ديپلماسي امريكا در دوران ترامپ، نقطه عطفي در فضاي «تصميمگيري بروكراتيك» محسوب ميشود. «جيمز روزنا» معادله تصميمگيري در سياست خارجي امريكا و كشورهاي توسعهيافته صنعتي را بر اساس الگوهاي كنش سازماني و بروكراتيك مورد توجه قرار داده است. روزنا همچنين به اين موضوع اشاره دارد كه تصميمگيري راهبردي و سياست خارجي كشورهاي توسعهنيافته و در حال توسعه، ماهيت فردمحور داشته و مبتني بر نشانههايي از اراده فراسازماني رهبران سياسي بوده است.
در قرن 21 شرايط براي ظهور ترامپ به وجود آمده و اين امر نشان ميدهد كه نظام بينالملل در معرض چرخش راهبردي و ژئوپليتيكي قرار گرفته است. اگرچه دونالد ترامپ همواره بر نشانههايي از صلحسازي تاكيد دارد، اما واقعيت آن است كه «معادله صلح از طريق قدرت» محور اصلي ديپلماسي ترامپ بوده و اين امر چالشهاي امنيتي فزايندهاي را براي كشورهاي مختلف از جمله ايران به وجود آورده است. ترامپ راهبرد كنش تاكتيكي خود را بر اساس معادله قدرت قرار داده و در نتيجه تلاش دارد تا زمينه مقابله پر شدت با طيف گستردهاي از بازيگران را در دستور كار قرار دهد.
1. بحران جهاني و ظهور رهبران سياسي خودشيفته
رهبران سياسي خودشيفته عموما پاسخي كوتاه و قطعي براي حل بسياري از چالشهاي امنيتي و راهبردي ارايه ميدهند. درباره دلايل ظهور و پيامدهاي نقشيابي ترامپ در سياست جهاني، انگارههاي متفاوتي ارايه شده است. برخي تحليلگران بر اين اعتقادند كه ظهور «شخصيت خودشيفته» ويژگي دوران «بحرانهاي نهفته» بوده و بهگونه تدريجي زمينه رويارويي كشورها و «تصاعد بحرانهاي امنيتي» را اجتنابناپذير ميسازد. بر اساس چنين انگاره و نگرشي ميتوان تاكيد داشت كه دورانهاي عطف تاريخي عموما با نشانههايي از جمله: بحران، بيثباتي سياسي، امنيت شكننده و ظهور شخصيتهاي خودشيفته همراه خواهد بود.
تمامي ويژگيهاي ياد شده هماكنون در ساخت جهاني، نظام بينالمللي و عرصه حكمراني امريكايي مشاهده ميشود. ضرورتهاي مديريت بحران در فضاي جهان آشوبزده منجر به ظهور رهبران و شخصيتهاي خودشيفته شده كه آنان قادر خواهند بود تا تصميمات صريح و مبتني بر ريسك را در دستور كار قرار دهند. تجربه نشان داده كه رهبران سياسي بروكراتيك در امريكا و جهان صنعتي عموما تلاش دارند تا از سازوكارهاي مديريت بحران براي ايجاد صلح جهاني استفاده كنند.
دونالد ترامپ نه تنها تمايلي به اتخاذ چنين الگوهايي در حوزه رفتار سياسي و سياست خارجي ندارد، بلكه عموما تلاش ميكند تا شكل جديدي از منازعه را در دستور كار قرار دهد. الگوي كنش رفتاري ترامپ با كشورهاي اروپايي، ايران، عربستان و بسياري ديگر از كشورهاي منطقهاي بيانگر اين واقعيت است كه سياست قدرت، محور اصلي رفتار دونالد ترامپ بوده و نامبرده تلاش دارد تا از سازوكارهاي كنش راهبردي خود براي غلبه بر بيثباتيهاي سياسي و بينالمللي استفاده كند.
