نقش در فيلم مرد سوم گفته است و بهروز افخمي چند جا عنوان كرده كه با حضور مهدي هاشمي به عنوان بازيگر نقش دكتر حشمت در سريال كوچك جنگلي اين نقش بيشتر شد و... راه دور نرويم در سريال تاسيان ساخته تينا پاكروان صحنه رويارويي بابك حميديان و محمدرضا شريفينيا در محل ملاقات در زندان خودش مثالي عينيتر است. در اين صحنه هر چقدر بابك حميديان متناسب با نقش از زبان بدنش استفاده ميكند، شريفينيا با اغراق در رفتار و گفتار از موقعيتي كه در آن قرار دارد دور ميشود. كارگردان يكي است (تينا پاكروان) نما يكي است اما يك بازيگر خوب و ديگري بد است. با اين حساب هر چند نميتوان تاثير فضا و موقعيتي كه كارگردان فراهم ميسازد و نقطه كاتمونتور را ناديده گرفت اين صحنه ميتواند كنار مثالهايي قرار گيرد كه چگونه در نمايي واحد بازيگر بد از خوب قابل تشخيص ميشود.