• 1404 پنج‌شنبه 16 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4347 -
  • 1398 دوشنبه 2 ارديبهشت

جعفر خيرخواهان از ضرورت تحول در سياست‌هاي رفاه مي‌گويد

درآمد پايه همگاني با حذف يارانه‌هاي پنهان

حبيب آرين

جعفر خيرخواهان، اقتصاد‌دان جواني است كه فعاليت‌هاي پژوهشي، ‌او را به فردي با تجربه بدل كرده است. با او در آخرين روز‌هاي سال 1397 در خصوص ‌سياست‌هاي رفاهي و وضعيت عمومي كشور و تهديد‌هايي كه پيش رو است به گفت‌وگو نشستيم. اين گفت‌وگو اما رنگ و بويي از فيلم‌هاي تارانتينو داشت. راوي‌اي كه با خونسردي و با كلماتي شمرده، وضعيت پيچيده و خطرناكي را توصيف مي‌كند. ساخت فيلم‌ هم اگرچه غيرخطي است اما داستان قرص و محكمي دارد. داستاني كه البته به واسطه مطالعه گسترده تاريخ، اقتصاد سياسي، مطالعه تطبيقي كشور‌هاي ديگر جهان و... قوام يافته است. خيرخواهان معتقد است، عادت كردن به منابع نفتي سياست‌گذاري در ايران را دچار اختلال كرده است. همچنين رشد اقتصادي و توجه به توليد و خلق كردن درآمد‌هاي پايدار در اعمال سياست‌هاي رفاهي مي‌تواند، وضعيت عمومي در كشور را بهبود بخشد.

 

در ماه‌هاي اخير وضعيت معيشتي مردم تنزل كرده است، داده‌هاي آماري هم نشان‌دهنده اين واقعيت است از اين رو بحث‌هاي متفاوتي در خصوص رفاه و شيوه‌هاي آن در فضاي عمومي‌ طرح شده است؛ رفاه چگونه به ادبيات امروز رسيد؟

به طور كلي درخصوص كلمه رفاه، برداشت عمومي اين است كه رفاه يعني شرايطي كه وضعيت مردم بهبود يافته باشد و امكانات مناسبي در اختيار همه شهروندان قرار گيرد تا اصطلاحا جامعه مرفهي داشته باشيم. اما جالب است كه نخستين ‌بار مفهوم رفاه يا welfare در انگلستان سال‌هاي پس از جنگ جهاني دوم براي رسيدگي و توجه به گروه‌هاي فقير و بدبخت مطرح ‌شد. در اين معني بيشتر بر اين موضوع تاكيد شد كه فقرا بتوانند از حداقل‌هاي زندگي انساني برخوردار باشند. واژه رفاه welfare ساخته شد تا به شكل محترمانه بر خروج از فقر و بدبختي تاكيد كند. پس خدمات رفاهي در واقع آن خدمات حداقلي بود كه يك فرد بتواند زندگي بخور و نميري داشته باشد و از خشونت و وحشتي كه در آن زندگي مي‌كند، بيرون بيايد. اين سياست‌ها در چند دهه بهبود يافت. در عين حال مفهوم رفاه در دهه‌هاي اخير به نحوي برعكس شده و شيوه‌هاي اجراي آن در عمل نيز متفاوت است. كشورهاي اسكانديناوي كه به آنها دولت‌هاي رفاه مي‌گوييم كاملا از اين معني دور شدند و سعي كردند با سياست‌هاي مختلف به سمت تامين انواع نيازهاي افراد و رفاه حداكثري حركت كنند.

فكر مي‌كنيد چه چيز باعث شد اين تغيير مهم ايجاد شود؟

البته سابقه رسمي طرح اين مفهوم و خدمات و بيمه‌هاي اجتماعي به قرن نوزدهم برمي‌گردد. اما بلافاصله پس از جنگ جهاني دوم، حزب كارگر كه در انگلستان به قدرت رسيد، برنامه از بين بردن بيكاري و توسعه خدمات اجتماعي براي همگان را در دستور كار قرار داد. اين برنامه مقبوليت فراواني يافت. يكي از دستاوردهاي تاريخي حزب كارگر در اين دوره، بنا نهادن سازمان خدمات درمان سراسري بود كه اين خدمات را به رايگان در اختيار عموم مردم مي‌گذاشت. در نتيجه گزارش و سند بوريج، طرح شد و محورهاي اصلي‌ آن توجه دولت به طبقات محروم از حيث فقر، بيماري، بي‌سوادي و بي‌خانماني بود. اما قبل از آن در آلمان در سال 1889 بيسمارك، صدر اعظم اين كشور خدمات مختلف اجتماعي، رفاهي و بيمه‌هاي بيكاري ارايه كرد. شايد بتوان ريشه اين تغيير را در ايجاد نگاه متفاوت به انسان‌ها جست‌وجو كرد. بر اين اساس نگاه جديد هر انساني في‌نفسه داراي ارزشي برابر با بقيه انسان‌هاست در عين حال حقوق بشر و حقوق همگاني نيز به تدريج رايج شد. مفهومي كه بر توجه به فرد و حقوق همه انسان‌ها تاكيد داشت. از سوي ديگر براي بسياري از كشور‌ها تمايلات سوسياليستي و كمونيستي يك خطر براي منافع صاحبان سرمايه تلقي مي‌شد در نتيجه اين كشور‌ها براي مقابله با اين تفكر تلاش كردند؛ نابرابري‌ها به حد وحشتناكي نرسد. به هر نحو فلسفه رفاه در تلاش است، انسان‌ها را با يكديگر برابر ببيند و حق زندگي را ميان افراد جامعه فارغ از هر گونه مرزبندي بسط و گسترش دهد.

نقطه آغازين براي توسعه رفاه چيست؟

براي توسعه رفاه بايد ابتدا توليد و ثروت يك كشور رشد كند. اصطلاحا مي‌گويند اول بگذاريد كيك اقتصادتان به اندازه قابل قبولي بزرگ شود بعد به سراغ توزيع مناسب و سهم‌خواهي از آن برويد. در اين شرايط است كه تقسيم خوب و عادلانه‌اي صورت مي‌گيرد. در ايران در چند دهه اخير به دليل پول نفت دفعتا و بدون هيچ زحمتي احساس ثروتمندي كرديم و اين موضوع توقع جامعه را از برخورداري از امكانات بالا ‌برده است. دولت هم به پشتوانه پول نفت فكر مي‌كرد، مي‌تواند پاسخي در خور وعده وعيدهاي داده شده و انتظارات ايجاد شده در جامعه ارايه دهد. اما به اين واقعيت تلخ توجه جدي نشد كه اين نوع منابع در اختيار، پايدار نيست و به مرور زمان به پايان مي‌رسد. در حالي كه كشور نروژ با وجود در اختيار داشتن منابع زيرزميني توانست اين منابع را به صندوقي براي مصرف آيندگان اختصاص دهد. همچنين اگر در شرايطي قيمت و ارزش اين منابع ناپايدار سقوط كرد از تحميل شوك شديد به جامعه جلوگيري كند. تجربه منفي برخي كشور‌هاي جهان از اين موهبت طبيعت باعث تشخيص يك بيماري در اقتصاد شد. زماني كه منابع بالاي نفت و گاز به بودجه دولت تزريق مي‌شود بخش‌هاي مولد توليدي، صنعتي و كشاورزي تضعيف مي‌شوند. يعني مي‌بينند كشورشان يك‌شبه پولدار شده اما برخي از بخش‌هاي اقتصاد هر روز ورشكست، ضعيف و كوچك مي‌شوند. از آنجا كه براي نخستين ‌بار اين مساله در هلند و پس از استخراج گاز شناسايي شد، نامش را بيماري هلندي گذاشتند و جالب است خود هلندي‌ها زود به اين بيماري پي بردند و نگذاشتند خودشان بيمار شوند. يكي از اقتصادداناني كه تحقيقات گسترده درباره بيماري هلندي انجام داده بود به اين نتيجه رسيد كه مساله اساسي بيماري هلندي اين نيست كه درآمد‌هاي بالايي به واسطه فروش كالاها نصيب دولت‌ها و نرخ ارز كشور قوي مي‌شود. بلكه مشكل اصلي به ارايه خدمات ارزان رفاهي و اجتماعي به واسطه جهش اين درآمد‌هاي دولتي مربوط است؛ درآمد‌هايي كه قابل دوام نيست و با سقوط ناگهاني قيمت نفت نمي‌توان اين سياست‌هاي اجتماعي را ادامه داد و در صورت قطع و كاهش اين برنامه‌ها جامعه دچار توقع، ناراحتي و اعتراض مي‌شود. پس جهش درآمد‌هاي نفتي بيش از هر موضوعي تبعات اجتماعي‌ دارد كه حتي مي‌تواند زمينه‌ساز انقلاب شود. دقيقا شاه هم در چنين مخمصه‌اي گرفتار شد. انتظارات جامعه را با دريافت درآمد‌هاي بالاي نفتي بالا برد و با افت قيمت نفت اين درآمدها ادامه‌دار و افزايشي نشد. هزينه‌هاي وحشتناك افزايش يافته قابل پشتيباني نبود و در نهايت به خشم مردم و انقلاب منجر شد. در دوران پس از انقلاب اسلامي نيز متاسفانه به اين موضوع توجه نشد. در دوره احمدي‌نژاد كه قيمت نفت افزايش چند برابري يافت اما كمتر كسي نسبت به عوارض منفي آن هشدار داد. به ياد دارم در آن زمان آقاي احمد توكلي كه نماينده مجلس بودند در اين خصوص هشدار داد كه سياست‌هاي كاملا پوپوليستي احمدي‌نژاد مشابه و يادآور شوك نفتي اول در ابتداي دهه 50 است و نبايد آن مسير را تكرار كنيم اما به اين هشدار توجه نشد. اكنون نيز فشار تحريم، فروش نرفتن نفت، كمبود درآمد و مديريت نادرست گريبانگير ما شده و فضاي ملتهب، ناراضي و اعتراضي را ايجاد كرده است.

