روايت صدودهم: نگاهي به احسنالتواريخ (14)
ميراث نادرشاه
مرتضي ميرحسيني
دلايلش براي لشكركشي به خراسان نه يكي دو تا، كه زياد بودند. اول اينكه آن ايالت هميشه بخشي از قلمرو سنتي شاهان ايران بود و جدايياش از حكومت مركزي، هيچ معنا و توجيهي نداشت. به ياد داشت كه كريمخان با ادامه حكومت افشارها بر آنجا كنار آمده بود و كوششي براي تسلط بر خراسان نميكرد و حتي به روايتي معتبر از كتاب «فارسنامه ناصري» هميشه ميگفت آن ايالت بايد به حرمت نادرشاه، براي وارثانش باقي بماند. اما او كريمخان نبود. خراسان را ميخواست ، ولو به زور، آن را از دست افشارها بيرون ميكشيد. حتي به آن سوي مرزهايش نيز نظر داشت. مصمم بود افغانها را مطيع كند و ازبكها را - كه هميشه در مرزهاي خراسان تاختوتاز ميكردند و اين اواخر در يورشي خونين، مرو را غارت كرده بودند - سرجاي خودشان بنشاند. نيز، بايد به مشهد ميرفت و ارادتش به امام هشتم شيعيان را به همه نشان ميداد. نشان ميداد كه برخلاف نادرشاه، به رسم و رسوم شيعيان پايبند است و متفاوت با زندها، چنين آداب و مناسكي را جدي ميگيرد. ساروي در روايتش به چندتايي از اين دلايل اشاره ميكند و مينويسد: «و چون سرپنجه شوق زيارت روضه عرشمرتبه سلطان بارگاه ارتضا، اعني امام همام علي بن موسيالرضا - عليهالتحيهوالثنا - گريبانگير شخص ضمير منير مقدس بود و تمشيت مهمات عراق و فارس و انضباط امور آذربايجان و تفليس و ساير ممالك محورسه سد طريق طلب و عايق نيل به اين مقصد و مطلب ميشد، تا اين به عرض حجاب آستان عز و شأن رسيد كه بعضي از سكنه مشهد دست بيحرمتي از آستين جسارت و بيادبي برآورده اكثري از اسباب و نفيسه و تحايف گرانقيمت مرصع شريفه سركار فيض آثار حضرت رضوي را برداشتهاند و جماعت اوزبكيه از بخارا به خاك خراسان پاي دستدرازي گذارده ولايت مرو و بعضي از اعمال خراسان را قتل و غارت نمودند، بهواسطه اين موجبات داور دينپرور را تمهيد اسباب سفر و ترتيب مصالح سپاه... خاطر انور گشته در هفتم ذيقعده از طهران رايات نصرت سمات به آبسر دماوند اذن تحريك دادند.» اما در كنار همه اين دلايل- كه مورخ دربار قاجار براي ما فهرست ميكند - انگيزه ديگري هم آقامحمدخان را به خراسان ميكشاند و سفر جنگي به مشهد را در فهرست اولويتهايش ميگذاشت. او به ثروت به جاي مانده از نادرشاه، كه داستانها و شايعات بسياري دربارهاش دهان به دهان ميشد، طمع كرده بود. ثروتي كه آن فاتح بزرگ، از غنايم جنگي و باجوخراج و غارت شهرهاي دور و نزديك جمع كرد و به جايي پنهان در مشهد (يا حوالي مشهد) برد. مردم ميگفتند اين ثروت براي نوهاش شاهرخ به ميراث مانده است و فقط چند نفر انگشتشمار محل دقيق آن را ميدانند. خان قاجار ميدانست كه بخش زيادي از آن ثروت در شب قتل نادرشاه و آشوبها و كشمكشهاي بعدي به غارت رفته است و حتي خودش، بخشي از جواهرات اين خزانه را در شيراز، در پايتخت زندها پيدا كرده بود. البته فهرست دقيقي از گنجهاي نادرشاه و ميراث او نداشت، اما مطمئن بود داستانها و شايعاتي كه دربارهاش نقل ميكنند ساخته توهمات عوامانه نيستند و قطعاً آنقدري از خزانه نادرشاه باقي مانده است كه جستوجو براي تصاحبش را توجيه كند.