بازخواني دوباره جنايت خيابان گاندي «شاهرخ و سميه» به روايت «حميدرضا گودرزي» قاضي پرونده
25 سال گذشت
بهاره شبانكارئيان
امروز يادآور سالگرد حادثه تلخ «شاهرخ و سميه» در خيابان گاندي است. دو عاشقي كه در بعدازظهر چهارشنبه 25 سال پيش، ۱۲ دي ماه سال ۱۳۷۵ به دليل مخالفت خانوادههايشان براي رسيدن به هم، تصميم گرفتند خواهر و برادر سميه را به قتل برسانند.
«شاهرخ وثوق» و «سميه شهبازينيا» دو نوجوان ۱۶ ساله عامل اصلي اين جنايت هولناك بودند. «محمدرضا» ۸ ساله و «سپيده» ۱۳ ساله خواهر و برادر سميه توسط او و شاهرخ در وان حمام خانه خيابان گاندي كشته شدند. مادر سميه نيز هدف آن دو بوده است كه در نهايت با فرار مادر سميه، عاملان قتل شناسايي شدند. اين خبر در ۲۵ سال پيش با سه روز تاخير رسانهاي شد. آن روزها در تهران مانند حادثه خانواده خرمدين همه از سميه و شاهرخ حرف ميزدند. آن هم با سن و سال كمي كه آن دو داشتند. مخالفتهاي هر دو خانواده خصوصا خانواده سميه، عامل اصلي اين افكار در سر آنها شد. پس از تشكيل پروندهاي براي آن دو با گذشت پدر سميه از قصاص اين پرونده براي هميشه مختومه شد. هر چند كه در تاريخ حوادث ايران ثبت شد. شاهرخ پس از ۱۰ سال حبس بيتوجه به عشق سميه از ايران رفت و سميه پس از ۱۲ سال حبس، ازدواج كرد. شنيدهها حاكي از آن بوده كه سميه پس از ازدواج از همسرش جدا شده است. حالا پس از 25 سال از اين حادثه كه در چنين روزي اتفاق افتاد، «حميدرضا گودرزي» كه آن زمان قاضي و بازپرس اين پرونده جنجالي بود براي «اعتماد» حادثه آن روزها و حضور شاهرخ و سميه در دادگاه را شرح ميدهد.
از ابتداي وقوع جرم
حميدرضا گودرزي به 25 سال پيش برميگردد و توضيح ميدهد: «بعدازظهر روز 12 دي ماه سال 75؛ بنده قاضي كشيك جنايي تهران بودم. در آن زمان كه سيستم دادرسي تغيير كرده بود، بنده بازپرس ويژه تهران بودم. در زمان قبل از اين حادثه دادسرا وجود داشت ولي كمي بعد دادسراها منحل شد و قانون تشكيلات دادگاه عمومي جاي اين قانون را گرفت. در نتيجه دادسراها و بازپرسها از سيستم حذف شدند بنابراين دادگاهها اين مسووليت را به عهده گرفتند. من هم يكي از قضاتي بودم كه به پروندههاي جنايي رسيدگي ميكردم. پس طبيعتا بايد سر صحنههاي قتل هم ميرفتم. بررسيها هم شامل پزشكي قانوني، تشخيص هويت، شهود، گواهان و... ميشد. بايد از ماموران انتظامي كمك ميگرفتيم تا پرونده روشن شود و بعد از آن هم شخص بنده بايد دادرسياش را انجام ميدادم كه البته اين روند دچار ايراداتي بود. آن هم به دليل اينكه قاضي كه تحقيقات اوليه را انجام ميدهد خودش نبايد قاضي اجراي دادرسي هم باشد. اين تضادي بود كه در سيستم قضايي آن سالها وجود داشت، اما سالها بعد اصلاح شد. دادسراها تشكيل شدند و در حال حاضر هم همان طور كه مشاهده ميكنيم دادسراي جنايي تهران در لايحه 27 وجود دارد. بازپرسها بر سر صحنه ميروند، رسيدگي ميكنند و در نهايت گزارشهايشان را ارايه ميدهند. پس از آن هم نماينده دادستان كيفرخواست را اعلام ميكند و بعد هم دادگاه كيفري يك رسيدگي ميكند. در آن زمان اين تشكيلات نبود و بنده به عنوان شخصي كه بر سر صحنه قتل حضور داشت، متوجه شدم كه اين جنايت توسط فرزند خانواده رخ داده است. اين اتفاق در آن زمان به عنوان سرقت مسلحانه گزارش شده بود، ولي وقتي در صحنه حضور پيدا كرديم، متوجه شديم اصلا چنين چيزي ممكن نيست. اين ملك يك خانه ويلايي در خيابان 23 گاندي بود. با ديوارهاي بسيار بلند كه اطراف آن هم ديوارهاي بسيار بلندي وجود داشت و اصلا امكان سرقت نبود. اگر كسي هم ميخواست وارد خانه شود بايد از در اصلي ملك وارد ميشد. بنابراين سرقت مسلحانه نميتوانست موضوع اين جنايت باشد. در ضمن وسيلهاي هم سرقت نشده بود. با بررسيهاي بيشتر مشخص شد موضوع داخلي بوده است. با تك تك اعضاي خانواده صحبت كرديم و متوجه شديم سميه رفتار عادي از خود نشان نميدهد. براي همين او مورد ظن قرار گرفت و بعد از آن هم شاهرخ شناسايي شد. هر دو نفر دستگير شدند. خودشان نيز بدون مقاومتي در بازجوييها به قتل اعتراف كردند. مقتولان دو فرزند ديگر خانواده شهبازينيا بودند؛ محمدرضا و سپيده. شاهرخ و سميه در وان حمام اين دو بچه را فرو برده و خفه كرده بودند.» گودرزي در خصوص رفتارهاي سميه ميگويد: «پزشكي قانوني معتقد بود در خلق و خوي سميه مشكلاتي وجود دارد و او دچار افسردگي شديد است، ولي جنون نداشت و مسوول رفتار خود بوده. در عين ارتكاب قتل سميه ميدانسته كه اگر سر اين دو را در وان نگه دارد، خفه ميشوند و با اطلاعات كافي اين كار را كرده است اما يك مشكل جدي كه در پزشكي قانوني وجود دارد، اين است كه شخصي كه مرتكب قتل شده يا جنون دارد يا ندارد! اين را هم بگويم در تحقيقات متوجه شديم سميه و شاهرخ قصد ازدواج با يكديگر را داشتند و خانواده آنها مخالفت ميكردند. خصوصا خانواده سميه. اين دو نوجوان خانواده را مانع رسيدن به هم ميديدند و درصدد آن برآمدند تا اين موانع را از بين ببرند. اتفاقا قبل از اين حادثه نيز سميه اقدامات مختلفي به روشهاي ديگر انجام داده بود؛ مثلا يك شب شير گاز را باز كرده بود. يك بار مرگ موش در غذاي كل اعضاي خانواده ريخته بود. در هر اقدام مادر سميه متوجه او شده بود اما باز تلاش نكرده بود تا سميه را نزد يك روانپزشك ببرد. سميه يكسري افكار بچهگانه داشت كه فكر ميكرد با از بين بردن خانواده ميتواند به شاهرخ برسد. خانواده سميه هم هرگز فكر نميكردند كه سميه قصد كشتن برادر و خواهرش را داشته باشد و آن طور كه خودشان در اظهاراتشان ميگفتند، گمان ميكردند سميه با اين كارها قصد تهديد كردن آنها را داشته است.»
جامعه نياز به آموزش دارد
گودرزي در خصوص واكنش خانوادههاي سميه و شاهرخ در دادگاه را شرح ميدهد: «خانواده شاهرخ رفتار مناسبتري داشتند. حتي در گذشته حاضر بودند جلسهاي بگذارند و با خانواده سميه صحبت كنند. در آن زمان هم من و هم سيستم قضايي معتقد بوديم با شرايطي كه پيش آمده خانوادههاي هر دوي آنها بايد به روانشناس يا روانپزشك مراجعه ميكردند، اما اين دو خانواده مخصوصا خانواده سميه تمام درها را به روي اين دو نوجوان بسته بودند. اين دو خانواده ميتوانستند جلسه بگذارند و به فرزندان خود بگويند؛ تا 18 سالگي زير نظر ما باشيد تا ازدواج كنيد، اما متاسفانه اين دو خانواده در قبال اين دو نوجوان گارد گرفته بودند. حتي يك بار هم اين دو از تهران فرار كردند و به اصرارهاي مادر سميه باز دوباره به تهران برگشتند. پس تمامي اين رفتارها زنگ خطري بوده كه خانوادهها آنها را جدي نگرفتند.
سميه و شاهرخ چون در آن زمان فضاي مجازي نبود ميگفتند تحت تاثير فيلم قاتلان بالفطره اين كار را انجام دادهاند. در اين فيلم قاتل مقتول را در وان خفه ميكند. در اين پرونده نيز سميه و شاهرخ بچهها را در وان خفه كرده بودند. آن زمان هم بحثهايي پيش آمد مبني بر اينكه نبايد فيلم جنايي پخش كنيم. اين طرز فكرها اشتباه است. ژانر جنايي يكي از ژانرهاي مهم سينمايي به حساب ميآيد. پس نميتوانيم بگوييم هر فردي كه اين فيلمها را ميبيند در آينده قاتل ميشود. ببينيد ما هيچ سيستم آموزشي درباره مطرح كردن مسائل جنسي در مدارس و دانشگاهها نداريم و ساكتيم. بيان اين موضوعات را گناه و حرام ميدانيم در حالي كه اصلا چنين نيست. اينكه بچهها يك زماني بايد ازدواج كنند بچهدار شوند يك مساله مهم است كه در حال حاضر ما با كمبود هر دو اين موارد روبهرو هستيم. در صورتي كه اين مسايل از مقطع مدارس تا دانشگاه بايد بيان شود، ولي ما بيان اين مسايل را مسدود ميكنيم. نوجوانان بايد اين موارد را بدانند و اگر در يكسري موارد آموزشهايي نيز داده شود اصلا يكسري از جرايم رخ نميدهد. يك مثال ساده برايتان بزنم؛ در جنايت خانواده خرمدين كه مربوط به سال جاري ميشود اگر دختر آنها كه در كودكي توسط پدرش مورد تعرض قرار گرفته بود، آموزش لازم را در مدارس ديده بود، ساكت نميماند.»
او در ادامه ميگويد: «پديدهاي به نام عشق ورزيدن در بشر وجود دارد كه نميتوان منكر آن شد ولي جامعه آن زمان اين مساله را نميپذيرفت. فكر ميكردند نوجوان 16 ساله نميتواند جنس مخالف را دوست داشته باشد. جامعه آن زمان ميخواست منكر قضيه علاقه آنها باشد. در آن سالها موضوع سميه و شاهرخ براي خانوادههاي نوپا جاذبه داشت. خانوادههايي كه خودشان نوجوان داشتند و براي آنها سوال شده بود كه نكند اين اتفاق براي هر يك از ما هم رخ بدهد. اين موضوع زنگ خطري بود براي جامعه آن زمان. اين زنگ خطر باعث شد خانوادهها به فكر فرو بروند كه نكند اين مسائل و مشكلات براي آنها هم پيش آيد! جامعه آن زمان تصورش را هم نميكرد نوجوان 16 سالهاي كه هنوز رشته دانشگاهي خودش را انتخاب نكرده و تا ديروز صبحانهاش را مادرش برايش تهيه ميكرده ناگهان اعلام كند كه قصد ازدواج دارد! با اين حال آيا خانواده بايد سر اين نوجوان را به طاق بكوبد يا فكر راهحلي اساسي براي آنها باشد؟ دوست داشتن و دوست داشته شدن حق هر انساني است بنابراين خانوادهها در اين جور مواقع بايد با تمهيدات لازم در كنار فرزندانشان بمانند نه اينكه سيم خاردار دور تا دور آنها بكشند.» گودرزي منكر حبس 10 الي 12 سال براي شاهرخ و سميه است و ميگويد: «سميه و شاهرخ كمتر از 10 سال زندان بودند. پدر سميه از قصاص گذشت و رضايت داد. براي همين هر كدام از آنها به سه، چهار سال حبس متحمل شدند. من يادم ميآيد در دادگاه، شاهرخ و سميه به كرات ميگفتند: ميشود خانوادههايمان رضايت بدهند و ما برويم با هم ازدواج كنيم! زندان عشق شاهرخ و سميه را از بين نبرد بلكه مرور زمان بود كه سبب شد آنها متوجه شوند عشقشان زودگذر بوده است. بنده يك سوال دارم؛ آيا هر كدام از ما در كودكي عاشق نبوديم؟ ولي خب هر كس عاشق ميشود و به عشقش نميرسد، مرتكب قتل هم نميشود. دو موضوع باعث شد كه اين دو نفر دست به جنايت بزنند يكي افسردگي سميه و دوم عشق بسيار آتشين آنها. نبايد براي رسيدن دو نفر عاشق مانع شد. بارها ديدهام و ديدهايم كه دو نفر به هم علاقه دارند و چون خانوادهها مخالفت ميكنند يكي از آن دو نفر يا هر دو آنها تا آخر عمر ازدواج نميكنند و در سكوت به سر ميبرند. مساله اصلي كه در اين پرونده از جنايت آن هم مهمتر ميباشد، اين است كه خانوادهها نبايد موانعي براي نوجوانشان ميبودند و ديگر اينكه جامعه آن زمان به آموزش نياز داشت. هر چند كه جامعه الان هم نياز به آموزش دارد و اين آموزش بايد از مدارس و دانشگاهها شروع شود.»
مروري بر اين پرونده و شب پيش از حادثه
پرونده اين جنايت در دهه هفتاد غوغايي در ايران به پا كرد و خانوادههاي ايراني را در شوك عميقي فرو برد. داستان اين دو تا مدتها بر سر زبانها بود از مدارس و دانشگاها تا دورهميهاي خانوادگي همه راجع به اين جنايت صحبت ميكردند، صبحها دم دكههاي روزنامهفروشي مملو از دختران و پسران نوجواني بود كه منتظر خبري از سرگذشت و پرونده اين دو بودند. اين جنايت بزهي عشقي بود عشق دو نوجوان كه در دوران جنگزده دهه شصت و هفتاد زندگي ميكردند، دورهاي كه مفهوم دوست دختر و دوست پسر يك تابوي بزرگ بود، دورهاي پر از عقدهها و كمبودها. هر دوي آنها در آن زمان جزو افراد مرفه به شمار ميرفتند؛ پدر شاهرخ مهندس برق بود كه در اداره برق تهران كار ميكرد و پدر سميه كارخانه مواد شيميايي داشت و در خانهاي ويلايي بالاشهر تهران زندگي ميكردند. پس از گذشت 2 ماه دوستي آنها قرار ازدواج با يكديگر ميگذارند. خانواده سميه بدون توجه به پافشاريهاي سميه با اين ازدواج مخالفت ميكنند. سميه كه ميبيند نميتواند كاري از پيش ببرد، تصميم ميگيرد با شاهرخ به اصفهان فرار كند و اين تصميم عملي ميشود آن دو به اصفهان فرار ميكنند؛ ولي پس از مدتي به خاطر التماسهاي خانواده خود دوباره به تهران برميگردند. اينجاست كه فكر جنايت عليه خانواده در ذهن سميه جرقه ميخورد. بيتوجهيهاي پدر و مادر سميه نسبت به دخترشان باعث فروپاشي خانوادهشان شد. شب پيش از حادثه شاهرخ تا صبح در اتاق سميه حضور داشت. نقشه قتل در صبح همان روز توسط سميه طراحي شد. شاهرخ كه تصميم سميه را جدي نميدانست، بهطور لفظي با آن موافقت كرد. صبح روز حادثه، سميه و شاهرخ به تعليم رانندگي رفتند و پيش از بازگشت به خانه، سميه دو جفت دستكش از داروخانه خريد و سپس براي خوردن ناهار به خانه بازگشتند.
بعد از ظهر مادر سميه به همراه دختر كوچك خانواده «سِوين» از خانه خارج شد. در اين هنگام سميه با شاهرخ كه در طبقه دوم ساختمان حضور داشت، سپيده خواهرش را صدا زد. وقتي سپيده به طبقه دوم آمد، شاهرخ دستش را به دور گردن او انداخت و در نتيجه فشار گردن، سپيده بيحال شد. بر اساس ادعاي شاهرخ پس از اين اقدام، سميه به سپيده آمپول هوا تزريق كرد. سپس پيكر نيمه جان سپيده را به حمام برده و سميه گردن او را در وان حمام قرار داده و درنهايت پس از اطمينان از مرگش، جسدش را محكم به كف حمام كوبيده بود.
گفتني است در همين مدت محمدرضا، برادر سميه براي بازي با سپيده به طبقه دوم آمد اما سميه او را به طبقه پايين فرستاد. تا اينكه او مجددا به طبقه بالا آمد و شاهرخ محمدرضا را بغل كرد و گردنش را فشار داد. بر اساس ادعاي شاهرخ، سميه به او آمپول هوا زد و پس از آن پيكر نيمه جان او را نيز به حمام بردند و داخل وان حمام قرار دادند تا اينكه برادرش جان داد. هر چند در اعترافات آنان ابتدا سپيده به قتل رسيده بود اما گاهي درخصوص مقتول اول و دوم تناقض وجود دارد.
پس از كشتن بچهها، شاهرخ و سميه منتظر بازگشت مادر ميشوند. بعد از بازگشت مادر، سميه از او خواست كه به طبقه دوم برود. در اظهارات آنها آمده سميه در تاريكي مادرش را صدا ميزند و با حالتي عجيب به او ميگويد كه از او متنفر است. در همين هنگام شاهرخ گردن مادر سميه را گرفته و با چاقو دو ضربه به او وارد كرده. سپس هر دو شروع به كتك زدن مادر كردهاند. او با التماس از آنها خواسته كه او را نكشند و قسم ياد كرده كه به كسي چيزي نميگويد. هنگامي كه سميه به دنبال سوين در طبقه پايين ميرود شاهرخ پريشان و مضطرب چاقو را به دست مادر سميه داده و به او گفته كه بچهها را كشتهاند. در نهايت مادر موفق به فرار شده و از همسايهها كمك خواسته است.