2. بحرانهاي تصاعديابنده و ريسكپذيري رهبران سياسي خودشيفته
خودشيفتگي را ميتوان يكي از شاخصهاي ظهور و نقشيابي بازيگراني دانست كه در دوران گسترش بحرانهاي اجتماعي، اقتصادي و راهبردي، از نقش محوري برخوردار ميشوند. جايگاهيابي دونالد ترامپ در انتخابات رياستجمهوري نوامبر 2024 بيانگر اين واقعيت است كه نظم جهاني با تغييرات قابل توجهي همراه شده است. بحرانهاي امنيتي مربوط به جنگ اوكراين، نسلكشي در غزه و بازتوليد منازعات منطقهاي منجر به نقشيابي ترامپ در كسوت رياستجمهوري امريكا شد.
آن گروه از رهبران سياسي از جمله دونالد ترامپ از ريسكپذيري تاكتيكي برخوردار بوده و قادرند تا روندهاي تحول تاريخي را سرعت بيشتري دهند. شكلگيري جنگ اول جهاني نيازمند رهبراني از جمله «ويلهلم سوم» بوده است؛ به همانگونهاي كه ظهور افرادي از جمله «موسيليني» و «هيتلر» را ميتوان در زمره عوامل شتابدهنده جنگ دوم جهاني دانست. رهبراني از جمله دونالد ترامپ تمايلي به مديريت بحرانهاي بينالمللي نداشته و در نتيجه داراي سياست نسبتا صريح، الگوي رفتاري زودكنش و تصميمات تغييريابنده هستند.
رهبران سياسي اقتدارگرا و خودشيفته در حوزه سياست جهاني عموما روندهاي تحول تاريخي را سرعت داده و زمينه شكلگيري منازعات سياسي پردامنه را به وجود ميآورند. جنگ عليه ايران را ميتوان در زمره نشانههايي از ريسكپذيري سياسي و الگوي كنش راهبردي دونالد ترامپ دانست. ترامپ عموما تلاش دارد تا خصومت خود را از طريق سياست قدرت و اقدامات پر ريسك به انجام رساند. انگارههايي از خودشيفتگي در ذهنيت و روحيه تصميمگيري ترامپ وجود دارد كه منجر به حاشيهاي شدن كارگزاران بروكراتيك شده و در نتيجه شرايط براي نقشيابي «مقامهاي اجرايي درجه دوم» در ساخت دولت امريكا به وجود ميآيد.
3. كنش پرمخاطره و فرصتطلبي تاكتيكي ترامپ در حل و فصل منازعات
نقشيابي مجدد ترامپ با نشانههايي از درگيري تاكتيكي در حوزه منطقهاي و سياست بينالملل همراه بوده است. هرگونه منازعه ميتواند زمينه ظهور بازيگراني را به وجود آورد كه از قابليت و اثربخشي لازم براي كنش پرمخاطره برخوردارند. اينگونه رهبران سياسي قادر خواهند بود تا فضاي راهبردي و ژئوپليتيكي را تحت تاثير قرار دهند؛ افرادي را به عنوان دستيار خود انتخاب ميكنند كه منطق بازار را بر اساس چانهزني ناپايدار در دستور كار قرار ميدهند. ترامپ را ميتوان در زمره آن گروه از مقامات سياسي و روساي جمهور امريكا دانست كه سياست كنش پرمخاطره و فرصتطلبي تاكتيكي براي تغيير در معادله رقابت سياسي را پيگيري ميكند.
در سالهاي قرن 21 نشانههايي از تصاعد بحران و افزايش منازعات هويتي در روابط كشورهاي منطقهاي و برخي قدرتهاي بزرگ به وجود آمده است. دوران تاريخي به موازات شرايط سياسي و راهبردي ترامپ شباهت زيادي با سال 1938 دارد. در اين دوران تاريخي، هيتلر احساس ميكرد از قابليت لازم براي تغيير در نظم جهاني برخوردار است. بسياري از ويژگيهاي شخصيتي دونالد ترامپ مشابه هيتلر است. به همانگونهاي كه سياست دوره ويلهلم سوم و هيتلر براي نظم جهاني پرمخاطره بوده است، نقشيابي مجدد ترامپ نيز چالشهاي امنيتي نوظهور و پرهزينه را به وجود ميآورد. ترامپ درصدد است تا شاخصها و الگوي رفتار سياسي در نظم جهاني را تحت تاثير قرار داده و از اين طريق به مازاد راهبردي بيشتري براي امريكا نايل شود. مفهوم سياسي و انگاره كنش راهبردي ترامپ به گونهاي است كه زمينه ظهور و بازتوليد جنگهاي منطقهاي و حتي جنگهاي جهاني را به وجود ميآورد. خودشيفتگي فردي رهبران سياسي منجر به تصاعد بحران شده و به دليل ريسكپذيري اينگونه از رهبران و شخصيتهاي سياسي، شرايط عمومي ظهور بحرانهاي غير قابل كنترل فراهم ميشود.
4. ريسكپذيري پرمخاطره و تصاعد بحرانهاي امنيتي
نقشيابي ترامپ در سياست جهاني، چالشهاي امنيتي موجود نظام جهاني را به گونه اجتنابناپذير تصاعد خواهد داد. اگرچه دونالد ترامپ بر اين اعتقاد است كه گسترش و شدت يافتن بحران در زمره عواملي است كه زمينه لازم براي خستگي سياسي و چالشهاي امنيتي بيشتري را براي كشورهاي حاشيهاي به وجود ميآورد، اما واقعيتهاي نظم جهاني بيانگر آن است كه «مديريت پرمخاطره بحران» نتيجهاي جز «ريسكپذيري امنيتي» و «تصاعد بحرانهاي هويتي» در عرصههاي بينالمللي و منطقهاي مناقشهآميز نخواهد داشت. ويژگيهاي شخصيتي ترامپ شباهت بسيار زيادي با نتانياهو دارد. پيوند دو رهبر سياسي خودشيفته، عامل بسياري از منازعات نظامي، جنگ و رويارويي نظامي غيرضروري بوده است. تاريخ سياسي امريكا دورانهايي را به خاطر دارد كه رهبران خودشيفته همانند «ترومن» قادر بودهاند تا جهان را در آستانه جنگ اتمي قرار دهند. گسترش بحران در امريكاي لاتين، جنوب غرب آسيا و حوزه اوراسيا را ميتوان در زمره نشانههايي از خودشيفتگي سياسي و راهبردي ترامپ دانست.
اينگونه از رهبران سياسي بر ضرورت پيروزي مطلق تاكيد داشته و در نتيجه همواره تلاش ميكنند تا از مزيت نسبي خود براي غلبه بر ديگران استفاده كنند. ويژگي شخصيتي دونالد ترامپ به گونهاي است كه تمايل قابل توجهي به كاربرد ادبيات افراطي، بحرانسازي و ايجاد هيجان كاذب دارد. اگرچه بخشي از ديپلماسي ترامپ درباره آتشبس غزه مورد توجه رهبران سياسي كشورهاي منطقهاي قرار گرفته، اما جنگ همچنان ادامه داشته و خاورميانه در آستانه جنگ ديگري در لبنان است.
ديدار 29 دسامبر نتانياهو با دونالد ترامپ از اين جهت اهميت دارد كه ميتواند شكل جديدي از آشوب را در آستانه سال 2026 به وجود آورد. ترور يكي از مستشاران نظامي و راهبردي ايران در لبنان بيانگر اين واقعيت است كه جنگهاي نوظهور منطقهاي با شتاب بيشتري در جريان خواهد بود. ترور يكي از مقامات نظامي و انتظامي دولت پيشين افغانستان در تهران را ميتوان نشانه تغيير در موازنه و فضاي امنيت منطقهاي دانست. در چنين شرايطي نه تنها نشانههايي از ابهام امنيتي، بحران اجتماعي و تورم اقتصادي فراروي گروههاي شهروندي قرار ميگيرد، بلكه امكان تصاعد بحران به حوزههاي راهبردي نيز وجود دارد.
نتيجه
آشوبزدگي سياست جهاني به همراه ظهور و نقشيابي رهبران اقتدارگر و خودشيفته را ميتوان در زمره عوامل و موضوعاتي دانست كه بحرانهاي منطقهاي را تصاعد داده و از سوي ديگر، امكان ظهور جنگهاي پرمخاطره جديد نيز اجتنابناپذير به نظر ميرسد. يكي از چالشهاي اصلي دونالد ترامپ براي سياست راهبردي جهان و امنيت ملي امريكا آن است كه نظم جهاني را با تراژدي امنيتي و بحرانهاي پايانناپذير روبهرو خواهد ساخت.
الگوي رفتاري ترامپ در ارتباط با ايران و جبهه مقاومت نيز كاملا ماهيت پرمخاطره و تراژيك دارد. ترامپ از بازي كنش ديجيتالي بهره گرفته و درصدد تفهيم انگاره راهبردي خود به طرف مقابل است كه اگر انعطاف موثري نداشته باشد، با نتايجي از جمله افزايش تعرفههاي تجاري، تحريم اقتصادي، عمليات امنيتي و كنش تاكتيكي روبهرو خواهد شد. به همانگونهاي كه ترامپ در حوزه ساختار بروكراتيك به عملگرايي توجه چنداني ندارد، عرصه سياست جهاني را نيز در قالب پيروزي اجتنابناپذير تبيين ميكند.
نقشيابي افرادي از جمله ترامپ، الگوي كنش ديپلماتيك امريكا را نيز تحت تاثير قرار داده است. ترامپ توجه چنداني به حوزههاي تحليل راهبردي نشان نميدهد. سياست و الگوي كنش سياسي در تفكر ترامپ عموما بسيار كوتاه، گذرا، تغيير يابنده و دگرگونشونده است. انگارههاي آخرالزماني دونالد ترامپ معطوف به «تفكر بازيگر نجاتبخش» است. مذاكرات سياسي و ديپلماتيك ترامپ با رهبران ساير كشورها، حتي واحدهاي اروپايي بر اساس انگاره مزيت مطلق امريكا شكل گرفته است. در چنين شرايطي، طبيعي است كه انگاره كنش هويتي و راهبردي ترامپ معطوف به غلبه بر بازيگراني باشد كه موازنه محدودتري از قدرت را دارا هستند.
آنچه ترامپ از آن به عنوان سياست جهاني ياد ميكند، نشانههايي از معادله قدرت تلقي ميشود كه موازنه سياسي را تغيير خواهد داد. ترامپ در اين دوره رياستجمهوري، كارگزاراني را به كار گرفت كه از تبعيتپذيري همهجانبه در ارتباط با انگاره فردي و سياستهاي تحكمي وي برخوردار باشند. بهطور مثال «استيو ويتكاف» و «توماس باراك» كارگزاراني محسوب ميشوند كه صرفا به بيان انگارههاي ذهني و راهبردي افراد مافوق خود توجه داشته و تمايلي به ترميم فضاي سياسي بر اساس سياست تعديل نخواهند داشت.
يكي از دلايل اصلي منازعات منطقهاي و بينالمللي را ميتوان وجود شخصيت خودشيفته دونالد ترامپ دانست. ترامپ حق انتخاب محدودي به كارگزاران اجرايي اعطا كرده و به همين دليل است كه سطح كنش ارتباطي اينگونه از فرستادگان ويژه ترامپ با محل ماموريت خود بسيار محدوده بوده و ماهيت مكانيكي دارد. تفكر معطوف به پيروزي مطلق را ميتوان در زمره نشانههايي از كنش سياسي و ارتباطي فردمحور در ساختار تصميمگيري امريكا در دوران ترامپ دانست. بسياري از شاخصهاي تصميمگيري و تصميمسازي امريكا در دوره دوم رياستجمهوري ترامپ، فاقد هرگونه منطق بروكراتيك بوده است. در نتيجه چنين نشانهها و واقعيتهايي، زمينه براي «بازي همه يا هيچ» به وجود ميآيد. اينگونه از كنش ديپلماتيك محور اصلي تصميمگيري و سياستگذاري راهبردي امريكا در دوران ترامپ بوده كه آينده مبهم و پرمخاطرهاي را در فضاي كنش ديپلماتيك و راهبردي امريكا شكل ميدهد.
استاد دانشگاه تهران