• 1404 چهارشنبه 26 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6216 -
  • 1404 چهارشنبه 26 آذر

گزارشي از نشست نقد كتاب «از كج‌خواني تاريخ تا لج‌خواني تاريخ»

لجبازي با تاريخ

وقتي گذشته به ميدان خشم و انكار بدل مي‌شود

عصر چهارشنبه ۱۹ آذرماه، شهر كتاب تنديس ميزبان نشست نقد و بررسي كتاب «از كج‌خواني تاريخ تا لج‌خواني تاريخ» نوشته عبدالمحمد كاظمي‌پور بود. تازه‌ترين اثر منتشر شده از نشر اگر؛ نشستي كه بيش از آنكه صرفا معرفي يك كتاب باشد، به ميدان رويارويي پرسش‌هايي بدل شد كه امروز سياست، تاريخ، رسانه و افكار عمومي ايران را به هم گره زده‌اند. در اين جلسه، محمد علي‌اكبري، محمدجواد غلامرضا كاشي، سهند ايرانمهر و ندا گلبهاري ديدگاه‌هاي خود را درباره‌ ايده‌ محوري كتاب، مفروضات نظري آن و نسبتش با وضعيت كنوني روايت تاريخ مطرح كردند. در ادامه گزارشي از اين نشست از نظر مي‌گذرد. 

لج‌خواني به‌مثابه وضعيت رواني - روايي

در ابتدا محمد علي‌اكبري، استاد تاريخ دانشگاه شهيد بهشتي به ايراد سخن پرداخت. وي گفت: كتاب نوعي نگاه مفهومي و جامعه‌شناسانه به تاريخ است كه در حوزه كاري من نيست. در نتيجه خود كتاب را به عنوان يك پديده تاريخي، مدنظر قرار مي‌دهم. 

وي گفت: انتخاب مفهوم «لج‌خواني» حامل نوعي داوري است كه محقق از همان آغاز گويي تكليف خود را با مساله روشن ساخته است. لج‌خواني صرفا يك خطاي معرفتي يا انحراف روش‌شناختي نيست، بلكه وضعيتي است كه در آن سوژه نسبت خود را با موضوع تحليل روشن نمي‌كند. در اين وضعيت، مدعيات مطرح ‌شده چنان صورت‌بندي مي‌شوند كه امكان بازنمايي منصفانه ندارند؛ نويسنده كتاب به لج‌خوان‌ها نه مجال دفاع مي‌دهد و نه اجازه مي‌دهد مخاطب با آنها همدلي كند. روايت لج‌خوان، روايت متهمي است كه پيشاپيش محكوم شده است و هيچگاه يك تريبون جدي براي طرح نظر خود پيدا نكرده است.

علي‌اكبري تأكيد كرد: نويسنده كتاب به‌ جاي ورود مستقيم به نقد مضموني اين روايت‌ها، تلاش مي‌كند نشان بدهد كه صورت‌بندي آنها از ابتدا تهي است؛ نه به اين معنا كه غلط‌اند، بلكه از آن جهت كه اساسا خود را از ميدان داوري خارج مي‌كنند. لج‌خواني به‌ گونه‌اي تصوير مي‌شود كه گويي فاقد هرگونه واقع‌نمايي است و در نتيجه مدعاي دسترسي آنها به هر ميزاني از حقيقت مغشوش است؛ اين طور به نظر مي‌رسد كه نويسنده خود را در جايگاه «آگاه مطلق» مي‌نشاند و از آن جايگاه بر لج‌خوانان حكم مي‌راند.

به‌گفته اكبري در اين چارچوب، لج‌خواني به واكنشي روحي - رواني تقليل مي‌يابد. لج، وضعيت خاصي از انكار است؛ لحظه‌اي كه حقيقت پيش چشم سوژه قرار دارد، اما او تصميم گرفته آن را نبيند. چنين وضعيتي اساسا موقعيتي تئوريك نيست و همين ‌جا مساله گفت‌وگو پيچيده مي‌شود: چگونه مي‌توان با موضعي گفت‌وگو كرد كه نه در مقام استدلال، بلكه در مقام انكار نشسته است؟

علي‌اكبري در ادامه از نقاطي گفت كه با پروژه كتاب همدلي دارد. وي گفت: انتخاب خودِ سوژه جذاب است: امر جاري و روزمره‌اي كه در آن مردم عادي روايت‌هاي تاريخي را مصرف، مبادله و بازتوليد مي‌كنند. كتاب به‌جاي پرداختن به تاريخ رسمي، به ميدان دادوستد روايت‌ها در جامعه نظر دارد؛ ميداني كه كمتر موضوع تحليل جدي قرار گرفته و بكر است.

نكته مثبت ديگر، به‌گفته علي‌اكبري، اين است كه كتاب با وجود بهره‌گيري از مفاهيم و نظريات، خود را كاملا نظري نمي‌كند. وي گفت: مخاطب كتاب اساسا «عام» است؛ همان كساني كه اين روايت‌ها را مصرف مي‌كنند و در شبكه‌هاي اجتماعي درباره‌شان بحث مي‌شود. نويسنده كوشيده است مفاهيم نظري را ساده كند تا امكان گفت‌وگو با اين مخاطب فراهم شود؛ تلاشي براي ورود به ميدان، نه سخن گفتن از بالا. او مي‌خواهد با تحليل اين روايت‌ها امكان درك كردن گويندگان را براي خود فراهم سازد. 

حقيقت، جزيره‌هاي رسانه‌اي و نقد جزم‌ها

محمدجواد غلامرضا كاشي، استاد علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي ديگر سخنران اين نشست بود كه سخنان خود را با توصيف كتاب به عنوان «عزمي مبارك» آغاز كرد و گفت: عزمي كه هرچند ممكن است ناپختگي‌هايي داشته باشد، اما در آينده مي‌تواند پخته‌تر شود و ثمر بدهد. كتاب به ‌ندرت وارد بحث‌هاي صريح فلسفي مي‌شود، اما مساله‌اي به ‌غايت فلسفي را نشانه گرفته است: مساله حقيقت در سياست.

كاشي توضيح داد: فيلسوف در مواجهه با تنازعات قدرت، معمولا به مجموعه‌اي از كليشه‌ها و باورهاي متعارف تكيه مي‌كند؛ كليشه‌هايي كه چراغ راه فهم مقاصد سياسي هستند. اما اگر كسي، به‌شيوه‌اي سقراطي، بيايد و بگويد اين كليشه‌ها ارزش ذاتي ندارند و بايد جزم‌ها را به پرسش گرفت، آنگاه امكان ديدن بي‌مبنايي بسياري از آنچه بديهي مي‌پنداشتيم، فراهم مي‌شود. با اين شرط كه اين نقد به خاموش ‌كردن صداها نينجامد. فيلسوف سقراطي در بازار راه مي‌رود و روزمرگي و دوكساهاي رايجي را كه به زندگي روزمره شكل مي‌دهند را به نقد مي‌كشد تا بي‌اعتباري آنها را از زبان مخاطب به خود او ثابت كند و راه بروز حقيقت را باز نمايد. 

وي گفت: چنين كاري چرا امروز ضروري است؟ پرسش اصلي امروز اين است: حقيقت در سياست چيست؟ آيا حقيقت امري فرادست، استعلايي و مستقل از مناسبات قدرت است؟ يا آنچه امروز حقيقت مي‌ناميم، محصول شبكه‌هاي رسانه‌اي و جزيره‌هايي است كه هر كدام در حصار خود شكل گرفته‌اند و امكان ديدن ديگري را از دست داده‌اند؟

او تأكيد كرد: در فضاي شبكه‌هاي اجتماعي، جزيره‌هاي رسانه‌اي به‌ گونه‌اي شكل گرفته‌اند كه نه‌تنها امكان گفت‌وگو را منتفي مي‌سازند، بلكه هر سوي منازعه ديگري را اصلا نمي‌بيند. در چنين وضعيتي، حقيقت نه در حذف يكي از دو سوي منازعه، بلكه در تلاش براي اتصال شكل مي‌گيرد. راه اين اتصال، به‌زعم كاشي، بحث در جزم‌هاي هر دو سوست؛ چيزي كه به ‌نظر او در كتاب كمتر به آن پرداخته شده است. در شرايطي كه جزيره‌هاي بسته و جدا افتاده ميلي براي گفت‌وگو ندارند بايد اين امكان را براي اتصال فراهم کرد. گسترش شبكه‌هاي اجتماعي و رسانه‌ها منجر به بازتوليد مداوم جزم‌هايي شده كه لاجرم تبديل به اعتقادات غيرقابل انكار شده‌اند. براي عبور از اين وضعيت بايد اين جزم‌ها را شالوده‌شكني كرد و در اين مسير كتاب كار مهمي ‌است كه زمينه را براي اين امر مبارك فراهم مي‌سازد. 

