• 1404 چهارشنبه 24 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6043 -
  • 1404 چهارشنبه 24 ارديبهشت

يكي شبيه خودم

محمد خيرآبادي

در طبقه دوم آپارتمان چهارطبقه روبرو، هر روز مردي را در قاب پنجره آشپزخانه مي‌بينم كه بعد از پهن كردن رخت‌هاي شسته‌شده روي طنابي بين دو درخت سپيدار توي حياط، برگشته و به ناهار درست كردن مشغول است. من‌ هم‌ تقريبا در همان زمان دست به كار غذاي ظهر شده‌ام.
مرد تك و توك سيگاري مي‌كشد و لا‌به‌لاي غذا درست كردن، پشت لپ‌تاپ مي‌نشيند و انگار كارهاي مهمي مي‌كند. من به عادت هر روزه شروع مي‌كنم به نوشتن توي برگه‌هاي كاهي. موهايش پرپشت است، برخلاف من كه سرم حسابي خلوت شده. حوالي ساعت ۲ همسرش از سر كار و دخترش از مدرسه به خانه مي‌آيند. مرد لپ‌تاپش را جمع مي‌كند و ميز ناهار را در آشپزخانه مي‌چيند. همسرش با دخترك بازي مي‌كند‌. مرد غذا مي‌كشد. دختر بعضي روزها غذا را پس مي‌زند و چهره‌اش نشان مي‌دهد كه دوستش ندارد. زن به هر ترفندي شده چند قاشق به دختر مي‌خوراند. مرد مي‌خندد. بچه‌هايم وقتي از مدرسه مي‌آيند كه آنها دارند سفره را جمع مي‌كنند. حسابي گرسنه‌اند. همسرم سر كار است. ميز را براي سه نفر مي‌چينم.
عصر كه من ميز اتو را نزديك پنجره هال مي‌گذارم تا از نور طبيعي روز استفاده كنم، مي‌بينم مرد به درس‌هاي دخترش مي‌رسد. گاهي با او بازي مي‌كند. گاهي تشر مي‌زند. دختر گريه مي‌كند و به اتاقش مي‌رود. مرد پشت ميز آشپزخانه كنار لپ‌تاپش مي‌نشيند. آرنج‌هايش را روي ميز مي‌گذارد و سرش را بين دو دست  مي‌گيرد. بعد سيگاري آتش مي‌زند و به جايي نامعلوم خيره مي‌شود. اگر هوا خوب باشد، به حياط مي‌آيد و رخت‌ها را جمع مي‌كند. وقتي برمي‌گردد، دخترك از اتاقش بيرون آمده و با يكي- دو شوخي پدر، دوباره مي‌خندد. من عصرها روي رمانم كار مي‌كنم. كمي هم كتاب مي‌خوانم. او نه، اهل كتاب خواندن نيست. وقتي بلند مي‌شوم تا براي شام فكري كنم مي‌بينم او هم كمي قبل‌تر از من دست به كار شده.
همسرم از سر كار به خانه برمي‌گردد. بچه‌ها و همسرم با هم شروع مي‌كنند به حرف زدن. به حرف‌هايشان با هم، گوش مي‌دهم. گاهي مي‌پرسند: اين يكي چيز كجاست؟ آن يكي چيز را كجا گذاشته‌اي؟ آدرس دقيق همه را بهشان مي‌دهم. بچه‌ها ماجراهايي از مدرسه تعريف مي‌كنند، همسرم ماجراهايي از شركت. به بچه‌ها در درس‌هايشان كمك مي‌كنم، اگر نياز به كمك داشته باشند. با همسرم حرف مي‌زنم، اگر دوست داشته باشد. كم‌كم مي‌روم كه ميز شام را بچينم. بچه‌ها هنوز به تكليف‌هايشان مشغولند.
همسرم خسته است. شام مي‌خوريم. گاهي بچه‌ها به پر و پاچه هم مي‌پيچند، مثل همه خواهر و برادرهاي تقريبا همسن.
گاهي جيغ و داد و دعوا، گاهي خنده و شادي. ظرف‌هاي شام را به آشپزخانه مي‌برم. چراغ‌هاي آپارتمان روبرو يكي در ميان روشن است. مرد ظرف‌ها را مي‌شويد. فاصله‌اي به عرض يك كوچه باريك و حياطي كوچك بين ماست. من به خيال خودم به چيزهاي مهمي در اين جهان فكر مي‌كنم و در ضمن به اينكه براي ناهار فردا چه غذايي درست كنم؟ او هم همينطور، شايد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون