اندر تعزير مربي فوتبال
ابراهيم عمران
در اين يادداشت به دنبال آن نيستيم تا دريابيم جنابان «مايلي و دايي» كه از نامداران ورزش و به طريق اولي فوتبال هستند چه به هم گفتهاند تا كار يكي از آنان، متاسفانه به حبس و تعزير كشيد؛ بلكه در پي آنيم تا متوجه شويم چرا بزرگان اين عرصه چنين شدهاند؟ در اينكه حق هر فردي است تا نسبت به اتهامات منتسبه «دعوي حق» كند، شكي نيست و گوينده هم لابد در ذهن خويش دليلي داشته تا چنين سخناني گفته و شايد پيامد آن را هم حدس ميزده كه از
ادلههايش دست نكشيده بود.
صحبت اما بر سر آن است كه اگر ديالوگ محترمانه و در عين حال منتقدانه چاشني گفتههاي طرفين ميشد و «عصبيت»هاي فردي و تنگنظري جايش را به تحمل يكديگر ميداد؛ آيا حاليه شاهد آن بوديم تا بزرگي از اهالي فوتبال، حال چه با افكارش موافق باشيم چه مخالف، پشت ميلهها باشد؟!! جناب مايلي كه گفته است برنامههاي مفصلي براي اين 120 روز دارد، آيا نميتوانستند منويات دروني و اهداف خيرخواهانه خود را براي بيرون اجرا ميكردند تا با كمي صعه صدر و دگردوستي به زندگي يوميه خويش ادامه ميدادند؟ البته اين نوشته در پي راهكار دادن به اين دو بزرگ ورزش نيست كه هر فردي در اين سطح خود «پيش رو» و جريانساز اجتماع است و نكته مغفول اين ماجراي كذايي نيز آن است كه اينان خوب يا بد در همين «نگاه همگان» قرار دارند و اين پيشتاز بودن حال منفي يا مثبت، پاشنه آشيل آنان نيز است. چه كه روزانه تعداد زيادي از افراد اجتماع سرنوشتي مشابه مييابند و اگر خيلي كردارشان خبرساز باشد بدون آنكه نامي معروف باشند؛ نهايت در صفحههاي نشريهها، خبري از آنان درج ميشود و لاغير... وقتي سيبل جرياني قرار گرفتن، بخواهد فرد را از تحليل درست پيرامون دور نگاه دارد به
ناچار فرجام چنين خواهد شد.
اي كاش افرادي در چنين سطح كمي دورانديشي نيز چاشني رفتارشان ميكردند و با كمي نگاه ژرفتر چند قدم آن ورتر را نيز ميديدند و نيك آگاه ميبودند اين جامعه است كه بيشتر به كنكاش رفتارهاي آنان ميپردازد تا افراد محدود خانواده و فاميل... بايد در پايان براي يك طرف داستان اين بيت سعدي را نوشت: چه دانند مردم كه در جامه كيست/ نويسنده داند كه در نامه چيست/ و براي طرف ديگر نيز: تو نيكو روش باش تا بد سگال/ به نقص تو گفتن نيابد مجال/ چو آهنگ بربط بود مستقيم/ كي از دست مطرب خورد گوشمال