در نمايشگاه براي ايران بخوانيم
ماهرخ ابراهيمپور
صف طويلي مقابل انتشارات نگاه در ته نمايشگاه تشكيل شده كه هر بينندهاي را كنجكاو ميكند، چون نوع صف بستن در نمايشگاه كم اتفاق ميافتد. اين صف طويل كه اغلب چهرههاي جوان هستند براي جشن امضاي كتاب روزبه بماني است. همين شوق و شور جوانان باعث ميشود به سمت ته نمايشگاه بروم و سري به چند نشر گردنكلفت نمايشگاه بزنم. كنار نشر سخن ميايستم و قيمت تاريخ بيهقي به تصحيح خطيب رهبر را ميپرسم. يكي از فروشندگان توصيه ميكند كه تاريخ بيهقي به تصحيح و تحشيه دكتر جعفر ياحقي را بگيرم كه بهتر و تازهتر است، اما اين شايد عادت هر سالهام است و قيمتش آنقدر دهن پركن است كه ميشنوم و ميگذرم. به نظرم كتابهاي نشر سخن هم امسال تغيير كرده بود و كمي شكل و شمايل جوانپسند به خود گرفته بود. ناشري كه كتابهاي بنياد دكتر محمود افشاريزدي را هم در خود جاي داده است. شايد به لحاظ اقتصادي به صرفه باشد، اما بهتر بود كه المانهايي از بنياد يا تصاويري از دكتر محمود افشار و ايرج افشار هم در غرفه قرار ميگرفت. نمايشگاه تنها مكاني براي ورق زدن كتابها نيست، بلكه ويتريني براي آشنايي با نويسندگان، مترجمان و چهرههاي خدوم و وطندوست ايراني است كه به زبان فارسي عشق ورزيدند و ثروت و مكنت خود را در راه اعتلاي اين زبان كهن هزينه كردند. در برخي غرفهها تصاويري از عبدالحسين زرينكوب، هوشنگ ابتهاج، نجف دريابندري و ... نصب شده است. در سراي ادبيات نمايشگاه كتاب هم تصاويري از نويسندگان و مترجمان نصب شده كه تصوير خاص حسين منزوي در ذهنم مانده، تصويري خموده و در خود فرو رفته كه آن را دوست ندارم و نگاهم را ميدزدم تا او را چنين نبينم. هر چند غزلهايش را دوست دارم. از سراي ادبيات گفتم كه امسال تلاش كردند كه درب را باز كنند و به اغلب چهرههاي قلم به دست از نويسنده، مترجم و منتقد فضا بدهند تا از ادبيات بگويند و حاضران در جنبوجوش نمايشگاه را حتي لحظهاي به درنگ وادارند. درنگي كه ميتواند آنها را به دنياي ديگري بكشاند كه آن دنيا، دنياي خواندن است و اينجا نمايشگاه كتاب هستيم براي اينكه بخوانيم براي ايران.