در جستوجوي صبر از دست رفته
خستگي شناختي مدرن
كامران مشفق آراني
در جهان ديجيتالي امروز، آنچه كمكم از دست ميرود نه حافظه است، نه تمركز، بلكه نوعي فضيلت خاموش و ديرپا به نام «صبر شناختي» است. اين مهم كه پيشنياز هر مطالعه عميق، يادگيري پايدار و تفكر خلاق است، نه صرفا نوعي خويشتنداري رواني، بلكه ظرفيتي ذهني براي ماندن با يك پرسش، تحمل ابهام، حركت كند اما پيوسته در مسير فهم است. اما در عصر هوش مصنوعي، اين ظرفيت در معرض تهديدي جدي قرار گرفته است، به زبان سادهتر ديگر اين روزها كمتر كسي كتاب ميخواند.
سقراط در ديالوگهاي خود با شاگردانش تلاش ميكرد اثبات كند، يادگيري واقعي نيازمند تحمل درد «ندانستن» است. او با روش مايوتيك (قابلگي) خود، شاگردان را به سمت زايش افكار جديد هدايت ميكرد، فرآيندي كه نيازمند صبر و تحمل بود. سقراط باور داشت كه پاسخهاي آماده و سريع، به جاي آنكه ذهن را پرورش دهند، آن را از رشد واقعي باز ميدارند. امروز، در برابر هوش مصنوعي، فلسفه سقراطي به ما يادآوري ميكند كه «دانايي واقعي» در دانستن محدوديتهاي دانش خود و تمايل به ماندن در فضاي پرسش است.
مدلهاي زباني هوش مصنوعي، از جمله سامانههاي پر استفاده و معروفي مانند ChatGPT، در حكم ميانبُرهايي شناختي عمل ميكنند. آنها توانايي تحليل، جمعبندي و پاسخگويي فوري را دراختيار كاربر ميگذارند و به ظاهر در خدمت آموزشاند، اما در باطن، ممكن است نوعي وابستگي به سرعت و پاسخهاي آماده ايجاد كنند. ما ديگر منتظر نميمانيم تا كتابي را بخوانيم يا استدلالي را كامل بفهميم، بلكه ترجيح ميدهيم فورا پاسخي به ظاهر كامل تحويل بگيريم. در اين فرآيند، ذهن آرامآرام عادت خود را به ترديد، كندي و تلاش فكري از دست ميدهد.
مارتين هايدگر، فيلسوف آلماني، از مفهوم «تفكر محاسبهگر» در برابر «تفكر تأملي» سخن ميگويد. او معتقد است فناوري مدرن، انسان را به سمت تفكر محاسبهگر كه سريع، كارآمد اما سطحي است، سوق ميدهد. هايدگر هشدار ميدهد كه خطر اصلي فناوري نه در كاركردهاي آن، بلكه در تغيير نحوه ادراك ما از جهان و خودمان است. او «گليختن» يا آرامش يافتن در تفكر و رهاشدگي را پيشنهاد ميكرد، فضيلتي كه امروز بيش از هر زمان ديگري در خطر است. كودكي را تصور كنيد كه پيش از آنكه براي حل يك مساله رياضي وقت بگذارد، از هوش مصنوعي پاسخ نهايي را ميپرسد. يا پژوهشگري كه به جاي جستوجوي منابع متنوع، به اولين خلاصه ارايه شده توسط يك مدل زباني اكتفا ميكند. چنين الگوهايي، بهتدريج مهارتهاي بنياديني چون كندخواني، بازخواني انتقادي و توانايي ماندن با يك مساله حلنشده را فرسوده ميكنند. ذهن، به جاي آنكه يك «كارگاه توليد معنا» باشد، تبديل به يك «واحد پردازش سريع اطلاعات» ميشود.
سيمون وي، فيلسوف فرانسوي، مفهوم «توجه» را در كانون تفكر خود قرار ميدهد. از نظر او، توجه واقعي نوعي انتظار فعال و عاري از دخالت ذهن است. فضايي كه در آن حقيقت ميتواند خود را آشكار كند. وي معتقد بود اين نوع توجه نيازمند نوعي «خالي كردن خود» از تمايلات و توقعات فوري است. تفكر در عصر هوش مصنوعي، با سرعت و فوريتي كه ترويج ميكند، دقيقا در نقطه مقابل اين فضيلت اخلاقي-شناختي قرار ميگيرد. شايد در ظاهر، اين تسريع فرآيندها مفيد به نظر برسد، اما در بلندمدت، آنچه قرباني ميشود، ژرفنگري و تفكر نقاد است. ما ديگر نه زمان و نه حوصلهاي براي مواجهه با ابهام، شك، يا نظريهپردازيهاي دشوار داريم. هوش مصنوعي براي ما خلاصه ميكند، ساده ميكند و حتي گاهي تصميم ميگيرد. در چنين وضعي، ذهن انساني هر روز يك پله ديگر از قدرت ايستادگي بر مساله و از توانايي براي تعمق فاصله ميگيرد.
هانا آرنت در كتاب «وضع بشر» خود از اهميت «فكر كردن» به عنوان فعاليتي متمايز از پردازش اطلاعات يا حل مساله سخن ميگويد. از نظر آرنت، تفكر واقعي همواره نوعي گفتوگوي دروني است كه نيازمند فضا و زمان است. او هشدار ميداد كه جوامع مدرن با تاكيد بر كارايي و مصرف، اين فضاي ضروري براي انديشيدن را تهديد ميكنند. مدلهاي زباني هوش مصنوعي، با ارايه پاسخهاي فوري و كامل به ظاهر، اين تهديد را به نقطه بحراني رساندهاند. اين وضعيت را ميتوان نوعي «خستگي شناختي مدرن» ناميد؛ شكلي از وابستگي به ابزارهايي كه ما را به مصرفكنندگان پاسخهاي آماده تبديل ميكنند. صبر شناختي ديگر فضيلتي ناپيدا نيست، بلكه ضرورتي است براي حفظ استقلال ذهني در جهاني كه سرعت را بر عمق ترجيح ميدهد. در چنين دوراني، بازآموزي مهارتهايي مانند خواندن بيهدف، فكر كردن بيشتاب، و لذت بردن از مسير فهم، نه كاري لوكس بلكه نوعي مقاومت فرهنگي در برابر زوال تدريجي انسان انديشنده است.
شايد نيچه، در «چنين گفت زرتشت»، پيشگويي اين روزگار را كرده بود آنجا كه از «آخرين انسان» سخن ميگفت؛ موجودي كه همه چيز را كوچك كرده، زندگياش را آسان ساخته و ديگر قادر به خلق ارزشهاي بزرگ نيست. او ميپرسيد: «چه چيزي ارزش آفريدن دارد؟» و شايد امروز بتوانيم پاسخ دهيم: آن فضاي خالي ميان پرسش و پاسخ، آن درنگ پرمعنا، آن لحظه تأمل و تفكر كه در آن، انسان بودن ما، نه در سرعت پردازش، بلكه در ظرفيتمان براي ماندن در عدم قطعيت متجلي ميشود.