• 1404 چهارشنبه 10 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6031 -
  • 1404 چهارشنبه 10 ارديبهشت

هوش مصنوعي در خدمت يا اسارت آموزش؟

درك عميق جهان، كليد آزادي است

كامران مشفق آراني

در عصر ديجيتال امروز كه همه‌چيز به صورت فزاينده و با سرعتي باورنكردني در حال تغيير است، دو حوزه كودكان و هوش مصنوعي نيز از قاعده مستثنا نمانده و با سرعتي بي‌سابقه در حال همگرايي هستند، تا جايي كه اين تلاقي، مسير آينده بشريت را شكل خواهد داد، اما شايد نه آنطور كه فكر مي‌كنيم و اين مهم ما را به تأمل بيشتر در اين باب اجبار مي‌كند. كودكان امروز به عنوان معماران فردا، با جهاني روبه‌رو خواهند شد كه هوش مصنوعي در تار و پود آن تنيده شده است. از سويي ديگر، اين فناوري انقلابي، توانايي دگرگون كردن مسيريادگيري و رشد نسل آينده را در درون خود داراست. اين پيوند دوسويه، ضمن ارايه فرصت‌هاي بي‌نظير، چالش‌هايي جدي همچون پديده «بابل فيلتر» را نيز به همراه دارد، پديده‌اي كه اگر از كنترل خارج شود و به‌صورت افراطي مورد استفاده قرار بگيرد مي‌تواند دسترسي نوجوانان به جهان متنوع اطلاعات را محدود سازد. ناگفته نماند كه در واقع هوش مصنوعي، فراتر از يك فناوري صرف، در حال تبديل شدن به ابزاري قدرتمند براي تحول آموزش تبديل خواهد شد و اين امر گريز ناپذير است. مثلا در چند مورد اين فناوري با قابليت شخصي‌سازي تجربيات يادگيري، امكان ايجاد مسيرهاي آموزشي متناسب با نيازها، علايق و سرعت يادگيري هر فراگير را فراهم خواهد ساخت. در دنياي كنوني، سيستم‌هاي آموزشي هوشمند مي‌توانند با تحليل الگوهاي يادگيري، نقاط قوت و ضعف دانش‌آموزان را شناسايي نموده و محتوا را به‌گونه‌اي تنظيم نمايند كه براي هر فراگير مناسب باشد. اين ويژگي، دگرگوني اساسي در رويكرد آموزش يكسان براي همه خواهد نمود و به سمت آموزش فردي‌محور حركت مي‌كند.

با اين وجود، اين همگرايي، يقينا چالش‌هايي را نيز به همراه خواهد داشت كه مهم‌ترين آنها همانطور كه پيشتر گفته شد «بابل فيلتر» يا به فارسي همان فيلتر حباب است. اين اصطلاح به وضعيتي اشاره دارد كه در آن الگوريتم‌هاي هوشمند با پالايش اطلاعات براساس علايق و رفتارهاي پيشين كاربر، او را در حباب‌هاي اطلاعاتي محدود نگه مي‌دارند. اين پديده براي خردسالان كه در مرحله شكل‌گيري جهان‌بيني خود هستند، مي‌تواند به محدوديت افق ديد و كاهش مواجهه با ديدگاه‌هاي متنوع بينجامد. باروخ اسپينوزا، فيلسوف برجسته قرن هفدهم و از پيشگامان عصر روشنگري، انديشه‌هايي مطرح ساخت كه امروز در رويارويي با چالش‌هاي هوش مصنوعي و آموزش، راهگشا به نظر مي‌رسد. او بر اين باور بود كه آزادي واقعي انسان در گرو «درك» و «عقلانيت» است. از منظر اين فيلسوف، تنها با فهم عميق طبيعت و قوانين حاكم بر آن است كه انسان مي‌تواند به آزادي حقيقي دست يابد. اين ديدگاه در عصر هوش مصنوعي معنايي ژرف‌تر پيدا مي‌كند، در نظر بگيريد اگر نونهالان از همان ابتدا بياموزند كه چگونه داده‌ها را با ديدي نقادانه تحليل نمايند و از دانش خود براي تميز حقيقت از غيرحقيقت بهره گيرند، مي‌توانند در برابر محدوديت‌هاي ناشي از بابل فيلتر ايستادگي كنند. اسپينوزا با تأكيد بر مفهوم «كاناتوس» (Conatus)، كه به معناي تلاش ذاتي هر موجود براي حفظ و ارتقاي هستي خويش است، الهام‌بخش نگاهي نو به فلسفه آموزش شد، در واقع او در پرتو اين مفهوم ياد‌آوري كرد تعليم و تربيت بايد به فرزندان كمك نمايد تا توانمندي‌هايي را در خود پرورش دهند كه به بقا و شكوفايي آنها در جهاني با فناوري‌هاي پيشرفته ياري رساند.

فلسفه اسپينوزا به ما مي‌آموزد كه آزادي در انتخاب آگاهانه نهفته است. در عصر هوش مصنوعي، اين آزادي به معناي توانايي دانش‌آموزان در گزينش آگاهانه محتوا، تشخيص سوگيري‌ها و مقاومت در برابر حباب‌هاي اطلاعاتي است كه الگوريتم‌ها پديد مي‌آورند. نظريه سازنده‌گرايي (Constructivism) كه با نام‌هاي بزرگي چون ژان پياژه و لو ويگوتسكي شناخته مي‌شود، ديدگاهي است كه در تقاطع با هوش مصنوعي، افق‌هاي جديدي در آموزش گشوده است. اين نظريه بر اين اصل استوار است كه يادگيرندگان، خود سازندگان فعال دانش هستند، نه دريافت‌كنندگان منفعل اطلاعات.

در چارچوب اين ديدگاه، هوش مصنوعي مي‌تواند به عنوان ابزاري براي ايجاد محيط‌هاي يادگيري تعاملي و پويا عمل نمايد. محيط‌هايي كه در آنها نوآموزان با آزمون و خطا، همكاري و اكتشاف، به ساخت دانش خود بپردازند. به عنوان نمونه، بازي‌هاي آموزشي مبتني بر هوش مصنوعي قادرند سناريوهاي مختلفي را شبيه‌سازي كنند كه نوجوانان در آنها با چالش‌هاي متنوع روبه‌رو شده و راه‌حل‌هاي خلاقانه بيابند.

سازنده‌گرايي اجتماعي ويگوتسكي، با تأكيد بر نقش تعاملات اجتماعي در يادگيري، تكميل‌كننده اين رويكرد محسوب مي‌شود. در اين زمينه، پلتفرم‌هاي يادگيري مشاركتي كه از هوش مصنوعي بهره مي‌گيرند، قادرند فضاهايي براي همكاري و تبادل نظر ميان دانش‌آموزان از سراسر جهان فراهم آورند. چنين تعاملاتي نه تنها دانش آكادميك، بلكه مهارت‌هاي ارتباطي، همدلي و درك فرهنگي را نيز در آنان تقويت مي‌نمايد.

بابل فيلتر، اصطلاحي كه توسط الي پريزر، فناور و نويسنده امريكايي، مطرح گرديد، به وضعيتي اشاره دارد كه در آن الگوريتم‌هاي پيشنهاددهنده، با پالايش اطلاعات براساس رفتارها و ترجيحات پيشين كاربر، او را در حبابي از اطلاعات مشابه محصور مي‌سازند. اين پديده، به‌ويژه براي نوباوگان كه در حال شكل‌گيري شخصيت و جهان‌بيني خود هستند، مي‌تواند تأثيرات منفي عميقي بر جاي گذارد.

تصور كنيد كودكي كه علاقه اوليه‌اي به موضوعي خاص، مثلا دايناسورها نشان مي‌دهد. بدون مديريت هوشمندانه، الگوريتم‌هاي هوش مصنوعي ممكن است پيوسته محتوايي مرتبط با دايناسورها به او پيشنهاد دهند، در حالي كه وي را از موضوعات متنوع ديگر محروم مي‌سازند. اين محدوديت، ديد فراگير را باريك كرده و او را از تجربه گسترده جهان باز مي‌دارد. علاوه بر اين، بابل فيلتر مي‌تواند به تقويت پيش‌داوري‌ها و كليشه‌ها منجر گردد. براي مثال، اگر الگوريتم‌ها براساس جنسيت يا پيشينه فرهنگي نوآموز، محتواي خاصي را به او پيشنهاد نمايند، ممكن است ناخواسته كليشه‌هاي جنسيتي يا فرهنگي را تحكيم بخشند.

مخاطره جدي ديگر كه در همين راستا شكلي جدي‌تر به خود مي‌گيرد و در نهايت جامعه مدني را هدف قرار مي‌دهد، كاهش تفكر انتقادي است. وقتي خردسالان تنها با داده‌هايي روبه‌رو مي‌شوند كه با ديدگاه‌هاي موجودشان همسو است، توانايي بررسي نقادانه ايده‌ها و ديدگاه‌هاي متفاوت در آنها رشد نمي‌يابد. اين امر مي‌تواند به شكل‌گيري نسلي منتهي شود كه در برابر اطلاعات متناقض با باورهايشان، واكنش منفي نشان داده و قادر به گفت‌وگوي سازنده نيستند.براي مقابله با چالش بابل فيلتر و بهره‌گيري هوشمندانه از هوش مصنوعي در آموزش، راهكارهاي عملي متعددي امكان اجرا دارد، سيستم‌هاي آموزشي هوشمند بايد به‌گونه‌اي طراحي شوند كه عمدا تنوع را در محتواي پيشنهادي خود لحاظ نمايند. اين سيستم‌ها قادرند ضمن در نظر گرفتن علايق نوآموز، محتوايي از حوزه‌هاي متنوع ديگر نيز به او ارايه دهند. به عنوان نمونه، پلتفرم‌هايي مانند «Kiddle » و «BrainPOP » كه براي خردسالان طراحي شده‌اند، مي‌توانند الگوريتم‌هايي را پياده‌سازي كنند كه ضمن ارايه محتواي مرتبط با جست‌وجوهاي دانش‌آموز، پنجره‌هايي به موضوعات متنوع ديگر نيز بگشايند.

ايجاد پلتفرم‌هايي كه نوباوگان را با چالش‌هاي متنوع و چندوجهي روبه‌رو مي‌سازند، مي‌تواند به گسترش افق ديد آنها كمك نمايد. براي مثال، بازي‌هاي آموزشي مانند «Minecraft: Education Edition » كه از هوش مصنوعي براي ايجاد چالش‌هاي متناسب با سطح فراگير استفاده مي‌كنند، قادرند دانش‌آموزان را با موضوعات گوناگوني از معماري گرفته تا فيزيك و تاريخ درگير سازند. باور عمومي در كشورهاي توسعه يافته بر اين اساس است كه آموزش مهارت‌هاي تفكر انتقادي و سواد رسانه‌اي بايد جزو جدايي‌ناپذير برنامه‌هاي آموزشي باشند. درهمين راستا نوجوانان بايد بياموزند كه چگونه اطلاعات را ارزيابي نمايند، منابع را بسنجند و سوگيري‌ها را تشخيص دهند. برنامه‌هايي مانند «Common Sense Education » ابزارهايي براي آموزش اين مهارت‌ها عرضه مي‌دارند. در ادامه همين روند پلتفرم‌هايي كه امكان همكاري ميان فراگيران از پيشينه‌هاي متنوع را فراهم مي‌آورند، مي‌توانند به شكستن حباب‌هاي اطلاعاتي ياري رسانند. به عنوان نمونه، «ePals » پلتفرمي است كه به نوآموزان امكان مي‌دهد با همتايان خود از سراسر جهان همكاري كنند و ديدگاه‌هاي متنوعي را تجربه نمايند. در كنار همه اين مثال‌هاي موجود مهم‌ترين نكته‌اي كه ضرورت دارد مورد توجه ويژه قرار گيرد مساله معلمان و خانواده است، مربيان و والدين بايد نقشي فعال در هدايت تعامل خردسالان با فناوري ايفا كنند، كه اين خود مستلزم فراگيري آموزش‌هاي جديد و همسو با رشد فناوري است. در صورت آموزش ديدن، آنها قادرند با معرفي منابع متنوع، تشويق به جست‌وجوي ديدگاه‌هاي مختلف و گفت‌وگو درباره محتواي مصرفي، به كودكان كمك نمايند تا از دام بابل فيلتر رهايي يابند. البته نا‌گفته نماند كه در سال‌هاي اخير، نمونه‌هاي موفقي از كاربرد هوش مصنوعي در آموزش به وجود آمده‌اند كه با در نظر گرفتن چالش بابل فيلتر، راهكارهاي هوشمندانه‌اي ارايه كرده‌اند:

DreamBox Learning از هوش مصنوعي براي شخصي‌سازي آموزش رياضي بهره مي‌گيرد. الگوريتم‌هاي اين پلتفرم با تحليل لحظه به لحظه عملكرد فراگير، محتوا و روش آموزش را متناسب با نيازهاي او تنظيم مي‌نمايند. نكته قابل توجه در اين سيستم، تلاش براي ارايه مسائل متنوع از زمينه‌هاي مختلف است كه علاوه بر تقويت مهارت‌هاي رياضي، افق ديد نوآموز را نيز گسترش مي‌دهد.

«خان آكادمي » (سازمان آموزش غير انتفاعي كه توسط سلمان‌خان در سال 2008 تأسيس شد) با استفاده از هوش مصنوعي، مسير يادگيري شخصي‌سازي شده براي هر دانش‌آموز ايجاد مي‌نمايد. اين پلتفرم به‌گونه‌اي طراحي شده كه علاوه بر پيشنهاد محتوا براساس نيازهاي يادگيري نوآموز، او را تشويق مي‌نمايد تا موضوعات متنوعي را كاوش كند. ويژگي «Knowledge Map » در اين سيستم، به فراگيران كمك مي‌كند تا ارتباط ميان موضوعات مختلف را درك نمايند.

