درباره فيلم «خبر خوب» (Good News)، 2025
بازخواني نرم از يك رويداد سخت
مسعود صادقي
يك گروه از جوانان سازمان كمونيستي ارتش سرخ ژاپن سال1970، در كشاكش جنگ سرد، هواپيماي مسافربري ژاپني رايد ۳۵۱ را ربودند تا به كرهشمالي ببرند و با اين كار به سرمايهداري و امپرياليسم ضربه بزنند و جايگاه قهرمانان كمونيستي را پيدا كنند.
اين ماجرا دستمايه ساخت فيلم «خبر خوب»
( Good News) به نويسندگي و كارگرداني مشترك بيون سونگ - هيون از كرهجنوبي شده است. نخستين نمايش جهاني اين فيلم در بخش ارائههاي ويژه جشنواره بينالمللي فيلم تورنتو 2025 بود و پس از آن، براي پخش جهاني در نتفليكس در دسترس است.
در فيلم «خبر خوب» خبري از حركتهاي تند دوربين و زاويههاي خاص و نماهاي كوتاه همراه با نقش پررنگ موسيقي نيست و اينچنين كارگردان از سبك شناخته شده دكوپاژ فيلمهاي حادثهاي فاصله گرفته تا ريتم دكوپاژ همراستا با ريتم فيلمنامه نرم و ساده به دور از هيجانزدگي باشد. در همين راستا خوانش يك رويداد ماجراجويانه سياسي با چاشني طنز، شيوه روايت را نرمتر كرده است.
خلاقيت در ترفندهاي متنوع طنزپردازي از ديالوگها تا موقعيتها و البته تكنيكهاي تصويرسازي يكي از ويژگيهاي جالب فيلم «خبر خوب» است، بهويژه آنكه گفتوگوهاي گريز به گذشته و گاهي خيالپردازي گذار به آينده با يك ديالوگ به زمان حال بازميگردد و ادامه پيدا ميكند و اين ديالوگها رشته پيوند سكانسهايي در زمانها و فضاهاي مختلف ميشوند و حتي در زمان حال يك تصوير مثالگرا همچون صحنه دوئل مسوول رادار كرهشمالي و كرهجنوبي در خط موازي با بازسازي كاراكترها در متن سكانس دوئل فيلم «خوب بد زشت» همزمان در پيوند با هم پيش ميرود. اين تكنيك درهمآميزي زمانها آنقدر خوب انجام شده كه مخاطب را دچار سردرگمي نميكند و به نمك كار افزوده است.
پيرنگ داستان بر پايه ترتيب ساده و خطي رويدادها استوار است، رخدادهاي مسير اين هواپيماربايي متن داستان را شكل داده، چالشي كه كرهجنوبي و ژاپن براي مديريت اين رويداد دارند، رقابتهاي دروني ساختار سياسي كرهجنوبي از سوي ديگر و همزمان رقابت كرهجنوبي و ژاپن به عنوان كشورهاي خواهر و برادر با امريكا به عنوان برادر بزرگتر و سرانجام موقعيت دشمني اين دو كشور با كرهشمالي در متن چالشها بازگو ميشود و اين بخشي از رويكرد بازنمايي در روايت است.
شخصيتي به نام «هيچكس» در متن داستان، يك چهره امنيتي فراري از كرهشمالي است كه ازسوي رييس سازمان اطلاعات مركزي كرهجنوبي مامور نجات گروگانها شده تا كرهجنوبي از تبليغات مثبت در صحنه بينالمللي بهرهمند شود و دولت ژاپن را بدهكار خود كند. در فرازي از داستان كه «هيچكس» براي جلب پشتيباني دولت و گرفتن دستور رييسجمهوري كرهجنوبي براي نجات جان مسافران هواپيما در خاك كرهجنوبي، رسانه و افكار عمومي بهكار ميگيرد، براي اين كار خود يك توجيه فلسفي ميآورد كه «گاهي حقيقت آن سوي ماه است اما اين بدان معنا نيست كه اين سوي ماه دروغ است...» معناي اين جمله زماني روشن ميشود كه او از يك حادثه تاريخي ربودن هواپيما از كرهجنوبي به كرهشمالي و ظرفيت قربانيان آن در حافظه جمعي مردم كرهجنوبي براي ساختن يك كمپين رسانهاي بهره ميگيرد تا افكار عمومي را براي نجات جان يك همميهن خود كه در ميان مسافران هستند، همراه كند. همميهني كه وجود خارجي ندارد و هيچكس براي جلب حمايت افكار عمومي كرهجنوبي آن را ساخته او ميگويد اتفاقات واقعي، كمي خلاقيت و تمايل به شنيدن حقيقت اين سه چيز كنار هم باشند كمپين به نتيجه ميرسد، اين يك متلك به جامعه آزاد است و از اين منظر جريان نقد در اين روايت يكسويه نيست. در متن داستان نقد ديدگاههاي ماركسيستي در لايه نخست، تصوير يك گروگانگيري، عمليات تروريستي و هواپيماربايي است كه با ديالوگهاي چالشي ميان خلبانها و مسافران با هواپيمارباها لايهاي ژرفتر پيدا ميكند و پوچ بودن شعار صلحدوستي و خلقگرايي را در متن يك حركت تروريستي آشكار ميكند.
اما رويكرد نقد تنها گريبان گروه چپگراي هواپيماربا را نميگيرد در متن داستان ژاپن و كرهجنوبي و حتي رفتار امريكاييها هم به چالش كشيده ميشوند. در چند چرخش موقعيتي هر بار كه قرار بود تشويق انجام شود رييس اطلاعات كرهجنوبي قهرمان معرفي ميشد و هر بار قرار بود كسي قرباني شود، ستوان سئو گوميونگ را جلو ميانداختند. همان چيزي كه سردسته تروريستها هم وقتي درخواست كرد با كسي كه آنها را فريب داده گفتوگو كند، در رويارويي با سئو گفت: «مقامدارهايي كه تشنه رتبه هستند هميشه اين كار را ميكنند.»
اين وجه القايي و شكلدهي روايت جامعهشناسانه فيلم است كه سوي ديگر آن هم بهرهگيري سيستم امنيتي از رسانه و افكار عمومي هم هست، اما فراموش نكنيم اين فيلم كه اين ساختار را نقد ميكند در همين ساختار اجازه ساخته شدن و انتشار پيدا كرده است يعني ساختار ليبرال پيوسته امكان نقد خودش را ميدهد و اين وجه هم بازتاب است و هم شكلدهي اما در هم آميزي شكلدهي و بازتاب را بيش از همه در فراز پاياني ميبينيم، آنجا قهرمان واقعي داستان آدمهايي هستند كه اگرچه مانند سرباز برج مراقبت و هيچكس گمنام ميمانند اما كار آنها ماندگار است.
منتقد فيلم