بزنگاه
آه انسانها ! از شما چه بسيار آموختهام. آموختهام كه وقتي نوزاد براي نخستينبار مشت كوچكش را به دور انگشت زمخت پدر حلقه ميكند او را براي هميشه به دام انداخته است. دريافتهام كه، يك انسان تنها زماني حق دارد به انساني ديگر از بالا به پايين چشم بدوزد كه ناگزير است او را ياري رساند تا روي پاي خود زانو راست كند. من از شما بسي چيزها آموختهام، اما چه سود، كه وقتي اينها را در چمدانم ميگذارم در بستر مرگ خواهم بود.
گابريل گارسيا ماركز
فلاشبك
پدر: روزگارت خوبه ترانه؟
ترانه: اي همچين... همونجوريه... آخه هنوز كه هيچي نشده...ولي خوبه. پدر:امير خوبه؟
ترانه: اونم خوبه... گاهي خوبه... گاهي بده... يه روز مهربونه... يه روز بداخلاقه... مث خودم... مثل همه .
من ترانه پانزده سال دارم