درباره مستند «بودن»
مسووليتي بزرگتر از حق
علي وراميني
اواخر سال پيش به دعوت دوستان به تماشاي مستندي به نام «بودن» به كارگرداني «ونداد فلاح» در خانه هنرمندان نشستم. از آن دست فيلمهايي نبود كه همه در حال و هواي عيد و نوروز براي ديدن انتخاب ميكنند. بودن، روايتگر داستان چهار انساني است كه هر يك از آنها به نحوي با خشونت درگير شدهاند؛ در واقع روايتگر سه نوجوان بود كه به عنوان «قاتل» شناخته ميشدند و همچنين روايت داستان يك «مقتول». طبيعي است كه در حال و هواي سرزندگي شايد كسي نخواهد از مرگ و قتل بشنود، شگون ندارد در آن وقت، اصلا هيچ وقت نبايد از اين شوميهايي كه در جهان اتفاق افتاده است صحبت كرد، به ما چه ربطي دارد كه از قاتلان و مقتولان بشنويم، ما كه زندگي روتين و عادي خود را داريم. غافل از اينكه هر يك از ما ميتوانستيم سوژه اين مستند باشيم، چه در نقش قاتل و چه در نقش مقتول. فلاح هوشمندانه داستان سه نفر از اين انسانها را به گونهاي روايت كرده است كه مخاطب تا بخش اعظمي از فيلم حتي متوجه نميشود كه يكي از داستانها روايت مقتول است و دوتاي ديگر روايتهايي از دو قاتل. (البته قتلها با يكديگر مرتبط نيستند)
يعني بسيار امكان داشت كه در اين فيلم و در حقيقت در عالم واقع، جاي مقتول و قاتل با يكدگر به راحتي عوض شود. ممكن بود در آن دعواي كودكانه به راحتي يك سر خوردن يا رسيدن چاقوي مقتول به قاتل، جاي اين دو عوض شود. فارغ از فرمي كه فلاح براي بيان اين مساله انتخاب كرده است و نقاط ضعف و قوتهايي كه براي آن ميتوان برشمرد، مستند بودن و امثالهم در جامعه ماست كه ميتوانند امكان گفتوگو در رابطه با موضوعاتي را بدهند كه براي بسياري از ما بديهي است و گويي جاي گفتوگو ندارد. من در اينجا تنها به يكي از اين موضوعات حياتي اشاره ميكنم و آن بحث مسووليت در مقابل حق است. قانون ما مانند بسياري از ديگر قوانين قديم و حتي امروزي دنيا، مجازات اعدام و مشخصا در اينجا قصاص قاتل را پيشبيني كرده است. شرع و تقريبا عرف هم پشت اين قانون ايستادهاند. اولين بحث اساسي پيرامون همين قصاص است كه نه در رد آن ميتوان سادهانگارانه بحث كرد و نه در تاييد آن. فارغ از اين بحثهاي اساسي كه متخصصان حوزههاي مختلف از جرمشناس، روانشناس، جامعهشناس، حقوقدان تا فيلسوف اخلاق و فقيه بايد ورود پيدا كنند در سطح عمومي هم اين بحث بايد مطرح شود كه در برابر حقي كه ما داريم مسووليتي هم متوجه ماست. يكي از امكانهاي مستند بودن همين است كه ما را وراي حق، متوجه مسووليت هم ميكند. در مورد قتل نفس فارغ از جنبه عمومي بزه، قانونگذاران حق قصاص را به اولياي دم سپردهاند. ولي دم است كه ميتواند قصاص كند يا ببخشد و اين يعني مسووليت وراي حق؛ اينكه داشتن چنين حق بزرگي مسووليتي به مراتب بزرگتر از حق دارد. جان انساني را در دست داشتن مسووليت بياندازه بزرگي است، اگر قاتل در حالت هيجاني و بدون فكر كنش انجام داده است، اولياي دم با فرصت تامل بيشتري در رابطه با جان انسان ديگري بايد تصميم بگيرند و آيا گرفتن اين جان در هر وضع و حالي اخلاقي و بديهي است؟ مستند بودن و امثالهم امكان گفتوگو و طرح مسائل بزرگ اينچنيني را در جامعه مطرح ميكنند و براي همين بايد به آنها توجه شود.