فرصت مغتنم ديدار با اهل فرهنگ
محسن آزموده
اگر از من به عنوان روزنامهنگار حوزه كتاب و انديشه بپرسند، بهترين و مهمترين فايده نمايشگاه كتاب چيست، ميگويم ديدار اهالي فرهنگ. از حدود سيزده، چهارده سالگي، هر سال به نمايشگاه كتاب رفتهام و ميروم، يعني از حدود سي سال پيش و اين يعني از سي و شش دوره، حدود سي دوره را از نزديك ديدهام، گاهي دو يا سهبار. چه آن زمان كه نمايشگاه در شمال شهر و در محل دايمي برگزاري نمايشگاههاي بينالمللي برگزار ميشد و چه زماني كه به مصلي منتقل شد و چه يكي، دو سالي كه در شهر آفتاب برگزار شد. تا پيش از آنكه روزنامهنگار شوم، اين عشق كتاب و كتابخواني بود كه من را به آنجا ميكشاند، در سالهاي نخست به همراه برادرم و بعد كه دبيرستاني و سپس دانشگاهي شدم، خودم تنها يا با دوستان و همكلاسيها.
از زماني هم كه كارم روزنامهنگاري شد، ديگر رفتن به نمايشگاه كتاب برايم يك وظيفه تلقي ميشد، وظيفهاي كه دوستش داشتم و صد البته هيچ زماني به من اجبار نشده بود و اين وظيفه را خودم و در درون خودم حس ميكردم. از همان زمان هم همواره از دوست و آشنا و به خصوص رفقاي روزنامهنگارم ميشنيدم كه «چه حوصلهاي داري! كي ميره اينهمه راه رو؟! نمايشگاه براي چي ميري؟! شلوغ است و گرم است و جماعت ميان تا خوش بگذرونند و فستفود بخورند و دورهمي باشند و...» عدهاي هم به خيال خودشان انتقادهاي جديتر و مهمتري داشتند، مثل اينكه؛ «اينكه نمايشگاه نيست، فروشگاهه، بازار كتابه» يا «نصف بيشتر غرفهها به از ما بهترون اختصاص داره و جاهاي خوب و بزرگ رو بين خودشون تقسيم كردند.» راستش اين نقد و نظرها را هنوز هم ميشنوم. بعضي را قبول دارم و برخي را هم نه. مثلا قبول دارم كه توزيع مكان منصفانه و عادلانه نيست و نورچشميها هميشه و هنوز سهم بيشتر و بهتري دارند يا ميپذيرم كه بينظمي هست و برخي ميكوشند ميل و سليقه خود را در انتخاب سبك زندگي به ديگران تحميل كنند. اما با شلوغي نمايشگاه و اينكه مردم براي تفريح و گشت و گذار به آنجا ميآيند، مشكلي ندارم و اتفاقا آن را امري خوشايند ميدانم. با اين نكته هم كه در نمايشگاه كتاب، غير از نمايش و عرضه كتابهاي جديد، فروش آن هم اتفاق ميافتد، موافقم و اتفاقا آن را امري مذموم و ناپسند نميدانم. اينكه در جاهاي ديگر دنيا چطور است يا اينكه آيا آن بهتر است يا اين، بحث ديگري است.
اما هيچ كدام از اين انتقادها را توجيه مناسبي براي نيامدن به نمايشگاه كتاب به عنوان مهمترين رويداد فرهنگي كشور نميدانم و همچنان برايم عجيب است كه كسي خودش را روزنامهنگار فرهنگي بداند و به نمايشگاه كتاب نيايد. اگرچه محال نيست و درنهايت امر اين خود افراد هستند كه تصميم ميگيرند و لابد براي انتخابشان توجيه قابل قبول دارند. در مورد برخي از دوستانم، فكر ميكنم مهمترين دليل يا علت عدم حضورشان تنبلي است. بگذرم.
امسال به عنوان خبرنگار حوزه كتاب، تمام روزهاي نمايشگاه، از ساعت اول در روز اول تا ساعات پاياني در روز آخر در نمايشگاه حضور داشتم و همپاي همكاران و رفقا براي پوشش خبري نمايشگاه كار ميكردم. به اين مناسبت بسيار بيشتر از همه ديدارها در سي سال گذشته در نمايشگاه چرخيدم و با همه جور آدمي راجع به آن صحبت كردم، بيشتر از همه اهل فرهنگ و دانشگاهيان و نويسندگان و مترجمان. نميتوانم بگويم به طور محسوس از سالهاي پيش شلوغتر يا خلوتتر بود. به هر حال در چند سال گذشته، به علل مختلف ازجمله و به ويژه به علت فراهم آمدن امكان خريد مجازي كتاب، تعداد كساني كه به نمايشگاه ميآيند، كمتر شده. آمار هم نشان ميدهد كه بيش از نيمي از خريدها، به صورت مجازي صورت گرفته.
اما در كنار اين موضوع، علت عمده ديگر كاهش استقبال از نمايشگاه و مخصوصا كم شدن خريد كتاب، شرايط ناگوار اقتصادي جامعه است كه تاثير خود را بر حوزه كتاب و كتابخواني هم گذاشته. بسياري ميگويند كتاب گران شده، اما احتمالا همه آنها هم قبول دارند كه در مقايسه با ساير كالاها، اين افزايش قيمت امري نامنتظره نيست. مساله آن است كه مثل همه جوامع بشري، در جامعه ما هم كتابخواني جزو نيازهاي اوليه و ضروري افراد نيست و وقتي مردم درگير ضروريات زندگي هستند، طبيعي است كه كتاب از سبد خريد خانوادگيشان حذف ميشود يا سهم آن كاهش مييابد. با در نظر گرفتن اين نكته، همين ميزان و آمار خريد كتاب هم جاي تحسين دارد.
اما برگردم به نكته آغازين و آن سودمندي نمايشگاه كتاب است. بله، در نمايشگاه كتاب ميتوان كتابهاي تازه را ديد، با ناشران جوان و جديد آشنا شد، كتاب را با تخفيف خريد و... اما براي من مفيدترين وجه نمايشگاه ديدار با نويسندگان و مترجمان و دانشگاهيان اهل كتاب و فرهنگ است. در اين ده روز با دهها چهره نامآور اهل انديشه و فرهنگ كشورمان ديدار كردم، شخصيتهايي مثل استاد فتحالله مجتبايي، استاد حسن انوري، استاد مصطفي ملكيان، دكتر فرهنگ رجايي، دكتر نجفقلي حبيبي، دكتر عبدالحسين نيكگوهر، دكتر مقصود فراستخواه، دكتر حسين ميرزايي، دكتر داريوش رحمانيان، دكتر حسن حضرتي، دكتر يوسف ثاني، دكتر بهمن پازوكي، آقاي علي دهباشي، دكتر رضا ماحوزي، آقاي علي بهراميان، استاد علي آل داوود، دكتر مراد ثقفي، دكتر احمد زيدآبادي، دكتر صادق زيباكلام، آقاي علي اصغر سيدآبادي و... دهها نام ديگر.
كاري به خط و ربط و سوگيري فكر و انديشه اين آدمها ندارم. نفس اينكه فكر ميكنند و كار فرهنگي و قلم ميزنند و مينويسند و آنچه را به آن رسيدهاند، با ديگران در ميان ميگذارند، اهميت دارد. اينكه در شلوغي نمايشگاه، با هر كدام از اين فرهيختگان باسواد، چند جمله همكلام شوي، به همه خستگي و شلوغي و ازدحام و بيانصافي نمايشگاه كتاب ميارزد.