معترضها با سپر گوگل دات كام به ميدان وارد ميشوند
نازنين متيننيا
همان روزي كه يكي از دختران قايقران در تالاب انزلي غرق شد، فعالان فيسبوكي مشغول دفاع از حقوق زنان و ديپورت كردن يكنفر، بودند. چرا؟! چون او در آن خانهيي كه بالاي صفحهاش نوشته شده: «چه چيزي در ذهن شماست؟»، نوشته بود كه چه چيزي در ذهنش است و همين، همه را راضي كرد تا بعد از اشاره يكنفر به اشتباه آن نوشته و سرچ در گوگل و استناد به گزارشهاي سايتهاي خبري و بدون مطالعه درباره مساله مهم حقوق زنان و آگاهي از اصل و اصول طنزنويسي، قضاوت كنند، حكم دهند و خواستار حذفش باشند. به همين راحتي، تمام رفتارها و موانع اجتماعي دنياي واقعي كه سالهاي سال است، همه را تحت فشار گذاشته، الگوي رفتار آدمهاي عادي و معمولي، كه خودشان قرباني همين جريان فكري هستند، شد. مخالفان آقاي نويسنده تصميم گرفتند، با هر روش و هر نوشتهيي، صداي اعتراضشان را به گوش او برسانند و حتي عكسي از او را با نوشته «به اينگونه افراد نخنديم، بلكه، به آنها اعتراض كنيم»، دست به دست كنند.
البته در اين ميان، عدهيي هم تلاش كردند از خجالت دوستاني كه ميخواهند به هرروشي اعتراض كنند، دربيايند و آنطرف ميدان بايستند. بلبشويي شد، خواندني. حجم مبارزات در دو طرف ميدان، آنقدر زياد بود كه براي رسيدن به اصل جنگ، احتياجي به «سرچ» نبود و كافي بود در «خانه» صفحه شخصي بالا و پايين بروي و كامنتها را بخواني و از ميزان شباهت اين اتفاق و بحثها، خواستها، تصميمگيريها و قضاوتها، با تمام آنچيزي كه در سالهاي گذشته بخشي از اعتراضهاي مردم واقعي در دنياي واقعي بود، شگفتزده شوي.
مخالفان معتقد بودند كه بايد همچين انديشهيي را، چون ما فكر ميكنيم اشتباه است، و البته همراه با صاحب انديشه حذف كرد و مدافعان هم معتقد بودند كه حالا چيزي نشده، اصلا اينچيزهايي كه ميگويد واقعيت ندارد و خود آن شخصي هم كه به نظر شما به او توهين شده، از آن زاويه نگاه راضي است و كاسه داغتر از آش نشويد. البته در ميان اينهمه كارشناس، جامعهشناس، روانشناس و فعالان حقوق زن مجازي، تك و توك آدمهايي هم بودند كه سعي كردند منصفانه و منطقي، وارد چالش شوند و اشتباهات دو طرف را گوشزد كنند، اما دقيقا شبيه همان الگوي دنياي واقعي، صدايشان به جايي نرسيد و بيشتر لايكها و كامنتها، به آنهايي ميرسيد كه در دو طرف ميدان در حال مبارزه بودند. و اينطور شد كه خبر غرق شدن دختر قايقران، ديده نشد، خوانده نشد و هيچكس هم با خودش فكر نكرد؛ چطور دختري ورزشكار و شناگر، دقيقا يكروز قبل از اعزام به مسابقات، قايقش در تالاب انزلي واژگون ميشود و آنقدر سريع غرق ميشود كه براي پيدا كردن جنازهاش هم بايد از غواصان ارتش و هلالاحمر كمك گرفت. تمام آن مدافعان حقوقزن، تمام آنهايي كه با يك سرچ ساده در گوگل، به اين نتيجه رسيده بودند كه براساس نظريههاي جامعهشناسي، بايد يكنفر را حذف كرد، هيچكدام براي حتي يك لحظه هم به اتفاق سهمگيني كه در دنياي واقعي و در نزديكيشان اتفاق افتاده بود، فكر نكردند.
فكر نكردند، چون انگار قرار است تمام چالشها، آنهايي باشد كه ميتوانند در آن «ايسمها» و «ايستها» را پشتسر هم رديف كنند و جان آن دختر ورزشكاري كه خودش سهلانگاري كرده و جليقه نجات نپوشيده، هيچ «ايسم» و «ايست» نداشت. اينطور شد كه هيچكس نپرسيد؛ چطور ممكن است كه ورزش زنان آنقدر محروم باشد كه زنان قايقرانش، براي تمرين گروه امدادي همراه ندارند؟ يا چرا مديرانش هنوز آنقدر حرفهيي نشدهاند كه بدانند يك دختر 21 ساله شناگر، اعتمادبهنفس كاذبي دارد كه ممكن است حواسش به خطرات نباشد و وظيفه مراقبت و پيشگيري، اصليترين وظيفه يك مربي و مدير حرفهيي است؟
و سوالهايي واقعي و حرفهيي ديگر، هيچكدام پرسيده نشد تا مرگ دختر قايقران، حتي در بهترين زماني كه همه ذهنها درگير حقوق واقعي زنان بود، هم ديده نشود و مهجور بماند؛ درست مثل مساله ورزش بانوان كه سالهاي سال است مهجور و بيپناه، در امتداد يك تلاش و انرژي و خواست عميق آنهايي كه درگيرش هستند، فقط در سكوت ادامه دارد. مثل خيلي از اتفاقهاي ديگر در دنياي واقعي كه با همين الگوي اجتماعي و اشتباه تقاضا و عدم پاسخ، به سرانجام نميرسند و هميشه همپاي اتفاقي ديگر به ميان ميآيد تا ذهنها دور و خواستها به فراموشي سپرده شوند. اين مبحث مهم دوستان مجازي هم به محض انتشار عكسهاي محمد مايليكهن دستبند به دست و در حال ورود به زندان اوين، تمام شد و بازي رسانهيي، علي دايي بهتر است يا مايليكهن، شروع شد.