ترويج رسمي حماقت
سيدعبدالجواد موسوي
در و ديوار پر شده است از تصاوير دلقكهاي الكي خوشي كه مظهر تام و تمام ابتذالند. با خندههايي كه عمق حمق از آن پيداست و اصرار دارد من و شما را دعوت كند به نينديشيدن. به قول سخيف خودشان: فراموشي غم و غصهها. كاش ميشد به اين جماعت فهماند دق كردن از غم و غصه و سكته كردن پشت چراغ قرمز شرف دارد به اين خوشي بيمارگونهاي كه هيچ ربطي به شادماني و بهجت و سرور ندارد.
بشر از ابتداي خلقت همواره به دنبال راهي بود براي گريختن از بار سهمگين هستي. نيچه ميگفت: اگر هنر نبود حقيقت ما را نابود ميكرد. چه حقيقت را درك و معرفتي عميق از هستي فرض كنيم و چه آن را واقعيت بيرحم زمانه، سخن نيچه را ميتوان فهم كرد. به همين دليل شاعر ميگويد:
نيست علمي كه فراموشي از آن بهتر نيست
سخني نيست كه خاموشي از آن بهتر نيست
گرايش آدميزاد به باده و افيون نيز از اينجا سرچشمه ميگيرد، چرا كه به دوش كشيدن بار امانت براي آسمان نيز دشوار است چه رسد به پيكر لاغر آدمي:
جمله عالم ز اختيار هست خود
مي گريزد در سر سرمست خود
تا دمي از هوشياري وا رهند
ننگ چرس و خمر بر خود مينهند
منظور اينكه فقط اين نوابغ مبتذلساز نيستند كه فهميدهاند نوع بشر براي گريز از هوشياري نياز به غفلت دارد اما اين چيزي كه اين روزها دارند به خورد خلقالله ميدهند گسترش لجام گسيخته حماقت است. در هيچ دورهاي سينماهاي ما تا بدين اندازه در ترويج حماقت كوشا نبودند.
من البته اين تئوري مشهور را كه سينماي بدنه و تجاري اگر فعال نباشند جايي براي سينماي جدي باقي نميماند خوب ميفهمم اما به شرط آنكه جايي هم براي نفس كشيدن ديگران باقي بماند. اصلا عقلي بايد باقي بماند كه ديگران از دستش به تنگ آيند و براي اينكه از هوشياري وا رهند به مستي پناه بياورند يا نه؟