به مناسبت درگذشت گونترگراس
اقتدار و شجاعت آقاي نويسنده
محمود حدادي
با مرگ گونترگراس در پانزدهم آوريل نويسنده بزرگي به تاريخ پيوسته است كه نامش نه تنها در خاطره مردم آلمان، كه در ادبيات تمامي قاره اروپا به يادگار خواهد ماند. خاصه كه تعهد اجتماعي او به همان ميزان كه روح آثارش بازتابي از تاريخ پرتلاطم قرن بيستم است، آن هم از ديدگاه دو ملت. گراس در سال 1927 در شهر دانسينگ به دنيا آمد، در شهري مرزي ميان آلمان و لهستان. از اين رو تبار خود را متعلق به هر دو كشور ميدانست و در آثارش وجدان بيدار اين هر دو ملت بود. جنگ جهاني اول هنوز در خاطره پدرانش داغي تازه داشت كه خود در جواني با مصايب جنگ جهاني دوم روبهرو شد. وي كه در سالهاي پس از جنگ بيشتر نقاشي و مجسمهسازي ميكرد، در سال 1958 با رماني پا به عرصه ادب آلمان گذاشت كه در همه عمر دراز او پرآوازهترين اثرش باقي ماند، با رمان « طبل حلبي» كه از حيث ساختار، موضوع و موتيف بر سنت ادبيات اروپايي، خاصه رمانهاي رندانه قرن هفدهم پايه دارد و قهرمان يا به تعبيري ضدقهرمان آن براي گريز از مناسبات تباه و ناانساني جامعه خويش، كه جامعه سالهاي كودكي خود نويسنده است، ترجيح ميدهد هميشه كودك بماند و عضوي از اجتماع منحط نشود. اين رمان بلند راه نسل جوان نويسندگان آلماني، نسل سرخوردگان پس از جنگ را براي آشتي با ميراث ادبي پدرانشان باز كرد و به آنان جرأت بخشيد تا از نوشتن داستان كوتاه فراتر بروند و در آثاري پرحجمتر به تصوير آخرين از جامعه روزگار خود روي بياورند.
«طبل حلبي» نقدي بر آن مناسبات اجتماعي بود كه به فاشيسم انجاميد.دو رمان ديگر گراس، يعني «سالهاي سگي» و «گربه و موش»، آن را در يك سهگانه بزرگ كامل كردند.ديگر رمانهاي گراس نيز از آن پس نوعي موضعگيري در قبال رويدادهاي جامعه آلمان بود. وي در «بيحسي موضعي» و« از يادداشتهاي يك حلزون»، روند شكلگيري جامعه محافظهكار آلمان را ترسيم ميكند. در رمان تاريخي «ملاقات در تلگته» به بازپردازي سيماي آلمان بعد از جنگ جهاني دوم در آينه آلمان سالهاي جنگ 30ساله روي ميآورد كه بزرگترين فاجعه تاريخ اين كشور است.
با رمان «آواز شوم داروك» به ميهن دوم خود لهستان هشدار ميدهد؛ جايي كه به سيطره نظامي هيتلر تن نداد، مبادا مقهور قدرت مالي آلمان غربي شود. اتحاد آلمان غربي و شرقي به موجي از ملت پرستي افراطي و تحريكات ضد خارجي در اين كشور دامن زد. قلم گراس از اين پس بيدرنگ در خدمت دفاع از اقليتهاي ساكن در اين كشور قرار گرفت.
در سال 1999، آخرين جايزه نوبل ادبيات قرن بيستم به نام او رقم خورد و او را برانگيخت از هر سال اين قرن رويدادي سرنوشت ساز را بازنويسي كند و در يك كتاب گردهم آورد؛ «قرن من» از نگاه او آينه تاريخ آلمان در قرن بيستم است.
او در سال 2012 در شعري با عنوان «آنچه نبايد ناگفته بماند» از حمايت بيچون و چراي كشور خود از اسراييل انتقادي تند كرد و در عين پرهيز از هر گونه همسويي با دولت وقت، جنگطلبي اسراييل را عليه ايران محكوم ساخت. براي چنين موضعگيري قاطعي عليه اسراييل، نويسندهاي آلماني به اعتبار، اقتدار و شجاعتي نياز داشت كه تنها گونتر گراس، اين نويسنده بلندپايه، براي دهههايي تمام از آن برخوردار بود.