Duolingo، اپليكيشن آموزش زبان، از هوش مصنوعي براي شخصي‌سازي تجربه يادگيري استفاده مي‌كند. الگوريتم‌هاي اين برنامه نه‌تنها سرعت و شيوه يادگيري را با نيازهاي كاربر تطبيق مي‌دهند، بلكه با معرفي عناصر فرهنگي متنوع، به نوآموزان كمك مي‌نمايند تا فراتر از زبان، با فرهنگ‌هاي گوناگون نيز آشنا شوند. شركتWonder Workshop روبات‌هاي آموزشي مانند Dash و Dot را طراحي كرده كه به خردسالان اصول برنامه‌نويسي را مي‌آموزند. اين روبات‌ها با استفاده از هوش مصنوعي، خود را با سطح مهارت كودك هماهنگ مي‌سازند و چالش‌هاي جديدي را معرفي مي‌نمايند. برنامه‌هاي آموزشي اين شركت به‌گونه‌اي طراحي شده‌اند كه فراگيران را تشويق مي‌كنند تا از ديدگاه‌هاي متفاوت به مسائل بنگرند.

با نگاهي به آينده تعامل نوباوگان و هوش مصنوعي، مي‌توان چشم‌اندازي اميدبخش ترسيم كرد، مشروط بر آنكه چالش‌هاي پيش رو، از جمله بابل فيلتر، به‌درستي مديريت شوند. در آينده‌اي نه چندان دور، مي‌توان انتظار داشت كه سيستم‌هاي آموزشي هوشمند به‌گونه‌اي تكامل يابند كه نه تنها محتوا، بلكه روش آموزش را نيز براساس سبك يادگيري، علايق و نيازهاي هر نوآموز شخصي‌سازي نمايند. اين سيستم‌ها قادرند با شناخت عميق از نقاط قوت و ضعف هر فراگير، مسيري منحصربه‌فرد براي رشد و پيشرفت او طراحي كنند. همچنين، مي‌توان انتظار داشت كه روبات‌هاي اجتماعي و دستياران هوشمند، نقشي پررنگ‌تر در فرآينديادگيري ايفا نمايند. اين همراهان هوشمند قادرند با درك احساسات و حالات ذهني نوآموز، تجربه يادگيري را غني‌تر ساخته و انگيزه او را تقويت كنند. فناوري‌هاي واقعيت مجازي و افزوده، تقويت‌شده با هوش مصنوعي، افق‌هاي جديدي در آموزش خواهند گشود. اين فناوري‌ها مي‌توانند خردسالان را به سفرهاي مجازي به اعماق اقيانوس‌ها، فضا يا دوره‌هاي تاريخي ببرند و يادگيري تجربي را به سطحي نوين ارتقا دهند.

با اين حال، براي تحقق اين چشم‌انداز مثبت، ضروري است كه طراحي فناوري‌هاي آموزشي با محوريت انسان و با هدف پرورش توانايي‌هاي شناختي، خلاقيت و تفكر انتقادي صورت پذيرد. همچنين، بايد اطمينان حاصل كرد كه اين فناوري‌ها به‌جاي محدود ساختن نوباوگان در حباب‌هاي اطلاعاتي، به گسترش افق ديد آنها ياري رسانند. در مسير همگرايي كودكان و هوش مصنوعي، درس‌هاي فلسفي اسپينوزا همچنان راهگشا هستند. همانطور كه او معتقد بود آزادي در گرو فهم است، امروز نيز آزادي نسل آينده در جهان ديجيتال، در گرو درك عميق و توانايي ارزيابي نقادانه اطلاعات است. نظريه سازنده‌گرايي به ما مي‌آموزد كه يادگيري فرآيندي فعال است و هوش مصنوعي مي‌تواند محيط‌هايي غني براي اين فرآيند فراهم آورد. با اين وجود، چالش بابل فيلتر يادآور اين واقعيت است كه فناوري، هر چقدر هم پيشرفته، نياز به هدايت انساني دارد.

بهره‌گيري هوشمندانه از هوش مصنوعي در آموزش، مستلزم تلفيقي از فلسفه آموزشي، طراحي فناوري با محوريت انسان، و مشاركت فعال همه ذي‌نفعان از جمله نوباوگان، والدين، مربيان و طراحان فناوري است. با چنين رويكردي، مي‌توان اميدوار بود كه نسل آينده، نه تنها مصرف‌كنندگان منفعل فناوري، بلكه شهرونداني آگاه، متفكر و خلاق باشند كه توانايي هدايت مسير پيشرفت فناوري را در راستاي ارزش‌هاي انساني دارا هستند. همانطور كه اسپينوزا معتقد بود، درك عميق جهان، كليد آزادي است. امروز، در زمانه‌اي كه پردازش كوانتمي درحال ادغام شدن با فناوري هوش مصنوعي است، درك عميق تعامل انسان و تكنولوژي، كليد پرورش نسلي است كه در جهان پيچيده فردا، آزاد، آگاه و توانا باشند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون