• 1404 چهارشنبه 21 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6188 -
  • 1404 چهارشنبه 21 آبان

روايت نودم: خاطرات سياسي امين‌الدوله (16)

يادي از دوره ناصرالدين‌شاه

مرتضي ميرحسيني

آخرين صحبتش با شاه به درازا كشيد. نه اينكه از گفت‌وگو با آن طفل سالخورده لذت مي‌برد، نه. اما تصميم گرفته بود گفتني‌ها را بگويد. پس هرچه در دل داشت، هرچه در سال‌هاي طولاني خدمت به قاجارها به چشم ديده بود، بيرون ريخت. از گذشته، از ماجراي شورش تهران بعد از امضاي قرارداد رژي (انحصار توتون و تنباكوي ايران براي شركتي انگليسي) گفت. «روزي كه تهران منقلب شد، به پول و انگشت روس، ماموريت فتنه و فساد به ميرزا حسن آشتياني و رييس اوباش تهران حاجي كاظم ملك‌التجار محول شد، مردم به ميدان ارگ هجوم كردند و نزديك بود درب عمارت ناصرالدين‌شاه را شكسته و داخل عمارت شوند. نصايح و تهديدات پيرمردان و مقام پدر شما جلوگيري كرد. عصر آن روز من و چند نفر از پيرمردان قوم كه طرف اعتماد شاه بوديم، احضار شديم. شاه با خلق تنگ و وحشت باطني چاره‌جويي خواست. هركس عقيده خود را گفت. نوبت به من رسيد. چون هميشه مطلب خود را به شاه بي‌ملاحظه و محافظه‌كاري مي‌گفتم، عرض كردم وقتي در لندن امتياز انحصار دخانيات را مي‌داديد، امين‌السلطان نمي‌گذاشت با كسي مشورت كنيد. خاطرتان هست به هر طور بود مختصرا تذكر دادم امتياز ندهيد، ممانعت خارجي يعني ضديت روس مسلم است و محتمل است زحمات داخلي هم فراهم شود. ممكن است قرار بدهيد در مراجعت (به كشور) كمپاني بيايد در تهران و با مشورت و مطالعه كار به هم بسته شود. نشنيديد و نگذاشتند بشنويد.» گفت همه اين ضررها و خسارت‌ها جبران‌شدني بودند، جز يكي. «لطمه كلي كه به دولت وارد شد قابل جبران نيست. خاطرم هست عضدالملك و مخبرالدوله نيز حضور داشتند. شاه منتظر بود باقي جمله را عرض كنم. سكوت كردم. پرسيد چرا دنباله مطلب را بيان نمي‌كني؟ گفتم يا حضار التفات به نكته ندارند يا ملاحظه مي‌كنند عرض كنند. گفت تو حرف خودت را بگو. عرض كردم با مقام شما و نوكري من شايسته نيست خاطرتان آزرده شود.» گفت آن روز، در صحبت‌هايم به اينجا كه رسيدم، از ترس اينكه ناصرالدين‌شاه آزرده شود حرفم را خوردم و جمله را ناتمام گذاشتم. زبانم به گفتن حقيقت باز نشد. اما آن روز، خود ناصرالدين‌شاه اصرار كرد. «گفتم امروز مردم ايران فهميدند مي‌شود به عمارت پادشاه هجوم كرد و امتيازي كه دولت بدهد ملغي كرد و مقاصد را انجام داد. از سيماي حضار آثار وحشت نمايان بود. شاه طوري مبهوت و گرفته شد كه رقت‌آور بود و با هوش و تجربه‌اي كه داشت دانست قافيه را باخته و پشيماني فايده ندارد. بعد از چند دقيقه سكوت و جويدن لب گفت حق با امين‌الدوله است و اين پيشامد بدتر از همه بود.» بعد، روايتش از آن خاطره را با گفت‌وگويي بيرون دربار كامل كرد. «با رفقا بيرون آمديم. عضدالملك گفت چرا اين عبارت را به شاه گفتي؟ گفتم اگر شماها كه پيرمردان دستگاه هستيد در موقع ضرورت ملاحظات شخصي را كنار‌ گذاريد و حرف حسابي بزنيد، شاه و دولت چنين افتضاح نمي‌شود. من و چند نفر ديگر از ملتزمين سفر فرنگ موقعي كه وجوهات و سهام را كمپاني تنباكو به امين‌السلطان و اصحابش قسمت مي‌كرد، نوبت من و آن چند نفر ديگر رسيد و رد كرديم؛ اين است كه بي‌ملاحظه حرفم را گفتم. عضدالملك تصديق كرد كه امروز عظم سلطنت و پرده حيا مردم پاره شد، بلكه شاه در آتيه با مشورت كار كند و اين پيشامد را فراموش نكند.» آن خاطره را براي مظفرالدين‌شاه بازگو كرد و حرفش اين بود كه ناصرالدين‌شاه در آن ماجرا تاوان تصميم‌هاي خودسرانه‌اش را پرداخت و با ميدان‌ دادن به مردان فاسد و منفعت‌طلب، حكومت را در چشم مردم بي‌آبرو كرد. گفت در شرايطي هستيم كه هر تصميم بدي كه بگيريم مجبور به مواجهه با پيامدهايش هستيم، چون مردم به خطاهاي حكومت واكنش نشان مي‌دهند و متفاوت با گذشته، ديگر مطيع بي‌چون ‌و چراي سلطنت نيستند. بايد بپذيريم كه اداره كشور به روش‌هاي قبلي ديگر ممكن نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون