نماد پيروزي اخلاق، بازنده نبرد قدرت
محمود فاضلی
يكي از ترورهاي خونين در ميان اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران در سال 1354 كه همچنان مورد توجه تاريخنويسان معاصر كشور است و تا سالها محافل سياسي داخلي را تحت تاثير خود قرار داد، تصفيههاي خونين در ميان اعضاي اين سازمان است. افشاي چگونگي قتل و جسدسوزي شريفواقفي توسط محسن خاموشي كه در حضور خانواده از تلويزيون رژيم پهلوي پخش شد موجي از كينه و نفرت را در ميان مبارزين داخلي در پيداشت.
فضلالله صلواتي يكي از مبارزان قبل از انقلاب اسلامي، خاطرات خود از شريفواقفي را چنين به ياد ميآورد: «مجاهدين در جذب افراد به سازمان خود سختگيري زيادي ميكردند و گاهي از بنده درباره افراد تحقيق ميكردند. سمبل مجاهدين خلق، مجيد شريفواقفي و صمديه لباف بودند كه اين افراد از شاگردان بنده بودند. در اين زمان مجاهدين خلق بسيار محبوب بودند و روحانيان زيادي مانند آيتالله منتظري، ربانيشيرازي و آيتالله هاشميرفسنجاني علاقه زيادي به اين گروه داشتند، بهطوري كه بسياري از اين روحانيان به دليل كمك به مجاهدين خلق به زندان افتادند و تا سال ۱۳۵۴ اين محبوبيت ادامه داشت.
مجيد شريفواقفي تا روزهاي آخر عمرش با بنده ارتباط داشت و در دانشگاه صنعتي شريف تحصيل ميكرد كه بنده پيشنهاد دادم به ياد مجيد شريفواقفي نام اين دانشگاه از «آريامهر» به «صنعتي شريف» تغيير كند. زماني كه دوره فوقليسانس و دكتراي خود را ميگذراندم، شبها براي اين افراد مانند شريفواقفي درس نهجالبلاغه ميدادم.
سال ۱۳۵۳ كه از زندان آزاد شده بودم به تهران رفتم و در يكي از خيابانها كه با مجيد شريفواقفي قرار ملاقات داشتم، در كوچهاي وارد شدم كه ناگهان صداي فردي را از پشت سر شنيدم كه با تندي گفت: «آقايان دارن كجا ميرن؟» كه در لحظه اول گمان كردم ساواكيها پشت سر ما هستند كه متوجه شدم مجيد شريفواقفي است كه با يك موتورِ بزرگ آمده بود. يك ساعتي با هم صحبت كرديم. ايشان آخر حرفش را زد كه ديگر هيچ كاري براي ما نيست و تمام اين افرادي كه الان در راس سازمان هستند به انحراف گراييدند و به زودي ما را نابود خواهند كرد. من تنها حرفي كه زدم اينكه اگر ميتواني اسلحه و لوازمي كه داريد اينها را برداريد و در يك مخفيگاه ديگري كه از آن افراد پنهان باشد و هم از نظر ساواك و سازمان امنيت، مخفي كنيد.»
فضلالله صلواتي در گفتوگوي ديگري در سال 1381 چنين ميگويد: «در فاصله 8-7 ماه كه از زندان بيرون بودم، چند بار با او ملاقات داشتم و او از تغيير مواضع مجاهدين برايم سخن گفت. توصيه من به او اين بود كه يا سازمان را رها كند يا از كشور بيرون برود. مثلا از طريق پاكستان خارج شود، چون هم از نظر رژيم شاه و ماموران آن و هم از نظر سازمان تحت تعقيب بود. او گفته بود ساواك مرا تعقيب ميكند و مرا به كشتن تهديد كردهاند و همچنين از اينكه ممكن است صمديه لباف را بكشند و در تشكيلات درون سازماني ما را به اعدام محكوم كردهاند و اينكه ما در يك زندگي مخفي به سر ميبريم.»
دكتر صلواتي كه چند روز پيش از شهادت مجيد، او را ملاقات كرده بود، ميگويد: «چند روزي قبل از شهادت مجيد، او را در تهران يافتم. به او توصيههايي كردم و حدود 500 -400 تومان پول كه در جيبم بود به او دادم، اما او قبول نميكرد، اما من به اصرار به او دادم.»
در يك قرار ديگر شريفواقفي به ديدار صلواتي ميرود. وي اين ديدار را چنين روايت ميكند: «با هم به خوابگاه دانشگاه صنعي رفتيم، دو نفري وارد يك اتاق شديم. مجيد شروع كرد به گريه كردن و اسلحه كمري خود را باز كرد و روي ميز گذاشته و به من گفت: «فضلالله اين امانت خدا را از من بگير، من ديگر نميتوانم آن را حمل كنم. سازمان منحرف شده است. من در يك درياي متلاطم و پرموج گير كردهام، نميدانم چه كنم.» به او گفتم: «تو كه از مرگ هراسي نداري بگذار تو را بكشند، تو سعي كن عضوگيري كني از كساني كه نماز شب ميخوانند و اهل دعاي كميل و زيارت عاشورا هستند، زيرا اينها هستند كه براي تو ميمانند و... او رفت، اما براي هميشه.»
به گفته صلواتي، دو نفر از گروه مجاهدين خلق به نامهاي وحيد افراخته و تقي شهرام به ماركسيست گرايش پيدا كرده بودند كه به همين دليل گروه ماركسيستي مجاهدين را شكل دادند كه در برابر اين افراد مجيد شريفواقفي و صمديه لباف ايستادند و بر اسلامي بودن سازمان مجاهدين تاكيد كردند كه مجيد شريفواقفي سرانجام به دست گروه تقي شهرام به شهادت رسيد و جسدش را در بيابانهاي مسگرآباد آتش زدند. مجيد شريفواقفي اصالتي نطنزي داشت و خانواده او از خانوادههاي سرشناس نطنز اصفهان هستند. مجيد فردي مودب و بسيار باسواد بود و براي كارگران و بازاريها سخنراني ميكرد و از هوش بالايي برخوردار بود و با قرآن و نهجالبلاغه آشنايي زيادي داشت.»