درباره صنعت بازيهاي ويديويي
از مرده اين صنعت هم استفاده مطلوب خود را ببرند. از طرفي هم ياد سخنان يكي از نمايندگان پيشين مجلس افتادم كه زماني نه چندان دور مدعي شده بود: «در شرايطي كه نفتمان را ميخواهند تحريم كنند بايد صادرات بازيهاي رايانهاي را جايگزين نفت كنيم.» و يادم افتاد كه همان موقع هم به اين ميانديشيدم كه سنگ بزرگ نشانه نزدن است. آن زمانهايي كه خودم در زمينه طراحي و توليد بازيهاي ويديويي كار ميكردم و از چنين ادعاهاي كم ضربه نديدم. هر جايي كه براي استخدام شدن ميرفتم صحبت از حال احتضارگونه اين صنعت بود و اينكه بقيه هم دارند از ايران ميروند و آيندهاي نيست؛ چون بودجهاي نيست و قانون حمايت از كپيرايت هم كه اصلا وجود ندارد و پرسشي كه برايم مطرح ميشد، اين بود كه چرا در حالي كه در دهه هشتاد اوضاع سازندگان بازي ويديويي در ايران بد نبود، به جاي پيشرفت به چنين وضع فلاكتباري در این صنعت رسيدهايم و جوابي نبود. زماني به اين فكر افتادم كه خودم آستين را بالا بزنم و كاري كنم. نشستم و تمام محيط دانشگاه تبريز از حياط و دانشكدهها و سلفها گرفته تا سردر ورودي آن و موتورخانه مركزي و هر چيزش را مدلسازي كردم و در اين شهري كه ساختم ميشد قدم زد؛ سوار ماشينهاي ايراني شد و هر جايي رفت. بردم دانشگاه تبريز تا قراردادي ببندم و اولش خيلي استقبال كردند، اما بعد انعقاد قرارداد را در جلسه معاونت فرهنگي دانشگاه رد كردند؛ به اين بهانه كه اين بازي هيچ پيام فرهنگي و ارزشي با خود ندارد! ناچار پيش رييس مركز رشد و نوآوري دانشگاه كه زماني هم استادم شده بود، رفتم و او نامهاي به معاونت اداره ورزش و جوانان استان نوشت و به من گفت كه آنها حمايت ميكنند و بودجه دارند و ... اما پاسخ معاون اداره ورزش و جوانان استان بسيار عجيب و نااميدكننده اما به يادماندني بود، مدعي شد: «ما در زمينه اشتغال جوانان و يكي هم در زمينه ازدواج جوانان بازي ميخواهيم.»آنچه دريافتم، اين بود كه با مسوولاني با طرز تفكر اينچنيني نميتوان به ادامه حيات يا به بيان دقيقتر به احياي صنعت بازيهاي ويديويي در ايران اميدي داشت؛ مسوولاني كه در شرايط نبود بودجه كافي و تخصص مورد نياز تنها به دنبال اينند كه با مشتي بازي به شدت بيكيفيت و بهدردنخور كه توجه هيچ گيمر نوجواني را به خود جلب نميكند، تبليغات خود را انجام دهند؛ رزومهاي براي خود بسازند و به مسووليتهايي بالاتر در ادارات پردرآمدتر ارتقا يابند؛ گويي هرگز نميدانند يا نميخواهند بدانند كه گيمرهاي نوجوان از يك بازي ويديويي انتظار دارند گرافيك بالايي داشته باشد؛ طراحياش و كارگردانياش حاصل خواندن كتابهاي بسيار و تجربه كافي در اين زمينه باشد؛ موتور قدرتمندي داشته باشد؛ لگ نزند؛ باگ و قليچ نداشته باشد؛ در قسمت آنلاين سرورهاي قدرتمندي داشته باشد؛ در حالي كه در ايران پلتفرمهاي انتشار همچون استيم به راحتي فيلتر ميشوند؛ شبكه اجتماعي بازيها يعني ديسكورد سه سالي است كه فيلتر است. بايد توجه داشت كه يك شركت بسيار قدرتمند و ناشر بازيها كه در فرانسه قرار دارد به خاطر ايرادات فنياش كه گاهي اوقات در بازيهايش ظاهر ميشود به شدت مورد تمسخر گيمرهاي نوجوان است. برآوردن نيازهاي گيمرهاي نوجوان تخصص و بودجهاي كافي ميخواهد نه اينكه با مدير و مسوول كردن افرادي كه هيچ تخصص و تعهدي ندارند و تنها شعار ميدهند به اين اميد واهي كه كسي يادش نميماند و هيچ عملي هم نميكنند در آرزوهاي دورودراز بود. اين يك واقعيت است كه گيمرهاي نوجوان از كوچكترين پيامهاي اخلاقي در بازيها گريزانند و از قضا دادن همين پيامها است كه دومين عامل نابودي صنعت بازي ويديويي در ايران شده و من تاكنون هيچ بازي خارجي را نديدهام كه دنبال القاي پيام فرهنگي مدنظر خود بوده باشد يا اگر چنين قصدي داشتهاند بسيار نرمتر و غيرمحسوستر از آن بوده كه گيمري متوجه آن شود. با اين حال بايد به اقدام زيبا و پيام اخلاقي و غيرزنندهاي در بازي «مبارزه در خليج عدن»اشاره بكنم؛ بازي كه توسط ارتش جمهوري اسلامي ايران ساخته شده و در آن تكاوران نيروي دريايي ارتش ايران به جنگ دزدان دريايي در منطقه خليج عدن رفتهاند و در مرحلهاي كه در كنار آثار تاريخي آن منطقه انجام ميشد در صورتي كه بازيكن به اشتباه به آثار تاريخي شليك ميكرد، ميباخت و بايد مرحله را از ابتدا آغاز كند. به هرحال در پايان باز يادآوري كنم كه در زمينهاي بايد اول توان كاري را به دست آورد و بعد به فكر انتقال پيامهاي فرهنگي (!) از آن افتاد.