گره رابطه چين و امريكا چطور باز شد؟
اين يعني چين با سلاحي كمياب، رنگ جديدي به سياست خارجي خود در قبال امريكا داده است. ترامپ كه با ايده صلحسازي از طريق زور و قدرت خشن نظامي تمام قواعد حقوق بينالملل را زير پا گذاشته، در مقابله شيوه مواجهه چين با جنگ تعرفهها كاملا سردرگم شده و مسير را براي اعمال زور بيشتر بسته ميبيند. به راستي چه قدرتي در دل فلزات كمياب نهفته كه چنين توفاني در روابط بينالملل ايجاد كرده است؟ پاسخ روشن است؛ قدرت نرم. جوزف ناي، انديشمند امريكايي سالها پيش در كتابي به همين نام سعي كرد از مفهوم تازهاي رونمايي كند كه در كنار توان نظامي به كشورها براي بازي در صحنه بينالملل وزن ميدهد. اقتصاد يكي از اهرمهاي اصلي قدرت نرم است كه با حفاظت از حريم كشورها به آنها براي ورود به بازيهاي پيچيده بينالمللي فضاي مانور ميدهد. زنجيرههاي ارزش جهاني كه سالها با هدف نزديك كردن منابع، نيروي كار و سرمايه به سود هرگونه مرز و مانع را درنورديده بود، حالا در نتيجه درك تازه قدرتها از توان نرم خود در حال بازتعريف شدن است. در اين دوره جديد چين ديگر صرفا كارخانه جهان نيست و اگر تمايل نداشته باشد، ميتواند به جاي تامين نياز كشورهاي ديگر از جمله امريكا، براي فروش محصول خود قاعده بگذارد. انحصار عجيب و غريب چين بر عرصه فلزات كمياب و عناصر خاكي كه در توليد تراشه، توربين، باتريهاي الكتريكي، جنگافزار نظامي و ادوات فضانوردي كاربرد دارند، سبب شده تا اين كشور برگ جديدي مقابل امريكا رو كند.
اين برگه در حالي متكي بر قدرت نرم چين است كه امريكا بهرغم قدرت سخت نظامي تواني براي مقابله با آن ندارد و دست آخر به توافقي تازه در حوزه تجارت تن ميدهد. بر همين مبنا ميتوان ادعا كرد عصر جديدي در روابط بينالملل ظهور كرده و چيزهاي جديدي وراي قدرت سخت بر اعتبار ملي كشورها ميافزايند. معدن يكي از همين چيزهاست كه آنقدر قدرت داشت تا ترامپ را پاي ميز مذاكره آورد و «شاه ديوانه» را مجبور به تعامل كرد. از آنجا كه ايران حجم قابل توجهي از مواد معدني و كانسارهاي غني را در بطن خود نهفته و قدرت ذهني بالايي از ناحيه جامعه دانشگاهي دارد، ورود به فاز توليد عناصر نادر خاكي ميتواند يكي از گامهاي بلند ايران به سمت تحقق اهداف خود در بخش معدن باشد. عارضه بزرگ بخش معدني ايران كه سالهاست ما را آزار داده و موجب جدالهاي بيسرانجام در صحنه سياستگذاري معدني شده، مساله ارزش پايين صادرات مواد و محصولات معدني است. موردي كه از قضا با ورود ايران به فاز توليد عناصر نادر خاكي قابل تغيير است. ايران در صورت ورود به اين بازي قادر خواهد بود تا همزمان با افزايش درآمدهاي ارزي برگ جديدي براي بازي در صحنه بينالملل بيابد و با غور در مفهوم قدرت نرم، جايگاه تازهاي در نظام جديد جهان براي خود تعريف كند.
بنا بر همين بينش روشن است كه بخش معدن ديگر نه يك زمين بازي صرفا اقتصادي و ساده كه حوزه جذابي براي رسيدن به مرزهاي دانش و فناوري و درنورديدن سطوح رفاه ملي است. اين يعني با پتانسيلي كه كشور در زمينه مواد معدني دارد، ميتواند نه فقط موتور رشد اقتصادي كه نيرو محركه قدرتيابي در افق 2050 باشد. براي اين مهم و نيل به اين هدف بزرگ بد نيست اگر سياستگذاران كشور با تعريف درست زمين بازي، راه را براي بالفعل شدن استعدادهاي ذاتي كشور باز كنند. بالفعل كردن اين قدرت نيز فقط توسعهبخش معدن نيست؛ عبور از دروازه طلايي فناوريهاي لبه براي افزايش قدرت و ثروت ملي است.