چه كسي از كيتي ميچل ميترسد؟
بابك احمدي
روزنامه نيويوركتايمز حدود يازده سال قبل يعني در سال 2007 با انتشار مطلبي اعلام كرد كيتي ميچل، كارگردان شناخته شده تئاتر انگلستان قرار است نمايش «موجها» را براساس رماني به همين نام، نوشته «ويرجينيا وولف» در ايالات متحده روي صحنه ببرد؛ اتفاقي كه در نظر اول قابل تامل به نظر ميرسيد. اجراي كارگردان منفور! راديكال و سرسخت انگليسي در ينگه دنيا با جريان تئاتري كه زرق و برق برادوي از روزن سالنهاي تئاترياش بيرون ميزند. اما مساله دقيقا همينجا بود؛ اجراي «ميچل» در اروپا و پس از آن در ايالات متحده مورد توجه قرار گرفت. درست مشابه بسياري از آثار گذشتهاش از سال 1994 به بعد. هنرمندي كه ظاهرا در هر نقطه از جهان كارگرداني كند با استقبال مخاطبان و منتقدان مواجه ميشود اما در كشور خودش نه. در ايران هم كه او را به لطف فيلم آثار و امكانات يوتوب ميشناسيم.
در ميان تمام كشورهاي صاحبنام تئاتر اروپا تنها يك كشور است كه خودش را اروپايي نميداند و چندان هم از قواعد تئاتري رايج در قاره پيروي نميكند! سنت محافظهكاري انگليسي، هنرمند را در هر زمينهاي كه فعال باشد در چارچوبهاي دستوپاگير قرار ميدهد. واكنش مردم لندن به فعاليتهاي سالهاي نخست «بنكسي» هنرمند پيشرو و جهاني گرفيتي را در ذهن مرور كنيد. اما ميچل كسي نبود و نيست كه به اين قواعد تن دهد. مقاومت رسانهها و منتقدان اين كشور در مقابل ايجاد تغيير در نمايشنامهها به ويژه آثار كلاسيك به حدي بود كه خيلي سريع از ميچل دشمن مردم ساخت. در مقابل ميچل دست از كار نكشيد و بيتوجه به جايگاه دستنيافتني نويسنده (چنانكه منتقدان انگليسي ميپسندند) نمايشنامهها را زير و رو كرد و شيوه مورد علاقهاش را پيش برد. اينجا بود كه به زعم بعضي نويسندگان، قصد داشت كارگردان را مولف جلوه دهد و جاي نويسنده را بگيرد. بنابراين با زن انگليسي يكه و سرسختي مواجه هستيم كه همه از او مثل ويرجينيا وولف ميترسند.