چرا عقبگرد؟
عباس عبدي
هفته پيش يادداشتي نوشتم با عنوان «سياست زرگري» كه نسبت به نوشتههاي اخيرم بازتاب بيشتري داشت. خلاصهاش اين بود كه «فضاي سياسي ايران خالي از گفتار سازنده است. هم از حيث محتوا و هم از حيث ادبيات. همچنين رويكردهاي سياسي خشن، حذفي و تخاصمي در آن غلبه دارد و ايدههاي ايجابي هم در حكم كيمياست.» پرسشي كه براي خواننده به وجود ميآيد، اين است كه چرا دچار چنين وضعي شدهايم؟ آيا در گذشته هم همين گونه بودهايم؟ يا عقب رفتهايم؟ يا پيشرفت كردهايم؟ پاسخ كوتاه بنده اين است كه عقبگرد كردهايم. اين فرآيند نزولي از سال ۱۳۸۴ آغاز شد، دو علت اصلي مرتبط با هم موجب اين افول و سياست از امري معطوف به خير عمومي تبديل به بازي سخيفي براي رسيدن به قدرت به هر قيمتي و با هر ترفندي شد.
رسيدن به قدرت مبتني بر رانت و نوعي تبعيض كه البته هر دو پيش از آن هم بود، ولي عمق و گستره آن افزايش يافت. اولين عامل افزايش درآمدهاي نفتي بود؛ آن هم چه افزايشي كه هيچ كس در خواب هم نميديد كه سالانه بيش از يك صد ميليارد دلار درآمد نفتي حاصل شود و عقل و هوش را از مديريت دولتي زايل كند. اين وضعي بود كه در دوره شاه هم رخ داد و در سال ۱۳۵۲ و با افزايش شديد درآمدهاي نفتي؛ شاه دور عقلانيت حاكم بر سازمان برنامه و بودجه را خط كشيد و يك تنه به مديريت امور پرداخت و شد آنچه شد. توسعه منطقهاي و نظامي و ريخت و پاش و فساد حرف اول را زد و مسخره كردن كارشناسان برنامه و بودجه و وزرا در دستور كار او قرار گرفت، در اينجا هم مواضع احمدينژاد به همان صورت يا بدتر نمايان شد، مسخره كردن اقتصاددانان و انحلال سازمان برنامه و قرار دادن بودجه در يك جزوه كوچك و كنار گذاشتن برنامه چهارم، همه و همه ناشي از اين وضعيت بود. عامل دوم كه مرتبط با اولي هم بود، كوچك شدن ظرف سياست و حذف و تبعيض به ويژه در مديريتهاي امور و گزينشها بود. نه فقط راه براي مشاركت و حضور ديگران در عرصه سياست محدودتر و بستهتر شد، بلكه رسانهها نيز دچار وضعيتي رانتي شدند و رسانههاي رسمي كه از بودجه عمومي ارتزاق ميكردند، مثل قارچ از زير زمين سر برآوردند و آخرين ميخ را بر تابوت رقابت و مشاركت با قانون مشهور به انتصابات زدند كه در سال ۱۴۰۱ تصويب شد. اين فضا محصول چيست و خودش چه محصولي دارد؟ بياييد از فوتبال مثال بزنيم. اتفاق نظر است كه دو فوتباليست مشهور مسي و رونالدو گرچه رقابت ميكنند و شايد از موفقيت ديگري ناراحت باشند، ولي آنان به نوعي ديگر و ناخواسته يكديگر را تقويت كردهاند. آنها بازيكنان بهترين تيمها بودند. يك لحظه فرض كنيد كه يك تيم دسته دو ايراني ميتوانست پول كلاني داشته باشد و يكي از اين دو بازيكن را در اوج خود و با قيمت گزاف ميخريد، نتيجه چه ميشد؟ او سقوط ميكرد. فقط در بهترين تيمها و در رقابت با بهترين افراد در بهترين ليگهاي فوتبال ميتوانست، بهترين بازيكن باشد. مربي درجه يك، ورزشگاه عالي، ليگ منضبط و به دور از فساد، نظارت عالي، رسانههاي حرفهاي و كارشناسان معتبر فوتبال و گروه تغذيه و پزشكي خبره و... لازم است. اگر دقت كنيم، سطح بازيكنان تيمها كمابيش در يك اندازه است. نميشود شما بهترين فوروارد جهان را با يك دروازهبان بسيار معمولي در تيم خود داشته باشيد. دروازهبان خوب مدافع و هافبك و فوروارد خوب هم ميخواهد و برعكس. تيمهاي سياست در ايران به دليل تبعيضهاي رسانهاي و مالي و ممنوعيتهاي گوناگون به كلي نزول فاحش كردهاند. به جاي آنكه اين ميدان گستردهتر شود، كوچكتر و كوچكتر شده است. مثل اينكه يك نفر تيم بسكتبال درست كند و خودش هم با قد ۱۵۰ سانتيمتر در آن بازي كند و براي آنكه خودش بدرخشد، حضور بازيكنان بالاي ۱۵۰ سانتيمتر را ممنوع كند، تيم خندهدار و مبتذلي خواهد شد. وضعيت سياست حتي بدتر از اين است. زمين بازي و داوري و تمام شرايط ديگر نيز نامتعارف است. در چنين شرايطي بازيكنان بلند قد از ابتدا حذف ميشوند، آنان هم كه بيايند به دليل فقدان رقابت در سطحيترين شكل ممكن باقي ميمانند. تاكتيك و تكنيك غالب آنان خطا كردن و زد و خورد و فحاشي ميشود. ايدهاي براي پيشبرد بازي ندارند، اصولا مربي حرفهاي هم ندارند، مديران كار چاقكن تيم همه كاره هستند! شرطبنديها منبع درآمد و حاشيهاي مسابقات است. خلاصه آنكه تا عوامل تبعيض و رانت از رسانه، داوري و حضور در عرصه عمومي حذف نشود، شاهد رقابتي سازنده كه موجب شكلگيري بازي زيبا و منصفانه و بازيكنان برجسته شود نيز نخواهيم بود. استعدادهاي سياسي و برنامههاي سياسي از دل چنين فضايي بيرون خواهند آمد، ادبيات سياسي ارتقا پيدا ميكند و خشونت كلامي و ادبي كمرنگ شده و نگاه به آينده اميدبخش و ايدههاي خلاق جاي آنها را خواهد گرفت.