كاشي در نقد خود پرسشي كليدي مطرح كرد و گفت: خود نويسنده كتاب كجا ايستاده و از چه جايگاهي اين روايت‌ها را نقد مي‌كند؟ اگر نه كج‌خواني و نه لج‌خواني مطلوب نيست، آنگاه موضع بديل چيست؟ برخي نظريه‌ها اساسا تاريخ را چيزي جز كج‌خواني و لج‌خواني نمي‌دانند و آن را نتيجه اراده معطوف به قدرت تلقي مي‌كنند. كتاب اگرچه مملو از ارجاعات نظري است، اما مبناي نظري مسلط خود را به‌روشني صورت‌بندي نمي‌كند.

او همچنين به ساختار كتاب اشاره كرد و گفت: فصول مختلف هر كدام صدايي مستقل دارند. اگر نويسنده يكي از ايده‌هاي محوري را انتخاب و آن را بسط و تدقيق مي‌كرد، انسجام نظري بيشتري حاصل مي‌شد. به‌كارگيري پراكنده مفاهيمي چون جوهر و عرض تاريخي، ملت و مردم، درخود و براي ‌خود، بدون پيوند منسجم، به تراكم مفهومي انجاميده است كه در نهايت هيچيك به درستي تدقيق  نمي‌شوند.

 لج‌خواني در عصر الگوريتم، خشم و صنعت توجه

سهند ايرانمهر، پژوهشگر و نويسنده با موضعي روشن‌تر در دفاع از دغدغه كتاب سخن گفت و بحث خود را با طرح يك دوگانه آغاز كرد: دنياي اورولي در كتاب ۱۹۸۴ يا دنياي هاكسلي در كتاب دنياي قشنگ نو. اگر اورول از جهاني مي‌گفت كه در آن ديكتاتور با سركوب و مجازات كنترل مي‌كند، هاكسلي جهاني را تصوير مي‌كرد كه در آن انسان با وفور گزينه‌ها، سرگرمي و لذت فلج مي‌شود.

ايرانمهر با ارجاع به نيل پستمن و كتاب سرگرمي تا حد مرگ توضيح داد: امروز جهان به سوي صورت‌بندي هاكسليايي پيش رفته است؛ جهاني كه در آن همه‌چيز در قالب سرگرمي عرضه مي‌شود و هيچ ‌چيز جدي گرفته نمي‌شود. فضاي مجازي، با آپشن‌هاي بي‌پايان و الگوريتم‌هايي كه سليقه را جهت مي‌دهند، انسان‌ها را در حباب‌هاي دوقطبي حبس مي‌كند؛ جهاني بايپولار (دو قطبي) كه در آن مخالف، دشمن تلقي مي‌شود.

ايرانمهر به مرگ تخصص‌گرايي، به تعبير تام نيكولز، اشاره كرد و گفت: در اين فضا احمق‌ها در مقام فيلسوف مي‌نشينند و گزاره‌هاي ۱۲۰ كلمه‌اي درباره تاريخ و فلسفه توليد مي‌كنند. متخصص قواعد بازي جديد را نمي‌شناسد و به ‌همين دليل ديده نمي‌شود. در چنين جهاني، آنكه روايت مي‌كند برنده است و سرمايه‌داران نيز اين منطق را به ‌خوبي درك كرده‌اند.

وي گفت: امروز سرمايه‌داران بزرگ مثل ايلان ماسك، جف بزوز و زاكربرگ، برخلاف سرمايه‌داران سنتي كه به دنبال شيء محسوس و قابل لمس براي سرمايه‌گذاري بودند، وارد فضاي مجازي شده‌اند و حجم عظيمي از سرمايه خود را در چيزي مي‌گذارند كه قابل لمس حسي نيست. آنها بيش از هر چيز روايت توليد مي‌كنند و اين روايت‌هاست كه منجر به كسب درآمدهايي ماورايي مي‌شوند. 

ايرانمهر ادامه داد: ما با جامعه‌اي روبه‌رو هستيم كه به سوي دوگانه خشم و هيجان سوق داده مي‌شود؛ جامعه‌اي سرشار از دوپامين، آدرنالين و تستوسترون، اما تهي از تأمل. مخاطب امروز نه استدلال عقلاني، بلكه تأييد پيش‌داوري‌هاي خود را طلب مي‌كند. از اين منظر، كتاب را مي‌توان تلاشي براي مواجهه با دردي دانست كه در آستانه بازنويسي تاريخ، انسان و عامليت انساني را تهديد مي‌كند.

ايرانمهر اذعان داشت: كتاب از نظر سبك بي‌نقص نيست، اما واكنشي صادقانه به مختصات جهاني است كه در آن اضطراب ديگر صرفاً اگزيستانسياليستي نيست؛ اضطراب اين است كه گذشته چگونه روايت خواهد شد. به نقل از كروچه، شايد فيلسوف‌ها بايد تاريخ بنويسند و مورخان فلسفه.

وي گفت: نقد آكادميك و سيستماتيكي كه اساتيد به اين كتاب وارد مي‌كنند مهم و قابل تامل است. منتها بايد توجه داشت در وضعيت «دنياي قشنگ نو» كه رسانه‌ها، شبكه‌هاي مجازي و هوش مصنوعي كه با حدت و شدت در حال توليد محتواهايي دم‌دستي و در عين حال تاثيرگذار بر جامعه عظيم مخاطبان هستند، آيا راهكارهاي نقد آكادميك گذشته براي عبور از اين وضعيت و ورود به دروازه‌باني خبر و كارا و مفيد هستند؟ ما مي‌دانيم كه آنچه براي تعداد كثيري از مخاطبان در فضاي مجازي توليد مي‌شود ارزش حقيقي و علمي ندارد. اين موضوع را چگونه مي‌توانيم براي مخاطب امروز روشن کنیم و او را با خود همراه‌ سازيم. معضلات فضاي كنوني، مشكلات انباشته شده و مطالبات پاسخ ‌داده ‌نشده منجر به نفرت از روايت‌هاي رسمي تاريخي شده و اين موضوع زمينه را براي كساني كه روايت‌هايي بديل توليد مي‌كنند مهيا ساخته است. مطالباتي كه دلسوزان بارها به آن پرداختند و خواستند كه راهي براي رفع آنها يافته شود كه در نهايت به انفجار غيرقابل كنترل كنوني منجر شد. 

تاريخ، روايت و مساله اعتبار

ندا گلبهاري، پژوهشگر علوم اجتماعي ديگر سخنران اين نشست بود. وي با نگاهي جامعه‌شناختي به تاريخ، اثر را نه بر اساس نيت نويسنده، بلكه از منظر روش، انسجام نظري و اعتبار استنتاج‌ها بررسي كرد و گفت: اين كتاب را بايد در ميدان جامعه‌شناسي تاريخ خواند؛ جايي كه مساله اصلي، شيوه توليد روايت و ساز و كارهاي معناپردازي است، نه صرفا داوري درباره صحت يا خطاي گزاره‌ها.

گلبهاري تأكيد كرد: نويسنده در اغلب فصل‌ها، روايت‌هاي رايج از تاريخ ايران را نقل مي‌كند و آنها را غيرآكادميك و فاقد پشتوانه علمي مي‌داند. با اين حال خود كتاب نيز به‌ ندرت وارد تحليل تاريخي به معناي دقيق كلمه مي‌شود و بيشتر ساختاري روايي دارد تا تحليلي. از اين منظر، اثر بيش از آنكه براي پژوهشگران تاريخ نوشته شده باشد، تلاشي است براي گفت‌وگو با افكار عمومي.

او در عين حال كتاب را براي مخاطب عام مناسب دانست و گفت: يكي از كاركردهاي آن، نشان‌دادن سوگيري‌ها و پيش‌فرض‌هاي پنهان در روايت‌هاي تاريخي است. اين كاركرد نه با ساده‌سازي افراطي، بلكه با ايفاي نقش ميانجي ميان فضاي آكادميك و افكار عمومي انجام مي‌شود. گلبهاري همچنين يادآور شد كه لج‌خوانان تاريخ، خود حامل نوعي رنج اجتماعي‌اند؛ رنجي كه به‌رسميت شناخته نشده و در روايت رسمي جايي ندارد.

با وجود اين امتيازات، گلبهاري نقدهاي روش‌شناختي جدي به كتاب وارد دانست و گفت: نخستين نقد به انتخاب گزينشي شواهد و روايت‌ها بازمي‌گردد. نويسنده با نوعي سوگيري تأييدي عمل مي‌كند و عمدتاً شواهدي را برجسته مي‌سازد كه فرض اوليه‌اش را تقويت مي‌كنند، بي‌آنكه روشن شود چرا برخي اسناد معتبر تلقي شده‌اند و برخي ديگر كنار گذاشته شده‌اند. اين مساله، اعتبار استنتاج‌هاي كتاب را كاهش مي‌دهد.

او در توضيح اين نقد، به نمونه‌هايي در كتاب اشاره كرد و گفت: ازجمله جايي كه نويسنده صادق زيباكلام را به عنوان نمونه‌اي از «لج‌خواني تاريخ» معرفي مي‌كند، اما در بخش ديگري از كتاب، براي تأييد مدعاي خود به روايت‌هايي متوسل مي‌شود كه از همان جنس تبيين‌هاي مورد نقد هستند. اين ناهمخواني نشان مي‌دهد كه معيار انتخاب شواهد در كتاب شفاف نيست.

گلبهاري همچنين به استفاده گسترده از گزاره‌هاي ابطال‌ناپذير در كتاب پرداخت كه به تعبير او گزاره‌هايي هستند كه نه امكان آزمون دارند و نه قابليت رد شدن. وي گفت: ارجاع مكرر به دوره‌هايي چون مشروطه يا مقايسه وضعيت تاريخي گذشته با اكنون، آن هم بدون چارچوب انتخاب منظم و سيستماتيك، تحليل را به سطح كلي‌گويي فرو مي‌كاهد. حتي مفاهيم كليدي‌اي چون «ايرانيان» به‌ طور دقيق مشخص نمي‌شوند و معلوم نيست به كدام قشر يا گروه اجتماعي اشاره دارند.

گلبهاري در ادامه گفت: يكي ديگر از محورهاي نقد، نسبت ‌دادن صفات و برچسب‌ها بدون اتكاي روشن به شواهد تاريخي بود. در كتاب نوعي تعميم ‌دادن شتاب‌زده و همه‌چيزداني تاريخي ديده مي‌شود كه پيچيدگي‌هاي اجتماعي و تفاوت‌هاي دروني جامعه ايران را ناديده مي‌گيرد. افزون بر اين، نويسنده در مواردي با استفاده از تعابيري چون «شايد» يا «به نظر مي‌رسد» فرض‌هايي را مطرح مي‌كند كه سپس همان‌ها را مبناي نتيجه‌گيري قرار مي‌دهد.

گلبهاري در ادامه به مفهوم «روح زمانه» پرداخت و آن را از نظر نظري مساله‌دار دانست و گفت: اين مفهوم در كتاب تعريف عملياتي روشني ندارد و فاقد ساز و كار ميانجي براي سنجش است. در نتيجه، به مفهومي ابطال‌ناپذير تبديل مي‌شود كه بيشتر كاركرد توجيهي دارد تا تحليلي. چنين رويكردي، به تبييني دوري و پسيني مي‌انجامد: ابتدا نتيجه روشن است و سپس نظريه‌اي براي توضيح آن ساخته مي‌شود.

در جمع‌بندي، گلبهاري تأكيد كرد: كتاب از فقدان انسجام نظري و روش‌شناختي رنج مي‌برد و به تلفيق مفهومي منسجمي دست نمي‌يابد. با اين حال، از منظر جامعه‌شناسي تاريخ، مي‌توان آن را نمونه‌اي قابل تأمل از نحوه گفت‌وگوي انديشه آكادميك با افكار عمومي دانست؛ گفت‌وگويي كه خود، همچون موضوع كتاب، نيازمند نقد و بازانديشي است.

مهدي آزموده

 

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون