پروفسور علي يخكشي دلبسته نا وابسته
حنيف رضا گلزار
خبر كوتاه بود و دردناك. قلب پاك و سراسر مهرباني «پروفسور علي يخكشي»، استاد دانشگاه گوتينگن آلمان و دارنده نشان «هومبولد» پس از 86 سال زندگي سرشار از نيكي و سراسر خدمت، از تپيدن ايستاد و او نيز همچون بسياري ديگر از انديشمندان و دانشمندان اين كهنه سرباز زمين، دور از سرزمين مادري، زندگي را بدرود گفت. بدا به حال و روز ما كه جايگاه نخبگان و فرهيختگان خويش را آنگونه كه بايد نه ميشناسيم و نه پاس ميداريم. علي يخكشي كه در ايران از او با نامهايي همچون بنيانگذار دانش محيطزيست در دانشگاههاي كشور يا استاد جنگلشناسي و محيطزيست ياد ميشود، چهرهاي فراملي و دلبسته به اين خاك بود ولي ناوابسته و همين ناوابستگي و تلاش براي مرزبندي دانش با سياست به اندازه بسنده بود تا اين سرزمين نخبهكش، محيطزيست و به ويژه جنگلهاي هيركاني ايران كه زادگاه و پرورشگاه انديشههاي بلند و نگرشهاي ستوده و روشهاي كارآمد او بود را بيبهره و ناكام از دانش و توانمنديهايش بگذارد. شوربختا كه مانند هميشه اين بيگانگان بودند كه با بهترين شيوهها از دانش فرزندان اين سرزمين براي ساختن كاخ بلند تمدن خويش بهره بردند. او استاد بزرگ جنگلشناسي بود ولي هيچگاه با نگاهي كه اندك نشاني از خودستايي و خودبزرگبيني را بتوان در آن ديد، كارشناسان و كنشگران و مردم كنشگر براي طبيعت و جنگلهاي شمال را از خود نميراند. اگرچه قانون «توقف بهرهبرداري چوبي از جنگلهاي شمال» را بر نميتافت ولي هميشه با بردباري و شكيبايي پذيراي نگاههاي ناهمسو با ديدگاه خود بود و در برابر «قانون» فروتن! از اين نكته آموزنده و راهگشا نميتوان به آساني گذشت كه او، همچون گروهي از استاد نماها كه از استادي دانشگاه تنها جايگاه اداري و كت و شلوار اتوكشيده و مقالهنويسي آن را دريافتهاند، دچار ماليخوليا و پندار خودبرتربيني و نگاه از بالا به پايين نبود. خانوادهدار بود و آبرومند و خوش آوازه. از مردم بود و مردمدار و اين ويژگي را در همه ديگر اعضاي خانواده بزرگ يخكشي در بهشهر ميتوان نشان يافت.
پروفسور علي يخكشي، تنها در مرزهاي دانشگاه و استادي و به ويژه واژگاني همچون «تخصص» جايگاه خود را كرانمند نكرده بود. به ياد دارم در سالهاي دهه 1380 كه بسياري از استادان دانشگاه در برابر انجام طرح ويرانگر شيرينسازي و انتقال آب درياچه كاسپين، به بهانه نداشتن «تخصصِ» در پيوند با اين چالش خاموشي پيشه كرده و چشم بر هم نهاده بودند، اين پروفسور علي يخكشي در جايگاه يك استاد - شهروند كنشگر و دغدغهمند اين سرزمين بود كه با بيان شيواي خود با رسانهها به گفتوگو مينشست و پرده از چهره چنين طرحهاي ايران برباد دهي بر ميداشت و بيآبرو ميكرد. آموزشهاي محيطزيستي به كودكان و تلاش براي دوستي و آشتي كودكان با پايهها و پارههاي محيطزيست و منابع طبيعي را كليد گذار براي دستيابي به پايداري محيطزيست ايران فردا برميشمرد. كليديترين آموزه كاربردي كه به شخصه از استاد آموختم اين جمله ژرف و تكاندهنده بود كه؛ «ما آخرين نسلي هستيم كه فرصت داريم محيطزيست و منابع طبيعي ايران را نجات دهيم.»
يادش جاودان و روانش مينوي باد.