درآمد‌هاي نفتي نتوانسته كيك اقتصاد ايران را به قدر كافي بزرگ كند؟

همانطور كه گفتم براي هزينه‌كرد در حوزه رفاهي اقتصاد بايد قدرت درآمدزايي ادامه‌دار داشته باشد تا بتواند آن منابع مورد نياز را در بلندمدت تأمين كند. در اين ميان بحث ماليات يك موضوع كليدي است. بدين معني كه حتي در صورت نبود درآمد‌هاي نفتي با گرفتن ماليات‌هاي مناسب و عادلانه از طبقات برخوردار بتوان به طبقات پايين خدمات مناسب ارايه كرد. سيستم رفاهي ما به پول نفت وصل است و نيز در بي‌توجهي به كسب درآمد‌هاي ماليات به سر مي‌برد. بسياري هستند كه از پرداخت ماليات حقه به راحتي از اين مهم سر باز مي‌زنند. كاركرد نادرست نظام ماليات مي‌تواند حتي به‌ شدت نابرابري بيفزايد. نكته اساسي ديگر پديده پنجره فرصت جمعيتي است. در دهه‌هاي اخير اكثريت جامعه را جوانان و قشر فعالي تشكيل مي‌دادند كه مي‌توانستند كار كنند. اما سال‌هاي آينده سهم سالمندان و آنها كه منتظر دريافت خدمات رفاهي هستند، زياد مي‌شود. اين واقعيت نيز مي‌تواند شرايط را پيچيده‌تر كند. در دهه‌هاي گذشته نسبت كساني كه مستمري‌بگير و براي دولت هزينه‌زا بودند بسيار اندك بود. بيشتر جمعيت ظرفيت يا استعداد توليد و خلق ثروت و درآمد داشتند اما در آينده اين جمعيت يك بار مالي تازه به دولت تحميل مي‌كنند.

اين آينده چه زماني است؟

هر چقدر كه جلوتر مي‌رويم، شدت و هزينه‌زايي اين امر بيشتر مي‌شود. 10، 20 سال پيش ميانه سني جامعه 17 سال بود اما در شرايط فعلي به 27 تا 30 سال رسيده و كم كم به 35 تا 40 سال مي‌رسد. اين يعني جامعه در حال پيرتر شدن است. از آن طرف متاسفانه مشاهده نمي‌شود كه مسوولان و تصميم‌گيران كشورمان افق آينده‌نگري داشته باشند و خودشان به استقبال مسائل و شرايط خطيري كه دير يا زود گريبانمان را مي‌گيرند، بروند. ما دايما در حالت انفعالي قرار داريم و منتظر هستيم تا مسائل خودشان را به ما تحميل ‌كنند و بعد به فكر پاسخ و چاره برآييم. در اين شرايط مجبور به واكنش‌ هستيم. واكنش‌هايي كه تجربه تاريخي نشان مي‌دهد چندان مناسب و همه‌ جانبه‌نگر نيستند. نكته جالب و البته تاثربرانگيز اين است كه از يك طرف افتخار مي‌كنيم، اميد به زندگي در ايران قبلا 55 سال بود اما الان مثلا 75 سال شده و 20 سال بالا رفته است. اينكه اميد به زندگي بالا رفته يعني كساني كه كار مي‌كنند يا كارمند هستند بيشتر عمر مي‌كنند پس بايد مسائل زندگي از قبيل مستمري، بيماري، درمان و... كه به صورت مالي هزينه دارند از يك جايي تأمين شود چون همه اين مشكلات و بيماري‌ها هزينه دارند درحالي كه ما نيامديم سن بازنشستگي را بالا ببريم و حتي پايين آورديم. يعني در غرب كه ابتدا با پيشرفت‌هاي پزشكي اميد به زندگي خيلي بالا رفت همزمان سن بازنشستگي را هم به تدريج از 60 سال به 70 سال و حتي خيلي بيشتر بالا برده‌اند اما ما با انواع معافيت‌هايي كه داده‌ايم حتي ميانگين سن بازنشستگي‌مان پايين آمده است.

در گزارش‌هاي اخير موسسات بين‌المللي بر اين موضوع تاكيد مي‌شود كه GDP الزاما نمي‌تواند، نشان دهنده وضعيت دقيق رفاه باشد. GDP نمي‌تواند بگويد چه فاصله طبقاتي‌ در يك كشور وجود دارد يا نقش زنان در آن اقتصاد چيست يا نگاه آن اقتصاد نسبت به محيط زيست چيست...

بله، GDP به عنوان يك شاخص براي نشان دادن رشد با ارزش است. بايد بر اين نكته تاكيد كرد كه سياستمداران به واسطه نمايش شاخص‌هاست كه مي‌توانند كارنامه‌ عملكرد خود را خوب جلوه دهند. مثال چين نشان مي‌دهد، درآمد چيني‌ها در اين 40 سال 30 برابر شده يعني درآمد سرانه چيني‌ها به 10 هزار دلار رسيده است. اين رقم 50 سال پيش كمتر از 300 دلار بود يعني به طور متوسط درآمد آنها بيش از 30 برابر شده است. اما از سوي ديگر مي‌بينيم اين رشد اقتصادي هزينه‌هايي هم داشته و به قيمت تخريب و آلودگي در اين كشور تمام شده است. در پكن و بسياري از شهر‌هاي چين در بيشتر روزهاي سال، آلودگي به وضعيت خطرناكي مي‌رسد. اين وضعيت خطرناك مي‌تواند باعث بيماري و مشكلات بسياري شود. اگر اين آلودگي نبود چه بسا چيني‌ها چند سال اميد به زندگي‌شان بيشتر مي‌شد و سالم‌تر زندگي ‌مي‌كردند. همچنين مسائلي مانند افزايش فاصله طبقاتي، افزايش فساد و... موضوعات ديگري است كه چين با آن دست و پنجه نرم مي‌كند. در نتيجه GDP در كنار اثرات بسيار خوب نمي‌تواند هميشه ملاك كاملا مناسبي تلقي شود.

شما به هشدار آقاي توكلي در زمان وفور رانت نفتي اشاره كرديد به اعتقاد شما چرا همچنان كسي به اين موضوع توجه نمي‌كند؟

مي‌توان مهم‌ترين دليل را به روزمرّگي افتادن سياست‌گذاران ربط داد. روزمرّگي و كوته‌نگري باعث شده، ديد وسيع و كلان‌نگري به مسائل از تصميم‌سازان سلب شود. همچنين در ميان سياست‌مداران درك مناسبي از اقتصاد و چگونگي كاركرد‌هاي آن وجود ندارد. در چند دهه گذشته اداره كشور با وجود درآمد‌هاي نفتي و منابع مختلف ثروت‌هاي زيرزميني ممكن شده است. براي بسياري از مسوولان كشور اين تصور وجود دارد كه اوضاع به همين منوال ادامه پيدا مي‌كند اما شرايط عملا در حال تغيير است. اكنون ديگر در دنيا نفت خيلي مانند گذشته اهميت ندارد و انرژي تعيين‌كننده‌ در مناسبات و محاسبات نيست. اقتصاد امريكا كه زماني واردكننده نفت بود به صادركننده تبديل شده و انرژي‌هاي نو در حال گسترش هستند. مشكل گرمايش زمين موجب شده، سياست‌ها به سمت كاهش مصرف سوخت‌هاي فسيلي به شكل‌هاي مختلف تغيير كند اما گو اينكه در داخل ما اصلا نمي‌خواهيم اين تحولات را ببينيم. به اعتقاد من بسياري از تصميم‌سازان و تصميم‌گيران ظرفيت درك اين مسائل و تحولات عظيم جهاني را ندارند و گمان مي‌كنند، قرار است ماشين اقتصاد كشور همين طوري به حركت خودش ادامه ‌دهد و سوختش هم فراهم است و مشكلي نداريم. اين برداشت را بر اساس شيوه برخورد و عكس‌العمل‌هايي كه به مسائل نشان مي‌دهند، مطرح مي‌كنم همچنين سياستمداران ما به خوش‌بيني بيش از اندازه دچار هستند. به هر حال كسي كه قدرت دارد، فكر مي‌كند همه‌ چيز در كنترلش است و در نهايت به صورت غيرعادي خوش‌بين مي‌شود و البته اين مي‌تواند خيلي خطرناك باشد.

شما به تجربه نروژ اشاره كرديد به نظر شما چرا صندوق توسعه ملي نتوانست كاركرد‌هاي مشابه داشته باشد؟

كشورهايي مانند نروژ كه خيلي سريع موفق به تاسيس صندوق ذخيره نفت شدند، فرهنگ و بينش كاملا متفاوتي نسبت به ما ايراني‌ها دارند. فرهنگ آينده‌نگري، فرهنگ عجله نكردن و محتاط بودن، فرهنگ مشاركت و عقل جمعي. اما ما مانند بسياري كارهاي تقليدي و فريبكارانه و اداي چيزي را درآوردن در واقع خودمان را مسخره كرديم چون تنها شكل و تصوير اين صندوق را وارد كرديم. شكل صندوق خلق شد اما در عمل هيچ كاركردي ندارد و به نحوي كه به نظر مي‌رسد واقعا نيست. يكي از تاثيرات بسيار بد رانت نفت بر روحيات فردي مسوولان و مديران كشور به شكل دامن زدن به بي‌صبري و بي‌حوصلگي، بي‌احتياطي بوده كه از قبل داشتيم و تشديد شده است. اين روحيات هم به ما اجازه نداده كه مسائل مهم، اساسي و خطرناك را مورد توجه و نقد قرار دهيم و براي آن درمان و راه‌حلي اساسي و واقعي پيدا كنيم.

آيا تمركزگرايي در دولت منجر به غيركاربردي شدن اين صندوق شده است؟

بخشي از آن مربوط به هزينه‌هايي بوده كه از سوي دولت‌ها انجام شده است. اين سياست‌ها نيز بر اساس ميل دولت‌ها و ميزان رضايت و محبوبيتي كه كسب مي‌كنند، اعمال مي‌شود. زماني كه فراواني وجود دارد به جاي اينكه در اين صندوق ذخيره شود و آن را براي شرايط ناگوار و ركود اقتصادي هزينه كنند، صرف اين سياست‌ها مي‌شود. به ويژه براي كشوري كه با برخي از كشور‌ها سر جنگ و نزاع دارد پس احتمال اينكه آنها كشور را در تنگنا قرار دهند كه داده‌اند، وجود دارد. در نتيجه اين صندوق مي‌تواند براي روز مبادا به كار ‌آيد. در حالت عادي منابع اين صندوق بين نسلي است و بخشي از آن به آيندگان تعلق دارد در عين حال با توجه به ويژگي خاصي كه داريم بايد اين منابع ذخيره شود. جامعه ما مانند فردي است كه اندازه معده‌اش ناگهان بزرگ شده است. در سال‌هاي وفور نفت و درآمدهاي نفتي احمدي‌نژاد، عادتش داديم و آن معده بزرگ شده است. اما اينك آن تغذيه لازم براي آن معده بزرگ ديگر وجود ندارد و فرد احساس گرسنگي بيشتري مي‌كند. اگر حجم اين معده را كوچك‌تر نگه مي‌داشتيم در اين شرايط بهتر مي‌توانست مشكلات را تحمل كند؛ اين هم باعث شده تا مديريت كشور و جلب رضايت مردم براي حكومت سخت‌تر شود.

به واسطه اقتصاد نفتي، در كشور ما نهادها بيشتر توزيعي هستند تا توليدي. چقدر شما نقش اين نهادها را سدي در برابر سياست‌هاي رفاهي مي‌دانيد؟

البته اقتصاد نفتي و توزيعي يعني همين حالت صدقه‌اي و به حداقل‌ها مردم را راضي نگه‌ داشتن كه با توزيع يارانه‌اي انواع كالاها و خدمات خودش را نشان داده است بدون اينكه وجه توليدي را تقويت كند. اين نوع از سياست‌هاي توزيعي به جز تقويت فرهنگ وابستگي و حامي‌پروري و هوادار سياسي براي خود پيدا كردن، نتوانسته نتيجه‌اي مطلوب كسب كند. شاخص‌هاي محيط كسب وكار و وضعيت اسف‌بار سرمايه‌ها و نيروهاي مولد نشان مي‌دهد كه شرايط براي سرمايه‌گذاري و كار توليدي اصلا مناسب نيست. اين سياست همچنان دنبال مي‌شود. در حال حاضر دولت به جاي اينكه دغدغه‌اش خدمت به نيروهاي كارآفرين و نيروهاي مولد باشد، مي‌بينيم كه منابع را به ارز يارانه‌اي اختصاص مي‌دهد. دغدغه رييس‌جمهوري و قوه قضاييه به جاي توجه به افزايش رشد اقتصادي، مشكلات قيمت گوشت و قيمت پرايد و كنترل رفتار كسبه جزء و دلالان شده است. رفع و رجوع امور عادي و روزمره مردم و نگراني‌ در خصوص رسيدن كالاهاي اساسي به دست مردم به موضوع و سوژه اصلي كشور تبديل شده است. اينها همه نتيجه اقتصاد معيوب نفتي و مديريت دولتي و بخش خصوصي معتاد به پول نفت است.

به اعتقاد شما مقدمات افزايش رفاه چيست؟

در شرايط فعلي دولت منابع بالايي صرف يارانه دادن به بنزين مي‌كند. بخش بزرگي از حامل‌هاي انرژي نيز به واسطه قاچاق گسترده از بين مي‌رود. بخشي ديگر نيز از اين يارانه در ترافيك خيابان‌ها و سفرهاي غيرضروري(به واسطه قيمت ارزان سوخت) هدر مي‌رود. آلودگي هوا و توسعه نيافتن حمل و نقل عمومي و... نيز بخشي از اثرات منفي قيمت‌گذاري فعلي است. اختصاص مقدار مشخصي از بنزين به هر فرد ايراني مي‌تواند، سياست بهتري نسبت به وضعيت كنوني باشد كه علاوه بر تامين عدالت در جهت واقعي‌ شدن قيمت بنزين و استفاده بهينه از آن نيز حركت مي‌كند.

قدم بعدي چيست...

توزيع يارانه‌ها و مشخصا انرژي در كشور بي‌حساب و كتاب و ناعادلانه است. اين سياست‌ها، هزينه‌هاي بالايي به دولت و در نهايت به شهروندان تحميل مي‌كند. به عنوان مثال قيمت‌گذاري نادرست بنزين باعث شده، وسايط نقليه خيلي زياد و غيربهينه وارد فضاي شهري شود. افزايش ترافيك و آلودگي نتيجه اين سياستگذاري است. نگاه اشتباه سياستگذاري‌ در يارانه دادن به بنزين شايد در مقايسه با شير روشن‌تر شود. شير محصول مفيدي است كه انسان را سالم‌تر نگه مي‌دارد اما بنزين تبعات جانبي بر بقيه دارد. يعني به جاي اختصاص يارانه به شير به بنزين يارانه مي‌دهيم. آمار‌ها نشان مي‌دهد، يارانه به انرژي در ايران نزديك به 15 درصد توليد ملي كشور است. اين از بالاترين نسبت‌ها در دنياست. در كشورهاي نفتخيز عربي كه خيلي اسراف مي‌كنند اين نسبت حدود 10 درصد است. با حذف اين هزينه‌ها، دست دولت به ميزان زيادي باز مي‌شود تا بتواند انواع مطالبات و تقاضايي كه در جامعه دارد را از اين محل تأمين كند.

