• 1404 شنبه 29 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6219 -
  • 1404 شنبه 29 آذر

روايت صدوپنجم: نگاهي به احسن‌التواريخ (9)

غرامتي براي صلح

مرتضي ميرحسيني

براي مجازات به قفقاز رفت. در آنجا به كسي رحم نكرد. خون ريخت، اسير گرفت و بسياري را هم آواره كرد. در نظرش همه مردم آن نواحي در گناه ارباب قلعه شوشي، در نافرماني‌اش نسبت به شاه كشور شريك بودند و بايد- به سختي- مجازات مي‌شدند. اينجا و آنجا، از گروه‌هايي از مردم آواره و فراري قرباني گرفت و همزمان، بخشي از سپاهش را به فتح يا به محاصره قلعه شوشي فرستاد. «حضرت ظل‌اللهي وارد سنگر گرديده سليمان‌خان و مصطفي‌خان را با ده هزار كس از رزمجويان نيرو و دلاوران كينه‌جو بر سر قلعه شوشي مقرر داشت كه يا به تدبيري به درون قلعه روند يا قلعه‌گيان را عرصه چون دل‌هاي‌شان تنگ ساخته به بيرون آرند.» آنان نخستين خط دفاعي را شكستند و تا نزديك ديوارهاي قلعه پيش رفتند. آنجا نيز با گروه ديگري از نگهبانان دژ گلاويز شدند و مغلوبشان كردند. «در اثناي راه قراولان جيوش عرصه پرخروش به قراولان شوشي برخورده به ايشان درآويختند و جمعي از ايشان را خون ريختند. معدودي دستگير و تتمه‌اي منهزم شدند. پس سرداران به جانب مقصود اسب تاخته به قرب قلعه نزول و سنگري در نهايت استحكام ترتيب دادند. موكب سلطاني از تخت طاوس در عقب ايشان رايت افراز نهضت شد. در بين راه كه شكاركنان تشريف مي‌بردند دسته‌اي از سواران شوشيه كه به جست‌وجوي اجل عاجل و پويان بودند، به گير غازيان دلير و عقابان سيمرغ شكار را جغد و كلاغ نخجير آمدند. تمامي صيدآسا بسمل تيغ فنا شدند.» سپس خودش سر رسيد و دستور به بمباران قلعه داد. ديواري از ديوارهاي شوشي را به توپ بستند و شماري از نگهبانان روي ديوار را به خاك و خون كشيدند. اما دروازه‌ها بسته ماند. «خسرو سكندروقار در بيستم ذيحجه به كنار قلعه شوشي نزول اساس اقتدار فرموده مكان مرسوم به سنگر فتحعلي‌خان را به جاي آتشخانه قرار داده و توپ‌هاي آتش‌سوز را به آنجا بردند. چون از قلعه‌گيان حصار شوشي مانند تفنگ خالي صدايي بلند نشده سكته سكوت به‌هم رسانيدند، توپ‌هاي پيوسته را كه پيوسته دلبسته خصم‌سوزي بودند، به طرف قلعه بستند و خمپاره‌هاي گردون‌نمون را به جانب حصار متوجه گردانيدند. جمعي از آن حادثه برطرف و تلف شدند.» سپس، براي ختم هرچه زودتر ماجرا، فشار را بيشتر كرد و سرانجام، دشمن را از پناهگاهش بيرون كشيد. «ابراهيم خليليه چند دفعه به مدافعه و منازعه از حصار بيرون آمده اظهار زندگي كردند، اما به مجرد خروج از گرم‌دستي يلان شاهي كه تشنه رويت ايشان بودند، برجاي خود سرد شدند... اگرچه درآمدن سست و جنبيده‌عنان توسن محاربه را كشيده داشت، اما در رفتن سخت رفته سمند هزيمت را عنان‌ريز ركاب زد.» ابراهيم‌خليل بعد از آخرين درگيري، با به جاي گذاشتن تلفاتي سنگين به قلعه برگشت و پشت ديوارهايش پناه گرفت. مطمئن به اينكه جنگ را مي‌بازد و راه فراري هم ندارد، يكي از نزديكانش را براي مذاكره به اردوي آقامحمدخان فرستاد. گفت تسليم مي‌شود و از خان بزرگ درخواست بخشش دارد. گفت غرامت خطايش را مي‌پردازد و يكي از پسرانش را براي تضمين وفاداري در اردوي قاجارها گرو مي‌گذارد. پيشنهادش رد شد. آقامحمدخان گفت اين پيشنهاد زماني معتبر است كه خود ابراهيم‌خليل از قلعه بيرون بيايد و همين‌جا، در اردوگاه و مقابل سركردگان سپاه زانو بزند و خودش را تسليم كند. شرط ناممكني بود. ابراهيم‌خليل نمي‌آمد. خان قاجار هم اين را مي‌دانست. از اين‌رو، زماني كه مبلغ غرامت پيشنهادي بالاتر رفت، از آن پس نشست و صلح با دشمن شكست‌خورده را- كه تا به آخر به پناهگاه امنش چسبيده بود- پذيرفت. نبردهاي ديگري در پيش داشت، براي حمله به گرجستان نقشه مي‌كشيد و نمي‌خواست نيروهايش را بيشتر از اين، براي غلبه بر دشمني كه ديگر خطري محسوب نمي‌شد درگير نگه دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون