نگاهي به آثاري درباره زندگينامه مولانا
مولوي در آينه مكتوبات
كاوه رهنما
«خدمت شيخ صدرالدين (قونوي) قدسسره به عيادت وي آمد. فرمود كه: «شفاكالله شفاء عاجلا! رفع درجات باشد! اميد است كه صحت باشد. خدمت مولانا جان عالميان است». (مولانا) فرمود كه: «بعد از اين شفاكالله شما را باد! همانا كه در ميان عاشق و معشوق پيراهني از شعر بيش نمانده است. نميخواهيد كه نور به نور پيوندد؟ من شدم عريان ز تن او از خيال/ ميخرامم در نهايات الوصال».
آنچه خوانديد، حكايتي بود از نورالدين عبدالرحمن جامي، عالم، شاعر، موسيقيدان، اديب و عارف برجسته ايراني در سده نهم هجري در شرح واپسين روزهاي حيات مولانا جلالالدين محمد بلخي رومي (672-604ه. ق.)، عارف و انديشمند و شاعر برجسته فارسيزبان كه آوازهاش مرزهاي فرهنگي ايران را در نورديده و امروز از پس چندين قرن در سراسر جهان نامي آشنا و پرمخاطب است.
حكايت جامي از مولانا كه در بخش 495 از نفحاتالانس جامي در شرح احوالات مولانا آمده، تنها يكي از روايتها از حيات گهربار و شگفتانگيز صاحب مثنوي شريف است. به دليل جايگاه بالايي كه مولانا در زمان حياتش در قونيه در ميان علما و شاگردان داشت و به علت شاگردان مبرز و پيروان فرهيختهاش، خوشبختانه امروزه نوشتهها و آثار فراواني درباره زندگي او در جهان موجود است. در دفاتر شعر و كتابهايي چون ابتدانامه كه از فرزند ارشدش بهاءالدين محمد بن جلالالدين، مشهور به سلطان ولد باقي مانده، مطالب فراواني درباره زندگي و زمانه مولانا، پدرش بهاءالدين ولد سلطانالعارفين، استادانش چون برهانالدين محقق ترمذي، مرادش شمس تبريزي و همراهانش چونان صلاحالدين زركوب و حسامالدين چلبي آورده است. اما غير از اشارات پسر، دو كتاب مهم ديگر نيز در شرح احوالات مولانا هست كه هر دو متعلق به ايام متصل به روزگار مولانا و سالهاي پس از مرگ اوست: يكي رساله سپهسالار به قلم فريدون بن احمد سپهسالار از شاگردان و مريدان مولانا است كه در سالهاي 719 تا 729 ه. ق. نگارش يافته است. اين رساله را نخستينبار استاد سعيد نفيسي در تهران منتشر كرده است، البته بعدا استاد محمدعلي موحد و محمد افشين وفايي نيز تصحيحات ديگري از آن منتشر كردند. سپهسالار در اين كتاب به تفصيل درباره پدر مولانا، اساتيد او، شمس تبريزي و خلفا و شاگردانش سخن رانده است.
كتاب مهم و قديمي ديگر مناقبالعارفين نوشته شمسالدين احمد افلاكي (درگذشته 761 ه. ق.) از شاگردان مولاناست كه تا مدتها مهمترين شرح حال زمينه و روزگار مولانا تلقي ميشد. تاريخ نگارش اين اثر نيز تقريبا همزمان با رساله سپهسالار است، نكتهاي كه به نظر سعيد نفيسي از عجايب روزگار است، زيرا اگرچه زمان و مكان نگارش هر دو كتاب و موضوع آنها تقريبا يكي است، در هيچ يك به ديگري اشارهاي صورت نگرفته است.
از ميان تحقيقات معاصرين درباره زندگي و روزگار مولانا به زبان فارسي، بدون شك در وهله نخست بايد از رساله تحقيق احوال و زندگاني مولانا جلالالدين محمد مشهور به مولوي (1315) نوشته بديعالزمان فروزانفر، استاد برجسته زبان و ادبيات فارسي و اديب معاصر ياد كرد. اولين كتابي است كه با استناد و ارجاعات فراوان به متون معتبر و مشهور و بر اساس سالها تحقيق و تفحص و با نگاهي تيزبين و انتقادي درباره حيات كمنظير و شگفتانگيز مولانا جلالالدين محمد بلخي رومي، حكيم و شاعر و اديب و عارف بزرگ ايراني نگاشته شده است. كتاب در اصل جزو اولين آثاري است كه توسط اين پژوهشگر برجسته نگاشته شده و نخستينبار در سال ١٣١٥ منتشر شده است. همين تاليف ارزنده است كه در سال ١٣١٤ هيات مميزه دانشگاه تهران مركب از نصرالله تقوي، علياكبر دهخدا و وليالله نصر متقاعد شدند كه به فروزانفر گواهينامه دكترا اعطا كنند و از همان سال به سمت استادي دانشكدههاي ادبيات و معقول و منقول دانشگاه تهران منصوب شد.
«پله پله تا ملاقات خدا» نوشته استاد فقيد تاريخ ايران و ادبيات فارسي، عبدالحسين زرينكوب ديگر كتاب خواندني و جذاب درباره زندگي، انديشه و سلوك مولانا است. اين كتاب چنان كه استاد در مقدمه متذكر شده، «ميخواهد تصويري كوتاه از زندگي پربار مولانا و گزارش سلوك روحاني او» با زباني ساده و روان و نه به شيوهاي دانشگاهي و پر از ارجاعات و استنادات ارايه كند. البته مولف تاكيد دارد كه چيزي از عنصر خيال در آن نگنجانده و بديهي است هر آنچه آورده مستند به آثار و منابع دست اول مذكور و نوشتههاي خود مولانا است. اما هدف مرحوم زرينكوب عمدتا نگارش روايتي سرراست براي مخاطبان عام بوده است.
در پايان بد نيست به كتاب مولانا جلالالدين (زندگاني، فلسفه، آثار و گزيدهاي از آنها) نوشته مولاناپژوه برجسته اهل تركيه، عبدالباقي گولپينارلي (1900-1982م.) اشاره كرد كه سالها پيش با ترجمه توفيق سبحاني، پژوهشگر ايراني به فارسي ترجمه شده است. نويسنده اين پژوهش عميق و گسترده، دهها كتاب در ترجمه و شرح آثار عرفاني فارسي از جمله ديوان حافظ، مثنوي مولانا و... نگاشته است. گولپينارلي در اين كتاب تنها به شرح زندگي و افكار مولانا بسنده نكرده و اوضاع سياسي و اجتماعي و علمي روزگار او را نيز بررسي كرده و در همچنين شرحي موجز و خواندني از تاريخ تصوف در اسلام ارايه كرده است.