اگر يك روز خودتان سياستگذار بوديد و با اين اقتصاد فعلي‌مان مواجه بوديد چه اقداماتي را با منابع يارانه‌اي در اولويت قرار مي‌داديد؟

بزرگ‌ترين ثروت و سرمايه و دارايي يك كشور نيروي انساني‌ آن است. پس بايد بيشترين منابع را صرف نظام آموزشي كنيم تا مدارس عالي و دانشگاه‌هاي معتبر داشته باشيم به ويژه توجه به مطالب و محتواي درسي مدارس و رشته‌هاي دانشگاهي. بدين معني مطالبي كه تدريس مي‌شود، مسائلي باشد كه واقعا براي كشور مهم است. ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه با كمبود شديد منابع آبي رو به رو است. معضل كم آبي كه بايد به آب توجه كنيم، مصرف مناسب آب، مديريت مناسب، توزيع مناسب آب و شيوه توزيع آب در كشور موضوع امروز اقتصاد كشور است. اما آيا اين مباحث به كتاب‌هاي درسي مدارس و دانشگاه‌هاي ما راه پيدا نكرده. كشورهايي در شكست مشكلات خود موفق بوده‌اند كه موضوعات مهم آن كشور به منابع درسي آنها راه يافته است. بايد فضايي ايجاد شود كه بتوانيم درخصوص موضوعات مهم فكر و بحث كنيم و آنها را وارد مطالب درسي كنيم تا فردي كه از مدرسه بيرون مي‌آيد، بتواند عنصر مفيدي براي جامعه باشد نه اينكه فقط به ظواهر بچسبيم. معلم داريم كلاس هست، دانش‌آموز هم حاضر است اما حتي بلد نيست يك متن ساده را درست بنويسد، عمل رياضي انجام دهد و حداقل يك زبان بين‌المللي كه انگليسي است، ياد بگيرد تا در اقتصادهاي جهاني ‌شده، حضور فعالي داشته باشد. بحث درمان هم در كنار آموزش و سواد و تحصيلات واقعا مهم است هم براي فقرا و براي افراد متوسط و بالاي خط فقر كه به راحتي امكان دارد با يك بيماري به زير خط فقر سقوط كنند. يعني هزينه‌هاي كمرشكن درماني، اينها را از زندگي عادي خارج مي‌كند. هيچ كسي غير از نگراني از خود بيماري نبايد نگراني ديگري داشته باشد اما چقدر به شكل پايدار مالي در پي تحقق اين خواست بوده‌ايم. به طور كلي بايد بر اين مسائل به درستي سرمايه‌گذاري و هزينه شود. نه اينكه دولت و نمايندگان مردم با ترس و لرز اجازه افزايش قيمت بنزين را ندهند كه نكند مردم صدايشان دربيايد. از طرف ديگر مردم هم مي‌بينند هيچ چيزي نيست و فقط همين انرژي ارزان است در نتيجه آنها هم به وضع فعلي ناكارا رضايت مي‌دهند. ما نزديك به 50 سال است اين پول‌هاي نفت را كه گاهي كم و گاهي زياد مي‌شود بيشترش را صرف يارانه‌هاي مسرفانه و ناعادلانه مي‌كنيم به جاي اينكه در سرمايه‌گذاري‌هاي مفيد و بلندمدت آموزشي و سلامت همگاني هزينه كنيم. درباره داشتن چشم‌انداز و افق نيز كه هم اميدواركننده باشد و هم مصنوعي و بي‌معني نباشد بايد همه مسائل و واقعيات را تا حد امكان ببيند، امكانات و استعدادهاي كشور را ببيند، برخورد مناسب با دنيا را ببيند و با هزينه كم اهداف خود را تامين كند. نياز به دعوت از همه صاحبان فكر و نظر يك ضرورت است تا بيايند و بدون ترس و با شهامت و صداقت نظر بدهند تا فضاي تك‌ بعدي و تك‌گويي از بين برود. اهداف و برنامه‌هاي ما عمدتا بدون توجه به لوازم و الزامات آن تبيين شده و ارتباطي با خواسته‌ها و آرزوهاي واقعي مردم ندارد. تصميمات ما اساسا كپي دستكاري شده از ديگران است و در عمل هيچ كس توجهي به آنها نمي‌كند و شوق و تحركي در جامعه برنمي‌انگيزد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون