• 1404 يکشنبه 14 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6034 -
  • 1404 يکشنبه 14 ارديبهشت

جهان شعري نزار قباني در گفت‌وگو با عبدالعلي ديلمي، مترجم زبان عربي و پژوهشگر

شاعري كه با عشق به جنگ سياستمداران خودرأي مي‌رود

قباني تلاش مي‌كند «زن» را فراتر از جسمانيت صِرف ببيند و وجودش را از راه گفت‌وگو با او ريشه‌يابي كند

كوثر عبياوي

نزار قباني در ايران براي علاقه‌مندان به شعر نام شناخته ‌شده‌اي است. شاعر سوري كه شعرهاي غنايي با زبان ساده و در عين حال ظريفش او را به يكي از عاشقانه‌سرايان محبوب در ميان شاعران معاصر عرب بدل كرده است. قباني در آثارش دو موضوع «زن» و «عشق» را درون‌مايه‌هاي اصلي آثارش قرار داده و در سايه بيانگرايي و سادگي آشكار زبانش، بخت ترجمه شدن به زبان‌هاي متعددي را به دست آورده است. از آن ميان مترجمان ايراني هم آثار او را به فارسي برگردانده‌اند. از آن ميان عبدالعلي ديلمي كه ترجمه - تاليف «زيبايي‌شناسي شعر نزار» را ناظر بر جهان شعري او منتشر كرده است. 30 آوريل 2025 بيست‌وهفتمين سالروز درگذشت اين شاعر عرب‌زبان بود. به اين مناسبت با دكتر عبدالعلي ديلمي، مترجم زبان عربي و پژوهشگر درباره جهان شعري نزار قباني گفت‌وگو كرديم.

 

آنچه عموما در مورد نزار قباني گفته مي‌شود اين است كه او شاعري توانا و غالبا رمانتيك است و گرايش‌هاي افراطي در حمايت از زن و حقوقش، جمالش و اهميتش و نقش او در جامعه دارد. اينجا و آنجا هم اشعار او را مي‌خوانيم و لذت هم مي‌بريم اما از ماهيت و نوع شعر او و اينكه به كدام مكتب نزديك است، چندان سخن به ميان نمي‌آيد. دلايل زيبايي شعر او چندان روشن نيست. شما علاوه بر ترجمه، شعرهاي او را هم بررسي كرده‌ايد. به نظر شما شعر قباني چه نسبتي با مكاتب ادبي دارد؟

البته اين واقعيت دارد كه نه‌تنها اغلب خوانندگان و حتي شيفتگان شعر نزار نسبت به دلايل زيبايي شعرش آشنايي چنداني ندارند بلكه حتي مطرباني كه اشعارش را به ترانه تبديل مي‌كنند هم ممكن است آشنايي لازم را نداشته باشند - مگر اينكه خود اديبي تمام عيار باشند - و در كل تنها ذوق خواننده‌ اشعارش يا ترانه‌سرا در اين باره نقش دارد؛ به گفته‌اي ديگر، احساس مي‌كنند كه اين اشعار زيباست و برايشان جاذبه دارد و مي‌خوانند يا هنرمندان اشعارش را تبديل به ترانه مي‌كنند، ولي آن طور كه وجود و ظهور هر پديده‌اي بي‌دليل نيست، زيبايي اشعار شاعران نيز بي‌دليل نیست؛ ازجمله شعر نزار. به ‌طور كلي از نظر قالب بيشتر سبك شعر او از نوع آزاد است و از نظر گرايش در معنا‌آفريني، نزار قباني اغلب در راستاي مكتب رمانتيسم شعر مي‌سرود كه بسياري از ادبا وي را پدر رمانتيسم عربي مي‌دانند. علاوه بر اين گاهي به شيوه سمبليك يا رئاليسم شعرسرايي مي‌كرد و گاهي هم به منظور ايجاد گستردگي و جذابيت در شعرش ويژگي‌هاي هرسه مكتب و حتي اگزيستانسياليسم را درهم مي‌آميخت.

بي‌شك خواننده دوست دارد نمونه‌هايي از اشعار نزار ذكر شود كه هم در چارچوب رمانتيسم باشد هم سمبليك يا گرايش‌هاي ديگر؛ همچنين دوست دارد در صورت زيبا بودن‌شان دلايل اين زيبايي به گونه‌اي ساده و ملموس بيان شود.

نزار قباني سروده‌اي دارد با نام «حزب المطر.» در اين سروده از آنجا كه شاعر به تجربه‌هاي باطني خود پناه مي‌برد و به مناظر زيبا بيشتر بها مي‌دهد و به ابتكار تمايل دارد و در گزينش اسلوب، آزادي عمل دارد و گرايشي انفعالي از خود نشان مي‌دهد و به‌ طور كلي به رويدادهايي مي‌پردازد كه بر دل و جانش تأثير مي‌گذارد و با طبيعت راز و نياز مي‌كند، شعر او در دايره مكتب رمانتيسم است. مترقي بودن افكارش - در اين سروده - آنجاست كه او در ساحت زندگي آرام و قرار ندارد؛ مثل يك ماهي آزاد در درياست، خون‌گرم است، چشمانش از شدت نگاه‌هاي تيزش بر امور فروزندگي مي‌كند. او آزادي نسبي و مقيد را بر‌نمي‌تابد بلكه مي‌خواهد مثل باد باشد؛ تا به هر سو كه بخواهد بوزد. نزار از زندگي قجرها آزادي و لاقيدي‌شان را دوست دارد. شاعر زندگي بي‌برگ و بار را نمي‌خواهد؛ از اين رو پيوسته پشت ابرهاي سبز پرباران مي‌دود. او به همه ‌چيز با تدبر و تيزبيني مي‌نگرد و صحنه‌ها را تجزيه و تحليل مي‌كند. كهنه و غبارآلود بودن را دوست ندارد، شرايط تكراري و راكد و منجمد و عقب مانده را تاب تحمل ندارد. او حتي آفتاب را به خاطر تكراري بودنش كه گويي شلاق به دست گرفته و تازيانه مي‌زند را تحمل نمي‌كند. نزار ناگفته نمي‌گذارد كه پس از اين تصميمش چه خواهد بود؛ فاش مي‌سازد كه اگر چنين بشود شهرهاي از قديم خفته و چشم‌هاي شيشه‌اي (بي‌طراوت) و فضاي سنگ مانند و خرافه‌ها و قيد و بندهاي عرب‌ها را پشت سر خواهد گذاشت و در پايان، از يارش هم مي‌خواهد كه وي را از تصميمش منصرف نسازد كه او باران را بر آفتاب تكراري ترجيح مي‌دهد.

از نظر زيبايي تقريبا همه‌ چيز به معناي بديع او كه تركيب بي‌نظير الفاظ آنها را مي‌سازد، برمي‌گردد. هر چند شعر او برخوردار از موسيقي لفظي و معنوي است، اما در قالب شعر سنتي و قافيه‌دار و برخوردار از مصرع‌هاي مساوي نيست: «في دمي نارٌ... و في عيني شررٌ: در خونم آتش است و در چشمم شر/ لا تقولي عُدْ إلي الشّمسِ فإنّي: از من نخواه كه به آفتاب بازگردم، كه من/ أنتمي الآن الي حزبِ المطر: اكنون به حزب باران وابسته‌ام...»

اما در رابطه با شعر سمبليك او بايد گفت كه با وجود سمبليك بودن كه معمولا و نزد اغلب شعراي سمبليك‌سرا قابل فهم و هضم نيست اما نزار به گونه‌اي جادوگرانه آن را نه‌تنها قابل فهم مي‌كند بلكه برخوردار از جذبه و شيريني نزد مخاطب مي‌گرداند: «الغابه السّوداء: بيشه سياه/ عيناك: دو چشمت/ مجهولانِ نائمانِ في عبائه المجهول: دو ناشناخته‌اند كه در عباي ناشناخته‌ها خوابيده‌اند/ وغابهٌ مقفّلهٌ: و بيشه‌اي دربسته/ لا أحدٌ يعرِفُ ما يحدُثُ في داخلِها: هيچ‌كس نمي‌داند كه در داخل آنها چه مي‌گذرد/ فبعضُهم يقول فيها أممٌ منسية:برخي مي‌گويند امت‌هايي ناشناخته در درون آنهاست/ و بعضُهم يقولُ في أعماقِها جنيه: / برخي مي‌گويند جن و پري درون آنهاست/ و بعضُهم يقولُ فيها غولٌ: برخي مي‌گويند هيولا در درون آنهاست/ لا أحدٌ يعرفُ ما يحدثُ في الغابهِ من عجائب: هيچ كس نمي‌داند كه در درون بيشه چه شگفتي‌هايي هست/ لا أحدٌ يجرو أن يقول: هيچ‌ كس جرأت نمي‌كند درباره‌اش حرفي بزند/ فالليلُ فيها ضائعٌ: شب در آن گم شده است/ والذِّئبُ فيها جائعٌ: گرگ در آن گرسنه است/ والرّجلُ الأبيضُ فوق رمحِهِ مقتولُ: و سفيدمرد بر روي نيزه خود كشته و فرو غلتيده است»

در اين قطعه شاعر دو چشم محبوب فرضي را شبيه بيشه سياه مي‌داند. منظور از بيشه سياه يعني ناشناخته و غير واضح. خود شاعر بعد از آن تأكيد مي‌كند كه اين بيشه كاملا ناشناخته است و به دليل ناشناخته بودن برخي از مردم گمان مي‌كنند در آن كساني هستند كه كسي آنها را نمي‌شناسد يا جن و پري هست يا هيولا هست يا گرگاني گرسنه. با گفتن آخرين مورد به مخاطب كمك مي‌كند كه چيزهايي از اين شعر دريابد. در سراسر اين عبارات شعري، تداعي معاني يا ايحاء هست و به كمك همين ايحاء مي‌شود منظور شاعر را فهميد. او مي‌خواهد بگويد كه در چشمان محبوب ده‌ها معني قابل دريافت است: محبت، ناز، خشم، عصيان، سركشي، دورشدن و... در نتيجه اين حالات و اين برداشت‌ها در اين دو چشم زيبا باعث مي‌شود كه حتي سفيد مردي كه با زيبايي خود فخر مي‌فروشد و صاحب اقتدار هست (نيزه سمبل اقتدار است) در برابر اين چشمان زيبا و جادوگر كه قرار مي‌گيرد مقهور آنها مي‌شود و دلباخته و كشته عشق بدان‌ها مي‌گردد.

به افكار مترقي شاعر اشاره كرديد. چگونه مي‌شود از راه شعرش به سطح و عمق افكارش پي برد؟

در همين سروده‌اي كه آورديم و مخصوصا در بخش آخرش كه مي‌گويد «لا تقولي عُد إلي الشمس فإني أنتمي الآن إلي حزب المطر» او مي‌خواهد بگويد كه من مي‌خواهم مثل باران باشم. وجه‌شبه آنجاست كه هر دو خير و بركت ايجاد مي‌كنند، هر دو فرقي ميان بهره‌برندگان نمي‌گذارند، هر دو توقعي از بهره‌برندگان ندارند و هر دو در عطاي‌شان ادامه‌دهنده و پيوسته فعال و پرنشاطند.

در جاي ديگري نيز گفته است: «إلا الكلمه: جز واژه/ ليس هنالك حلٌ آخر: هيچ راه‌حل ديگري نيست/ إلا الكلمه: جز واژه/ ليس هنالك ثديٌ آخر قد أرضعني: هيچ سينه ديگري نيست كه به من شير داده باشد/ إلا الكلمه: جز واژه/ ليس هنالك وطنٌ آخر قد آواني: وطني نيست كه مرا پناه داده باشد/ إلا الكلمه: جز واژه/ ليس هنالك في تاريخي إمرأه أخري: در تاريخ من زن ديگري نيست/ إلا الكلمه: جز واژه»

برخي از شخصيت‌ها از جمله بعضي از علما با ديدگاه‌هاي شاعر به زن موافق نيستند. شما چه روايتي از «زن» در نگاه نزار قباني داريد؟

در برابر اتهامات و اعتراض‌ها او سعي مي‌كند از خود دفاع كند و صداقت و پاكي خود را ثابت كند؛ از جمله در مصاحبه‌اي گفته بود: ما - عرب‌ها - نقشه شهامت را تنها در «جسم» زن مي‌يابيم! تا زماني كه از اين انديشه صرفا جسماني - ننگي كه دغدغه روزانه ماست - رها نشويم به جايي نخواهيم رسيد؛ و اضافه مي‌كند كه او مي‌خواهد زن را به عنصري ارزشمند تبديل كند. زن ابزار لهو و لعب نيست. او به عشق كه باور دارد دليل مي‌آورد كه در لابه‌لاي عشق گفت‌وگو شكل مي‌گيرد. اين گفت‌وگو اگر با زن باشد از روي دوستي حقيقي باشد، اما چنانچه از صرفا روي تمايل جسماني باشد، در عرض نيم‌ساعت مصرف مي‌شود و تمام. زني كه به واسطه ذكاوت خود گفت‌وگو مي‌كند، ماندني‌تر است. زن با اهميت زني است كه بداند چه وقت بايد دور بشود و چه وقت نزديك. براي برائت خود و اشعارش تأكيد مي‌كند كه شعرش انتقامي از جامعه نيست، بلكه تلاشي براي تغيير جامعه است. هنرمند واقعي انتقام نمي‌گيرد، بلكه پيوسته تلاش مي‌كند تا جامعه را تغيير بدهد. قباني با تمام وسايل تلاش كرد جان زن جديد را ريشه‌يابي كند. نزار تلاش مي‌كند زن را از ذهنيت سلفي‌گري رهايي ببخشد؛ ذهنيتي كه در نهانگاه به زن جايگاه بلندي مي‌دهد اما بيرون از آن، او را شيطان رجيم مي‌انگارد. او در تغيير دادن ذهنيت‌ها و دگرگون كردن مفاهيم، عمل مي‌كند و زن را از حرمسرا به رديف نخست سالن‌ها و از آن نهان‌گاه به پشت موتورها مي‌برد. او مي‌خواهد از راه عشق به جنگ سياستمداران و خودرأيان و متعصبان برود. با وجود اين توجيهات از سوي شاعر فاخوري مي‌گويد: «اگر عمق و هدف قباني و شعرش فهميده نشود خطر بر جان‌هاي كودكانه و ضعيف پيش مي‌آيد.»

قباني شعري دارد درباره قضيه فلسطين و ناكامي جنگ عرب‌ها با اسراييل. اين سروده باعث شد نگاه ديگري به شخصيت و رويكرد سياسي‌اش و در جهان شعر به گرايشش به مكتب رمانتيسم انداخته شود. در بخش آخر منظور اين است كه شعرش در رابطه با اين موضوع واقع‌گرايانه بود. آيا شما موافق چنين نظري هستيد؟

بله، ما اشاره كرديم كه برخي اشعارش وابسته به مكتب رئاليسم است و بهترين مثالش درباره موضوعي است كه شما به آن اشاره كرديد؛ يعني قضيه فلسطين و سرانجام جنگ 1967عرب‌ها با اسراييل. در اين سروده كاملا پيداست كه او از واقعيت‌ها صحبت مي‌كند و لهجه‌اي جدي به خود مي‌گيرد: «حرب حزيران إنتهت/ فكل حرب بعدها و نحن طيبون/ أخبارنا جيده/ و حالنا والحمدلله علي أحسن ما يكون/ والقهوه المره بالهال علي أحسن ما يكون/ والقمر المزروع في سمائنا/ مدور الوجه علي أحسن ما يكون/ تغلغل اليهود في ثيابنا/ و نحن راجعون/ صاروا علي مترين من أبوابنا/ و نحن راجعون/ و كل ما نملك أن نقوله/ إنا إلي‌الله لراجعون/ حرب حزيران إنتهت/ و حالنا والحمدلله علي أحسن مايكون:

«جنگ ژوئن به پايان رسيد/ بعد از هر جنگي، حال‌مان خوب است/ خبرهاي ما خوب است/ اوضاع ما، خدا را شكر در بهترين حالت ممكن است/ قهوه تلخ با هل بهترينه/ ماه در آسمان ما كاشته شده است/ صورت گرد در بهترين حالت/ يهوديان در لباس‌هاي ما نفوذ كرده‌اند/ و ما داريم برمي‌گرديم/ آنها اكنون دو متر از درهاي ما فاصله دارند/ و ما داريم برمي‌گرديم/ و تمام چيزي كه ما بايد بگوييم/ به سوي خدا باز خواهيم گشت/ جنگ ژوئن به پايان رسيد/ اوضاع ما، خدا را شكر در بهترين حالت ممكن است...»

بسيار ممنون. در پايان اگر نكته‌اي داريد، بفرماييد.

سخن آخر اينكه معمولا صنعت كنايه و تداعي معاني در سروده‌هاي شعراي بزرگ و انديشمند مثل نزار قباني ازدحام مي‌كند؛ هم از اين رو خيلي از اشعار اين شاعر تنها با ترجمه ظاهري قابل انتقال نيستند و نياز به توضيح بيشتر از سوي مترجم دارند؛ به‌ويژه اگر از نوع سمبليك باشند؛ بنابراين مترجمان چنانچه در توان‌شان هست بايد كه عمق معنا را بفهمند و به مخاطب منتقل كنند؛ وگرنه خواننده در فهم اين گونه اشعار گيج و سرگردان مي‌ماند و هر چه به ذهن خود فشار مي‌آورد به جايي نمي‌رسد. مثلا در همين سروده «الغابه السوداء» يا «بيشه سياه» آنجا كه مي‌گويد: «عيونك غابه سوداء: چشمانت چونان بيشه‌اي سياه هستند/ ..../ الليل فيها ضائع: شب در آنها گم شده است/ والذئب فيها جائع: و گرگ در آنها گرسنه است/ والرجل الأبيض فوق رمحه مقتول: و سفيد‌مرد بر بالاي نيزه خود كشته و فرو غلتيده است...»

آيا با اين ترجمه خشك و خالي مخاطب چيزي متوجه مي‌شود؟ به احتمال خيلي زياد و براي اغلب مخاطبان، نه. بنابراين چنين اشعاري نياز به توضيح و كشف معني دارند. شيوه من در كتاب «زيباشناسي شعر نزار» علاوه بر ذكر زبان اصلي هم ترجمه است و هم تفسير؛ مثلا در رابطه با اين سروده چنين توضيح دادم:

منظور از بيشه سياه يعني اينكه چشمان دلداده ناشناخته و پر راز و رمز است؛ آنقدر تيره و ناشناخته است كه شب در آنها هم گم مي‌شود و در اين سياهي ممكن است ده‌ها حالت و رفتار رمزآلود در صاحب اين چشمان باشد؛ ممكن است شاد باشد يا غمگين باشد، ممكن است خشمگين و تشنه جنس مخالف باشد - كه اين تداعي گرگ گرسنه بدين معناست - ممكن است در حال نازفروشي باشد يا در حالتي از انكار و سركشي. اين چشمان آنقدر رمزآلود است و جادوگرانه عمل مي‌كند كه مرد سفيد و مقتدر و پرادعا دلباخته و كشته‌ عشق مي‌شود و فرومي‌غلتد. البته رسيدن به چنين سطحي از كشف معاني تنها با تأمل و دقت ميسر مي‌شود و صدالبته نه براي هر كسي، بلكه براي كساني كه با صنعت كنايه و تداعي معاني يا ايحاء و صنايع ديگر آشنايي داشته باشند.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون